در پنج مرداد ماه سال 1333 در يک خانواده روستايي چشم به جهان گشود. پدرش کارگر اداره کشاورزي بود که بعد از غارت اموالشان توسط خوانين مزدور در روستاي باجگاه ساکن شده بودند. دوران ابتدايي را در مدرسه روستا سپري نمود و بعلت نبودن دبيرستان در روستا براي مدتي به کارگري پرداخت و بعد از مدتي براي ادامه تحصيل به دبيرستاني در زرقان رفت و موفق به اخذ ديپلم گرديد. از زماني که خود را شناخت مشتاقانه به مسائل مذهبي رو آورد و با شرکت پيگير در مجالس قرآن اين کتاب آسماني را بخوبي فرا گرفت و فعاليت هاي مذهبي را آغاز نمود. چون در روستا مسجد وجود نداشت عزت الله با چند تن از ديگر دوستان بناي مسجد صاحب الزمان را گذاشته و در ايجاد اين مسجد با جان و دل کار کرد. او که بنايي را خوب ياد گرفته بود در اولين تجربه در بناي مسجد قدم برداشت و وقتي کار مسجد به پايان رسيد کتابخانه اي هر چند کوچک را با کمک ديگر دوستان ايجاد نمود. از همان ابتدا تماس با محافل روحاني را آغاز و با حوزه علميه قم مکاتبه مي نمود و جزوات عقيدتي را دريافت و پس از فراگيري آن سعي در آموزش ديگران مي نمود، تا اينکه در سال 56 به سربازي رفت. به فرمان حضرت امام مبني بر ترک پادگان ها، از سربازي فرار نموده و به روستا آمده سعي در ارشاد ديگر جوانان در قدم نهادن در مسير انقلاب و پخش اعلاميه هاي امام نمود. در سال هاي قبل از انقلاب عزت الله روحانيوني را که براي تبليغ در ماه محرم به روستا مي آمدند به منزل خودشان مي برد و باعث و باني هر مجلس مذهبي در محل بود. عزت الله عاشق امام زمان بود و از همان اوائل جواني در جشن هاي نيمه شعبان شرکت فعال داشت. عشق و علاقه عجيبي به کار و فعاليت در خدمت مستضعفين را داشت، به همين دليل ابتدا خدمت خود را در کميته امداد امام خميني شيراز شروع کرد و بعد از فرمان تاريخي حضرت امام مبني بر تشکيل ارتش بيست ميليوني وارد بسيج شده و در تشکيل گروه مقاومت روستاي خود با اخلاص و شوق وافر قدم گذاشت و پس از مدتي مسئوليت گروه مقاومت را بعهده گرفت و تا لحظه شهادت مسئوليت گروه را بر عهده داشت. او عاشق جبهه بود و در عمليات فتح المبين سرکوبي خوانين منطقه فارس و آزادي خرمشهر شرکت فعال داشت و در عمليات بيت المقدس از ناحيه دست و پا مجروح و مدتي در بيمارستاني در تهران بستري گرديد. پس از بهبودي مجدداً در سال 62 راهي جبهه ها گشت و بعد از بازگشت با شور و شوقي که به انقلاب داشت به جهاد سازندگي پيوست و در کميته کشاورزي جهاد سازندگي زرقان کار خود را آغاز کرد. از خصوصيات بارز ايشان دقت عمل زياد در کارها بود که سعي داشت وسائلي که براي توزيع در اختيار جهاد بود به دست نيازمندان واقعي آنها برساند. دلسوز مستضعفان بود و دشمن سرسخت مستکبران و همچون کوهي استوار در مقابل کساني که با استفاده از رابطه مي خواستند امکانات دولت را در اختيار خود بگيرند می ايستاد. همزمان با کار پر تلاش خود در جهاد اوقات فراغت خود را در گروه مقاومت مي گذرانند و به سازماندهي و بکارگيري بيشتر نيروهاي جوان روستا جهت پاسداري از دستاوردهاي انقلاب مي پرداخت. در سال 64 در حين خدمت در جهاد در دوره کارداني زراعت پذيرفته شد و با تلاش فراوان به فراگيري تحصيل در علوم کشاورزي پرداخت تا بتواند با داشتن سلاح ايمان و علم بيشتر به خدمت روستائيان بپردازد و پس رسيدن به خودکفايي را سرعت بخشيد. گرچه علاقه شاياني به علم داشت ولي نتوانست اين شوق و علاقه وافر او را از رفتن به جبهه مانع شده و براي چندمين بار راهي جبهه گشته و همگام با سپاهيان حضرت محمد(ص) عازم جبهه هاي نبرد حق عليه باطل شد و در يگان درياي لشکر 19 فجر به انجام وظيفه پرداخت. آخرين پيامش از جبهه براي خانواده اش اين بود که ماشينم را در اختيار بچه هاي گروه مقاومت بگذاريد و تا گروه بهتر بتواند وظايف خود را انجام دهند. اما براستي چگونه مي شود اعمال يک جواني را که اين چنين قبل و بعد از انقلاب مشتاقانه کار کرد. شب هاي سرد اسلحه در دست گرفت و ديگران را تشويق به اينکار کرد تا انقلاب را پاس دارند. آري مثل يک کارگر سنگ به دوش گذاشت، همچون يک بنا آجر روي هم چيد چون يک کشاورز در مزرعه کار کرد و همچون امداد امام به ياري محرومين پرداخت بعنوان يک جهادگر به خدمت روستائيان پرداخت از مصرف مال خود در هر کاري چيزي دريغ نداشت، همچون جانش که در حين انجام ماموريتي که در يگان دريايي لشکر 19 فجر به او محول گرديد مورد هدف بمباران وحشيانه رژيم سفاک بعثي قرار گرديد و در تاريخ 1365/10/29 در منطقه شلمچه به شهادت رسيد. تواضع شهيد عزت الله بر همه کس آشکار بود و همين بود که باعث شد که کمتر کسي باشد که در روز تشيع پيکر پاکش صميمانه اشک نريزد و ياد او را گرامي ندارد.
از اين شهيد عزيز که در 59/8/11 ازدواج کرد سه فرزند، دو دختر و يک پسر است.