ناصر فولادي
نام پدر : ماشاءالله
دانشگاه : صنعتي شريف
مقطع تحصيلي : كارشناسي
رشته تحصيلي : مهندسي متالوژي
مكان تولد : كرمان (كرمان)
تاريخ تولد : 1338/10/7
تاريخ شهادت : 1361/03/03
سمت : مسئول تبليغات جنگ
مكان شهادت : خرمشهر
عمليات : آزادسازي خرمشهر(الي بيت المقدس)
مصاحه با همکار شهید ناصر فولادی(آقای کردستانی)
راوي : همكار شهيد

در خدمت جناب آقای یوسف کردستانی یکی از پرسنل محترم جبال بارز هستیم. ایشان در زمان تصدی سردار شهید فولادی، به عنوان جانشین بخشداری در خدمت بودند.

- از نحوه آشنایتان با سردار ناصر فولادی اگر مطالبی در ذهنشان هست و یا خاطره ای دارید آن را بیان بفرمایند؟

* ایشان بسیار مرد مخلص، سردار شجاع بودند در طول دوره تصدی شان در زمان بخشداری. در سال ۱۳۶۵ تشریف آورد این جا و حدودا مدت یک سال در این جا مشغول به کار بودند. خاطرات زیادی هست، جزئیاتی از خاطرات سردار بزرگ در ذهن من است .

اصولا منطقه جبال بارز به دو بخش، ۲ منطقه تقسیم می شود، بخش جنوبی و منطقه بخش شمالی. بخش جبال بارز کلا منطقه محرومی بود که شهید فولادی اصولا همه اوقات این جا بود. بنده هم در خدمتشان بودم و هفته ای یک دفعه می آمدند این جا سر می زدند. بررسی مسائل و مشکلات را من به ایشان ارائه می دادم ایشان هم پیگیر کلیه مسائل بود. همیشه می خواستند ما را به دفعات، وقتی می رفتند کرمان استانداری و دیگر.

اوایل انقلاب جاده این راه های روستایی کم بود و می بایست همه روستاها را پیاده بروی و یا با حیوان مثلا قاطر، اسب و این چیزها عبور و مرور کنیم، بعضی جاها که ماشین نبود. منطقه جبال بارز جنوبی که مردم بسیار محرومی داشت از نظر ارزاق عمومی خصوصا سوخت مشکل داشتند. شهید فولادی یک برنامه ای را اجرا کردند. از مرکز بخش بارزیه بالغ بر300 گالن ۲۰ لیتری تهیه کردند و با یک کامیون آمدند این جا و شب از ساعت حدود ۷ تا صبح مشغول پر کردن این گالن های نفت بودند با پمپ، که پمپ دستی بود و می بایست با دست بزنند این گالن ها را پر کنند.

چند تا از همکارها این جا بودند و من و شهید فولادی. تا نیمه های شب (ساعت یک) که همه خواب رفتند، شهید فولادی خود مشغول کار شدند. گالن ها را پر کرد، بالای ماشین زد. بعد موقع نماز بود. ایشان نماز هم خواندند بعد از نماز فرمودند که باید حرکت کنیم، برویم به طرف منطقه این ها. ما رفتیم خدمتشان گفتیم بار ماشین باید زده شود. ایشان گفتند: نیازی نیست، شما که دیشب خواب رفتید تمام گالن ها را بالای ماشین بردم.

خاطره دیگر در مورد این بزرگوار این بود که همیشه با مردم به طور متعادل صحبت می کرد و همیشه از جبهه و جنگ صحبت می کرد و می گفت: اصلا جای من این جا نیست، من به عنوان بخشدار این جا آمدم. من باید در جبهه جنگ بروم. همین طور یک سری اسم هایی نام می برد و می گفت: این ها دارند در جبهه های جنگ فعالیت می کنند .

ما به ایشان عرض کردیم: آقا این جا هم جبهه است، این جا کمتر از جبهه نیست. فعالیت هایی را که دارید این جا انجام می دهید واقعا بالاتر از جبهه است. عده ای از مردم محروم و مستضعف این جا هستند و این خدماتی که شما انجام می دهید ارزش زیادی دارد.

بعد یک شب آمد همین جا یعنی صبح آمدند و فرمودند: من دیشب یک خوابی دیدم که حتما باید بروم جبهه، دیگه من نمی توانم بمانم. ما به ایشان گفتیم: جناب بخشدار شما اگر به اصطلاح جبهه رفتند مردم بیچاره چه کنند که می آیند به شما مراجعه می کنند (دوستتان دارند و واقعا محبوب اصلی همه هستی). ایشان این جمله را به من فرمود که هیچ‌ وقت مرا بخشدار خطاب نکنید، من تنها یک خدمتگزار هستم و تنها اسم من بیاید کافی است.

دیگر مسائلی بود حتی مسأله سیمان بود که کامیون سیمان آورده بودند این جا از کرمان واقعا خیلی داغ بودند کارگر نبود که از ماشین تخلیه بشود، شهید فولادی خودشان آن ها را از کامیون بیرون آورد و مشغول خالی کردن سیمان بودند همان جا راننده صحبت کرد که ایشان چه کاره است؟ چون شهید فولادی خیلی آدم شجاع و ورزیده و با قدرتی بود، حتی دو تا پاکت سیمان هم روی دوشش می گذاشت. ما هم گفتیم: ایشان بخشدار هستند. آن آقا خیلی متعجب شد و گفت: بخشدار داره سیمان خالی می کند؟! و ایشان فوری گفت: آقای بخشدار شما نمی خواهید سیمان خالی کنید.

بنده خدا همان راننده رفت و گفت که شهید فولادی شما بالا تشریف ببرید، شهید فولادی اصلا قبول نکرد خودش مشغول به کار شد. آمدیم سیمان ها را تخلیه کردیم، موقعی که می خواستند بروند، خدا شاهد بود و گواه است که این دوش آقای فولادی تاول زده بود. خدمات زیادی انجام داده بود، خیلی. حقیر الان توی ذهنم نیست که بتوانم تمام خدماتشان را برای شما بگویم. البته دوستانی هستند که بیشتر با ایشان کار کردند، در قسمت جنوبی.

یک خاطره دیگر این که یک گاو صندوقی بود که پنجاه شصت کیلویی وزن داشت، چهار پنج نفر از این دوستان سرش را گرفته بودند که بالای کامیون ببرند. هی زور می زدند اما نمی توانستند. بعد شهید فولادی یک خنده ای کرد و بلند شد و خودش به تنهایی بالا گذاشتند.

هر زمان در مورد جبهه و این مسائل سخن گفته می شد، شهید فولادی خیلی ناراحت می شد. واقعا خیلی با مردم مستضعف بود. کار می کرد برای آن آدم هایی که یک مقداری مسائل داشتند.

ایشان در مسائل معنوی و عرفانی خصوصیت بارزی داشت. ایشان از لحاظ معنوی دیگر ما نمی توانیم بگوییم دیگر ایشان بسیار مرد عرفانی بودند. این بخشداری تبدیل شده بود برای کلاس های برگزاری احکام قرآن و همچین کلاس هایی بود و ایشان می گفتند که ما می توانیم جواب ارباب رجوع را به طور ایستاده هم بدهیم ما باید این کلاس ها را برگزار کنیم تا انقلاب را، اسلام را، هر چه بهتر به مردم بگوئیم.

از نظر فرهنگی مردم این جا در فقر بودند. از برکات شهید فولادی بود که این مردم سطح فرهنگی شان بالا رفت، ولی متاسفانه در مدت کمی خبر شهادت ایشان آمد. این جا مردم یک مراسمی گرفتند در مسجد همین جا و بعد یک خیابان به نام ایشان نامگذاری شد و مردم همه ایشان را دوست داشتند.

- معمولا ایشان از چه افرادی خوشش می آمد؟

* ایشان از افرادی که چهره های مذهبی داشتند و از افراد مستضعف و محروم. مثلا در روستا که می رفتند از افرادی که دست هایشان پینه بسته بود این ها را بیشتر دوست می داشت.

- بالعکس از چه افرادی بدشان می آمد؟

* ایشان از افرادی که زورگو بودند و از افرادی که چهره های غیرمذهبی داشتند و این چنین مسائلی داشتند بدشان می آمد.

- ایشان معمولا به شما و دیگر همکارانشان چه توصیه ای داشتند؟

* ایشان زمانی که از این جا تشریف بردند، فرمودند: شما با جهادی ها خیلی خوب باشید. این سخن آخرشان که می گفتند با جهاد خوب باشید، از نظر ارگان ها از این نظرها دوست داشتند همکاری شود.

- ایشان معمولا در مشکلات سخت چطوری تصمیم گیری می کردند؟

* واقعا آن زمانی که بحران اقتصادی بود ایشان خیلی مقاوم بود در برابر همه سختی ها. حتی آهن می آوردند، تخم مرغ می آوردند، این ها همه سهمیه بندی بودند. این ها را تقسیم می کردند که کوچکترین احدی از این ها ذی حق نشود.

- نحوه برخورد ایشان با ارباب رجوع یا زیر دستانش چگونه بود؟

* بسیار با متانت و با احترام بود و به همه این جمله را می گفت: خداوندا همه ما را به راه راست هدایت بکند. خیلی با احترام با همه برخورد می کردند.

- موقعی که ایشان عصبانی می شدند چه برخوردی می کرد؟

* هیچ موقع عصبانی نشد، هیچ موقع ندیدم که ایشان عصبانی بشود در مدت ۱۸ سال که من در بخشداری حضور دارم. خصوصیت بسیار بارزی که داشت بسیار شجاع بود. در بین این بخشدارها من ندیده بودم که بروند سیمان به پشت بکشند یا بروند نفت دور خانه ها خالی کنند و یا آجر خالی بکنند. تنها شهید فولادی بوده که همچین کارهایی را انجام می داده، واقعا از آن شجاعت مخلصانه ایشان.

موقع نماز، یکی دو دفعه خانه او که رفتیم، یا خانه ما می آمد، نیمه های شب بلند می شد زمزمه می کرد، نماز شب می خواند و دعا می کرد. حتی من می دانم زمانی که در روستای پدر من بود، دست پدرم را می گرفته و کمکشان می کرد و خیلی مثلا ناراحت می شوند یک حالت اشکی در چشماش پیدا می شد. همیشه می گفت که کار برای خدا، اصلا دل سردی نداره و می گفت: همه باید این کارها را انجام بدهیم تا کارها هر چه زودتر و هر چه بهتر پیش ببریم. از نظر معنوی بسیار از هر نظر مورد توجه بودند.

- بفرمایید که مردم در مورد ایشان چه اظهاراتی داشتند؟

* مردم می آمدند این جا ایشان را به عنوان برادر خطاب می کردند و می گفتند برادر فولادی. ایشان اصلا به طور، پسر فرزندی با مردم رفتار می کردند. ایشان پیرمردان را که می دیدند به عنوان فرزند ایشان رفتار می کرد. با مردم خیلی با متانت صحبت می کرد، در مورد نماز، روزه و‌ این ها صحبت می کرد و در مسجد مسائلی داشتند بیان می کردند.

- معمولا ایشان اوقات فراغتشان را مثلا اوقات بیکاری اداری را چگونه می گذراندند؟

* به نظر من ایشان هیچ موقع اوقات بیکاری نداشتند اگر در طول روز مثلا یک ساعت بیکار بودند، می رفتند به دنبال نماز و کتابی و همچنین مسائل مذهبی و معمولا کلاس برگزار می کرد. کلاس قرآن و کلاس احکام.

- بفرمایید از آخرین لحظاتی که ایشون دیگه بخشداری را ترک کردند و به جبهه رفتند شما چه خاطره ای به یاد دارید؟ اگر می شود بفرمائید؟

* ایشان آخرین لحظه تشریف آوردند و گفتند: من دیگه این جا نمی توانم بمانم. ما خیلی اصرار کردیم که آقا الان می خواهید بروید؟! الان خیلی کسانی هستند که از شما توقعاتی دارند، این همه شما کارهایی برای ما انجام دادید حیف نیست شما الان به این زودی بروید. ایشان گفت: برادر بعد از من هست، بعد از من بهتر از من هم هستند و می آیند و این کارها را انجام می دهند.

تنها چیزی که گفت این بود که خود جنابعالی می توانی پیگیر باشی، ان شاء الله به امید خدا من هم هر جا که باشم حتی وقتی که در جبهه هستم در خدمتم. و یک سری راهنمایی فرمودند و گفتند: ان شاالله من باید بروم جبهه، آن جا وجود من لازم تر است و این را گفت که به هر حال شما هم باید با ما همکاری کنید.

به مسائل انقلاب خیلی پای بند بودند به مقام معظم رهبری و همیشه می گفتند که ما باید همیشه همراهشان باشیم. خصوصا این جور کلاس های احکام و مسائل قرآن و یک سری مسائل فرهنگی را پیش گیرید و پیاده کنید و از این طریق آبروی انقلابمان را حفظ کنیم.

- ایشان چه آرزویی داشت و بزرگترین آرزوی ایشان چه بود؟

* آرزوی ایشان فقط آرزوی شهادت بود دیگه هیچ آرزویی نداشت. همیشه و هر موقع که از شهادت و جبهه و جنگ صحبت می شد ایشان خیلی ناراحت می شدند و فقط آرزوی شهادت داشتند.

- از صحبت های به یاد ماندنی ایشان بفرمایید، البته اگر توی ذهنتون هست؟

* گاه وقتی کسی می آمد عصبانی می شدند (یک سری خواسته های مردم را نمی شود به جا بیاورند چون یک سری کمبودهایی هست) تبسم و خنده ای می کردند و می گفتند: که خدا الهی همه مان را به راه راست هدایت کند، این جمله را می گفت. همیشه همین جمله را می گفت.

- زمانی که خبر شهادت ایشان به شما داده شد عکس العمل اهالی محل چه بود؟

* زمانی که خبر شهادت ایشان در سوم خرداد داده شد که شهید فولادی شهید شده ما خودمان خیلی ناراحت شدیم.

- اگر از توصیه های ایشان مطلبی در خاطرتان هست بیان بفرمائید؟

* البته خاطرات زیاد هستند. همین که می خواستند تشریف ببرند، نصیحتی که به بسیاری از همکاران و ما می کرد این بود که شما همیشه می توانید با اخلاص کار برای مردم انجام دهید. سعی بکنید که افراد از دست شما ناراضی نباشند و خدای ناکرده کوچکترین خدشه ای به انقلاب و حفظ جمهوری اسلامی وارد نشود و هر کاری هم که برای خدا باشد اصلا دلسردی ندارد. وقتی به یاد خدا باشید هیچ گاه خسته نمی شوید و این نصیحت ها را به ما کردند.

همیشه از نظر این تشکیلات و این حقوق هیچ موقع اسمی نمی برد. اگر احیانا مثلا فانوس می آورد برای دیدن هیچ موقع ناراحت نبودند و می رفتند می دادند به این مردم فقیر. حتی سوخت این ماشین ها را و سوخت این چراغ های نفتی را شهید از جیب خودشان می دادند و از هزینه بخشداری و پول بخشداری نمی دادند.

- در آخر چه تقاضایی از مسئولین دارید؟

* من از مسئولین تقاضا دارم که همان گونه که آقای سردار شهید فولادی خدمت صادقانه انجام دادند و همان گونه که شهید فولادی کار کردند می خواهم که آن ها هم کار بکنند و یا هم بهتر. مقام والا و بزرگ شهید فولادی همیشه در خاطره و ذهن شما باشد، خصوصا خود بنده، ما همیشه باید یاد و کارهای شهید فولادی را و مسائل و پندهای ایشان مد نظرمان باشد.

نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن

هدف اصلي اين سايت اين است كه از اين ستارگان گمنام آسمان دانشگاه ها، الگوسازي كند؛ تا جايي كه فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد و ياد و خاطر آنان را جاودانه سازد.

فرهنگ جهاد و شهادت، فرهنگي است كه بدنه دانشجويي براي رسيدن به آرمان هاي بلند به آن نيازمند است. اين فرهنگ كه از آن به مديريت جهادي تعبير مي شود، كارهاي بزرگي را به انجام رسانده و فضاي آموزش عالي نيازمند چنين نگاهي است.

زنده نگه داشتن ياد دانشجويان شهيد كه اقدامات بزرگي انجام داده اند و الگوسازي از آنها مي تواند به جريان هاي دانشجويي كشور جهت دهي كند؛ زيرا هر يك از اين شهداي دانشجو در عرصه هاي مختلف با وجود سن و سال كم آدم هاي ويژه اي بودند و سرفصل اتفاقات خوبي شده اند، به همين دليل با برگزاري اين كنگره ها سعي داريم اين شهدا را معرفي و از آنها الگوسازي كنيم.
هدف اصلي اين كنگره اين است كه از اين ستارگان آسمان گمنام دانشگاه ها الگوسازي كند؛ بايد تلاش كنيم تا اين كنگره امسال فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد.
وزارت علوم،تحقيقات و فناوري با همكاري ساير نهادهاي مسئول در حوزه هاي دانشگاه و دفاع مقدس با دبيري سازمان بسيج دانشجويي، كنگره ملي شهداي دانشجو را در سه سطح كشوري، استاني و دانشگاهي برگزار مي نمايد، چندان به دنبال كارهاي نمايشي نيستيم و مي خواهيم اين اتفاق در كف دانشگاه ها بيفتد و بدنه دانشجويي را درگير كند. همچنين تصميم داريم برنامه اي طراحي كنيم تا طي آن جمعيت زيادي از بدنه دانشجويي يعني حدود ۵۰۰ هزار نفر تا يك ميليون نفر به ديدار خانواده هاي شهدا بروند.

با تحقيقاتي كه انجام شده است متوجه شده ايم بانك اطلاعاتي جامعي در مورد شهداي دانشجو در كشور وجود ندارد، از اين رو سعي كرديم اين بانك اطلاعاتي را ايجاد كنيم؛ تا امروز اطلاعات نزديك به ۴۵۰۰ نفر از شهداي دانشجو گردآوري شده است.

در اين كنگره ۳۲ عنوان كتاب تدوين و چاپ مي شود، استفاده از وصيت نامه شهدا، توليد فيلم مستند شهداي دانشجو، توليد موسيقي حماسي، توليد نرم افزار چند رسانه اي درباره دانشجوياني كه فرمانده اي دفاع مقدس را برعهده داشتند و طرح «هر شهيد دانشجو يك وبلاگ» از ديگر برنامه هاي اين كنگره است.