معرفي شهيد شاخص بسيج دانشجويي سال 1399
تاريخ : 1399/06/30
شهيد عبدالحميد قاضي ميرسعيد در17 مرداد سال 1339 در تهران متولد شد. سيادت و درايتش او را از همان كودكي از همسالانش متمايز مي كرد. سال هاي تحصيل را با موفقيت گذراند.
شهید عبدالحميد قاضي ميرسعيد در17 مرداد سال 1339 در تهران متولد
شد. سيادت و درايتش او را از همان كودكي از همسالانش متمايز مي كرد. سال هاي تحصيل
را با موفقيت گذراند. دبيرستان را تمام نكرده بود كه براي خودش برنامه خود سازي
تنظيم كرده بود و در تقسيم اوقات شبانه روزي اش علاوه بر تحصيل علم، ساعاتي را به
مطالعه سياسي عقيدتي و مسائل عبادي اختصاص داده بود. سال 57 در دانشكده پزشكي
دانشگاه علوم پزشکی اصفهان پذيرفته شد. با پيروزي انقلاب گروه هاي سياسي مختلف و
هوادارانشان، دانشگاه را محل تاخت و تاز خود قرار دادند. حميد در كنار نيروهاي
مذهبي دانشگاه به مقابله با ضد انقلاب پرداخت. كمي بعد با طرح انقلاب فرهنگي حميد
با قدرت مديريت و درايت به عنوان مسئول اردوي فرهنگي در كنار نيروهاي انقلابي
دانشگاه و در قالب گروه هاي جهادي به مناطق محروم اعزام شد.
سال 59 با همه فراز و نشيب هايش به نيمه رسيده بود كه يكي از
دوستانش در پاوه شهيد شد. عراقي ها هم طبل جنگ را در سراسر مناطق مرزي نواخته
بودند، حميد بلافاصله عازم كردستان شد، 21 سالش بود كه به عنوان مسئول روابط عمومي
سپاه و قائم مقام فرماندهي سپاه مشغول شد. با رفتن شهيد حاج همت به جنوب كشور، حميد فرماندهي سپاه پاوه را
عهده دار شد. دانشگاه ها كه باز شد، حميد به اصرار دوستانش و با استفتايي كه كرده بود
دوباره به شهر اصفهان برگشت. همیشه بوی عطرش زودتر از خودش وارد اتاق می شد. روپوش
سفید و لباس هایش تمیز و اتو شده آویزان بود. توجه فوق العاده اش به پاکیزگی لباس
و بدن، سلامتی جسم، درس خواندن و تلاش او برای زندگی بهتر جوری بود که انگار قرار
است سال های طولانی زندگی کند.
حضور حميد در جبهه ها و اصرارش به مسئولان براي رفتن به خط
مقدم مايه دلگرمي نيروهاي رزمنده بود. اعتقادش اين بود كه از اعزام نيروهاي كم
تجربه به خطوط مقدم جلوگيري شود تا باعث تضعيف روحيه نيروها نشوند. عبور رزمندگان
اسلام از اروند خروشان در عمليات والفجر 8 و فتح بندر فاو در بهمن سال 64 ، كام
دشمنان را تلخ كرده بود. صداي بسيجيان و سربازان روح الله از مناره هاي شهر فاو
شنيده مي شد دشمن منطقه را سخت مي كوبيد، فاو شريان حيات نفتي عراق بود. حميد
اصرار داشت بايد به آن طرف اروند و نزديك خط مقدم بروند مي گفت: همان جا بايد
مجروحين را درمان كنيم، ممكن است تا رسيدن قايق به اين طرف بچه ها شهيد شوند. شور
و شوق وجود حميد را گرفته بود، گويي آن سوي اروند دوستان شهيدش او را صدا مي
كردند، اين سوي اروند با شنيدن اذان ظهر حميد آماده نماز مي شود كه مجروحين جديد
را مي آورند، حميد درنگ نمي كند و براي رسيدگي به حال آن ها پوتين هايش را بسته
نبسته با عجله بسويشان مي رود كه انفجار خمپاره، 26 بهمن سال 64 را براي حميد روز
وصل و رهيدن از دنياي مادي مي كند.