دانشجو و آموزگار شهيد شيرازد اميري در 15 فرودين ماه 1342 خورشيدي در ميان عشاير اهل باصري تيره عبدالهي در خانواده اي از نظر مذهبي غني و از نظر مادي فقير به دنيا آمد. دوران کودکي را در ايل گذارند و آداب و رسوم ساده و زيبا طبيعي را که بدون نيرنگ شروع و با موفقيت چشم گيري در 12 سالگي تمام کرد و در کنکور دانش آموزان ممتاز براي تحصيلات در دبيرستان شبانه روزي عشایري قبول شد. دوران راهنمايي و دبيرستان را در آن جا گذارند شهيد در آن جا با اداب و روسم فرهنگ هاي مختلف ايل هاي گوناگون آشنا شد. ناگفته نماند که بيشتر دانش آموزان دبيرستان عشايري از خانواده هاي فقير ايل خود بودند و همگي مزه ستم و بي چيزي را چشيده بودند و همانند آتش زير خاکستر آماده انقلاب بودند و در سال 1356 با شروع زد و خورد هاي خونين خياباني شهيد پا به پاي ديگر دوستان خود زود و خوردهاي خياباني با سرکوب گران رژيم شاهنشاهي مبارزه مي کرد و براي پيشبرد هدف هاي انقلاب اسلامي فداکاري بسيار نمود . شهيد گران قدر به کار در نهادهاي انقلابي علاقمند بود و پس از ديپلم در جهاد سازندگي عشايري کار را شروع کرده و در دوران کارش يکي از افراد فداکار جهادسازندگي به شمار مي رفت. چون به آموزش و آگاهي افراد اهميت مي داد در کنکور تربيت معلم شرکت نمود و براي شغل مقدس آموزگاري پذيرفته شد و در مرکز معلم اقليد مشغول به تحصيل شد. پس از مدتي با گروهي از دانشجويان تربيت معلم راهي جبهه جنگ شد و براي ميهن اسلامي خويش چندين ماه در جنگ به رزم پرداخت و پس از دوران تحصيل سال اول شغل مقدس خويش را در يکي از روستاهاي محروم شيراز نمود و تا آن جايي که در توان داشت مردم و دانش آموزان را با فرهنگ اانقلاب اسلامي آشنا نمود. شهيد سال هاي دوم و سوم خدمت مقدس آموزگاري را در عشاير بسيار بود و نونهالان عشايري را دانش و فرهنگ مي آموخت وي در سال 1366 در دانشگاه آزاد واحد ارسنجان قبول شد و با مشکلات و گرفتاري هاي بسياري که داشت درس را ادامه مي داد چون او مي دانست که آگاهي از همه چيز مهم تر است و اين آگاهي براي آموزگار از هر کسي ديگر لازم تر است. سزاوار بود که او را آموزگاري آگاه و خدا شناس و مردم دوست بدانند. سرانجام آموزگار شهيد شيرزاد اميري براي آخرين بار در اواخر تيرماه 1367 زماني که عراق همانند آغاز جنگ در پايان جنگ وارد ميهن اسلامي شده بود و به تاخت و تاز در غرب و جنوب پرداخته بود روانه جنگ شد و در 1367/5/13 در گتوند اهواز به شهادت رسيد.
او هميشه شمرده و زيبا سخن مي گفت به عبادت اهميت داده و نماز و روزه اش را به موقع انجام مي داد. با ملايمت ديگران را به بر پايي شعاير ديني دعوت مي کرد. خيلی کم سخن مي گفت ولي سخنان اندکش دور زيبا و گيرا بودند. هميشه تميز مي گشت و لباس تميز مي پوشيد و به بهداشت فردي و جمعي اهميت مي داد. لباس ساده مي پوشيد و ساده زندگي مي کرد و در راه رفتن و نشتين خيلي با وقار بود. در تمام کارهاي نيک تا آن جايي که در توانش بود مي کوشيد. در برابر کاري که براي رضاي خدا انجام مي داد هيچ چشم داشتي از مردم نداشت. اين قدر رفتار و کردارش زيبا و دوست داشتني بود که الگوي تمام افراد در خاواده و فاميل و آشنا شده بود. هر جا سخني از ايمان و تقوي و پرهيزگاري بود نام شيرزاد هم بود هر جا سخن از فدارکاري بود نام شيرزاد هم بود.