شهید حسینعلی امامی در سحرگاه یکی از روزهای ماه مبارک رمضان که مصادف با ۲۶ بهمن سال ۱۳۴۰ بود در شیراز به دنیا آمد. وی نسبت به همه خوش رفتار و مهربان بود و خنده از لب هایش دور نمی شد و هیچ گاه ناراحتی از کسی به دل نمی گرفت. او از آرامش و اطمینان قلبی خاصی برخوردار بود.
در کارهایی که به عهده اش گذاشته می شد سعی و کوشش فراوان می کرد و کارها را به نحو احسن و با دقت خاصی انجام می داد اما دوست نداشت که دیگران از او تعریف و تمجید کنند و نمی خواست در کارهایش ذره ای ریا باشد و این صفت وی در وصیت نامه اش نیز به چشم می خورد. جائی که وصیت می کند: "به هیچ وجه برایم حجله نبندید."
به طور کلی از خصوصیات اخلاقی ویژه ای برخوردار بود که متاسفانه در طی حیاتش شناخته نشد و حال بعد از شهادتش با دقت در کارها و صحبت هایش با درجه ایمان و تقوی و اخلاقش پی می بریم.
وی از همان اوایل کودکی از هوش سرشاری برخوردار بود و دوران مدرسه را با موفقیت پشت سر گذاشت. شهید حسینعلی سال آخر دبیرستان را در حالی شروع کرد امت قهرمان ایران دست به انقلابی عظیم زدند و وی نیز همگام با دیگر مردم در تظاهرات علیه رژیم جنایتکار پهلوی فعالانه شرکت می کرد و لحظه ای دست از تبلیغ دین اسلام وگسترش انقلاب اسلامی (به طرق مختلف) برنمی داشت تا این که بالاخره با یاری خداوند انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی به پیروزی رسید.
شهید امامی امتحانات نهایی را با معدل بالایی به پایان رسانید و بنا به احساس وظیفه ای که نسبت به اسلام داشت در کنکور دانشگاه ها شرکت کرد و در رشته مهندسی شیمی و پتروشیمی دانشگاه پلی تکنیک قبول شد. اما پس از مدتی به دلیل مشکلاتی که در دانشگاه ها دیده می شد به همراه دانشجویان مسلمان دست به انقلابی فرهنگی زدند تا نظامی نوین و اسلامی را بر دانشگاه ها حاکم کنند.
او در طی این مدت (انقلاب فرهنگی) پاسداری از قسمت های مختلف دانشگاه را به عهده داشت تا این که از طریق دانشگاه، همراه چند تن دیگر از دانشجویان برای کمک به مردم محروم کشورمان مدتی در ورامین و مدتی نیز در اقلید (یکی از شهرهای استان فارس) مشغول به کار شد. کاری سخت و طاقت فرسا که همه این ها از او بنده ای خالص و محبوب خدا می ساخت.
با فرا رسیدن ماه مبارک رمضان شهید حسینعلی به تهران آمد و با شروع جنگ دوره های نظامی و آموزشی آنان نیز شروع شد. وی مدتی در پادگان امام حسین ( علیه السلام) تعلیم سلاح های سبک و سنگین را دید و دوره تخصصی وی در قسمت خمپاره ۶۰ بود و دوره های دیگر را در پادگان ولیعصر گذراند و در گردان قدر (گردان ۹) پادگان قرار گرفت. مدتی نیز در قسمت های مختلف از قبیل رادیو و تلویزیون، مخابرات و ... پاسداری می کرد.
او آرزویش این بود که پاسداری از بیت امام را به عهده داشته باشد که متاسفانه به آرزویش نرسید. بالاخره پس از آموزش های سخت و سنگین وی در تاریخ ۱۶/۱۲/۵۹ همراه دیگر پاسداران به جبهه غرب، سرپل ذهاب اعزام شد.
مدتی که در جبهه بود از این که به آن ها مهمات و خمپاره نمی دادند و فرمان حمله نیز صادر نمی شد سخت ناراحت بود تا این که طرح بازپس گیری قله های بازی دراز داده می شود و با استخاره ای که به قرآن می کند (آیه های ۳۷-۳۸ سوره حج) تصمیم به حمله ای وسیع می گیرند و شهید حسینعلی نیز با تن تب دار همراه دیگران از کوه ها و صخره ها با نیرویی خدایی بالا می روند ( و این طور که دوستانش می گفتند صورتش نورانی بوده و کاملا مشخص که به شهادت می رسد).
تا این که پس از درگیری های زیاد ساعت ۵/۴ بعدازظهر روز ۹ اردیبهشت به لقای یار می شتابد و جسد مطهرش ماه ها بوسیله فرشتگان خداوند محافظت می شد تا این که با تلاش مادرش در روز ۱۵ مرداد سال ۱۳۶۰ یعنی پانزده ماه و شش روز پس از شهادتش( در قطعه ۲۶ بهشت زهرا) به خاک سپرده شد.