شهید سعید(حمیدرضا) ابوالاحراری در روز دوم بهمن ماه سال 1338 در خانواده ای مذهبی و متوسط در شیراز چشم به جهان گشودو پس از دوران طفولیت در ست هفت سالگی به مدرسه دوشیران که پدرش هم در آن دبستان به تدریس نوباوگان مشغول بود رفت و دوره پنج ساله ابتدایی را در آن مدرسه، تحت تربیت مربیان دلسوز و متدیت گذراند. برای دوره راهنمایی به مدرسه راهنمایی ایگار که آن هم مربیان مکتبی و دلسوزی داشت رفت. در تابستان سال اول راهنمایی او را به زیارت حضرت رضا(ع) بردند که بعد از زیارت روزها مدت زیادی در کتابخانه حضرت امام رضا(ع) به کطالعه کتاب های دینی مورد علاقه خود می پرداخت.
سعید علاوه بر خواندن دروس مدرسه در ا نجمن اسلامی فعالیتی چشم گیر داشت و قرآن را بدون غلط قرائت می کرد به طوری که در مسابقات قرائت قرآن شرکت کرده و در این مسابقات هم جایزه ای برد که یک جلد قرآن مجید مدیر کل وقت به او اهداء کرد.
عصرها پس از پایان دروس از مدرسه ایگا به مدرسه رستاخیز می رفت و آن جا هم انجمنی دینی بود که در این جلسات شرکت می کرد و از این جلسات استفاده های زیادی می کرد.
پس از اتمام دوره راهنمایی برای دوره نظری به مدرسه جاج قوام رفت و یک سال آنجا بود و فعالیت های مکتبی و ایدئولوژی خود را ادامه می داد.
در سال دوم نظری بود کنکور دبیرستان دانشگاه شرکت کرد و قبول شد و به دبیرستان دانشگاه رفت و در نیمه سال سوم به واسطه مخالفت با کلاس های موسیقی که از طرف رژیم معین شده بود او را مخل برنامه های خود می دانستند و عذرش را خواستند و او را اخراج انظباطی کردند.
سعید به دبیرستان رفت و تا پایان تحصیلات در همین دبیرستان بود و در سال هایی که به دبیرستان دانشگاه نماز نماز مغرب و عشاء را در مسجدالرضا برپا می داشت و یکی دو ساعت هم پس ار استفاده کردن از محضر و منبر آقای حجه الاسلام حاج سیدعلی اصغر دستغیب به کتابخانه و نوارخانه می رفت و برنامه های مذهبی را انجام می داد و کتاب های گوناگون را مطالعه می کرد هنگامی که به دبیرستان ابوذر می رفت نمازهای ظهر و مغرب و عشاء خود را در مسجد آتشی ها می خواند و از مکتب آقای حجه السلام سید علی محمد دستغیب کسب فیض می کرد و چندین ساعت هم آن جا با رفقای خود به فعالیت های مذهبی م یپرداخت و تابستان های سال آخر را به اتحادیه می رفت و در تمام راهپیمایی ها شرکت می کرد و در سال 1357 در درگیری جلو سینما سعدی دستگیر شد و او را به قدری کتک زده و شکنجه کرده بودند که به حالت اغماء و بیهوشی رفته بود که چند نفر او را شبانه به خوابگاه دانشگاه می برند و فردای آن روز به بیمارستان نمازی برده و عکس برداری کردند و به منزل آوردند. او بعد از مدتی بهبود یافت، بعد از گرفتن دیپلم در کنکور سراسری دانشگاه شرکت کرده و در دانشگاه علم و صنعت رشته مهندسی مکاتیک قبول شده و سال اول را در دانشگاه گذراند و اوایل سال دوم بود که به تعطیلات دانشگاه برخورد کرد و در این مدت به کردستان برای تبلیغ رفت و به مدت 14 ماه در تمام شهرهای کردستان از لحاظ فرهنگی رو به بهبودی گذاشت ضمنا یکی دو نفر از رفقایش هم در کردستان شهید شدند.
سعید راهی قم برای ادامه تحصیلاتش و برای فرگرفتن علم صرف و نحو و اخلاق نزد اساتید بزرگی از جمله حجه الاسلام آقای مشکینی رفت و یکی دو سال مشغول بود تا اینکه جنگ تحمیلی عراق بر ایران عزیز شروع شد. باتفاق گروهی از طلاب علوم دینی قم عازم اهواز در جبهه جنگ حق بر باطل شد. او در اثر اصابت ترکش خمپاره به پای راست او، 15 روز در بیمارستان اصفهان بستری شد و بعدا او را به شیراز آوردند.
سعید با وجودی که یک پای او در گچ بود و با دو عصا حرکت می کرد خیلی ناراحت بود و با وجود ناراحتی در سپاه، اتحادیه، حزب جمهوری اسلامی، مسجد آتشی ها فعالیت داشت و پس از بهبودی باز هم به قم رفت تا به تحصیلات خود ادامه دهد و به فرمان امام امت خمینی عزیز که فرموده بودند، مسئله مهم جنگ است به شیراز آمد و از طرف بسیج به جبهه سوسنگرد رفت و در مدت پنج ماه فعالیت یکی دوبار به شیراز برای دیدن پدرومادر و دوستانش آمد. سعید عاشق شهادت بود و به دلیل آن رفت تا بدان رسید.
تا اینکه در بیست آبان ماه سال 1360 مصادف با چهارم محرم الحرام 1402 در سوسنگرد به فیض شهادت نائل گردید.