بسم الله الرحمن الرحیم
« إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ وَالْقُرْآنِ... »
به نام خدایی که به ما عقل داد، بینش داد مسیر داد و ما را هدایت فرمود جهت برگزیدن مسیری متعالی و به یاد عزیزانی که از زرق و برق دنیا گذشتند و به حبل الله متوسل گردیدند و با انتخاب حرکتی معقولانه از جان و لذت های مادی و زودگذر دنیا گذشته و به لقاء الله پیوستند.
شهید علی ناصری فرزند عبدالعلی ناصری در سال ۱۳۴۹در خانواده ای مذهبی پا به عرصه وجود نهاد و با آداب و رسوم خانوادگی که نشات گرفته از تعالیم اسلام بود تربیت گردید و در سن هفت سالگی در دبستان به منظور فراگیری علم و تحصیل در بخش هرسین روانه و ثبت نام گردید.
پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی راهی مدرسه راهنمایی گردید و پس از فراغت از این دوران نیز در آزمون ورودی تربیت معلم شرکت و از آنجائی که علاقه وصف ناپذیری به کسب علم داشت و با تاسی از فرمایشات پیغمبر اکرم (ص) که می فرمایند (اطلب العلم من العهد الی اللحه) در همه مقاطع تحصیلی فوق به موفقیت چشم گیری نائل آمد. در هنگام تحصیلات راهنمایی به خاطر دلبستگی ایشان به نظام جمهوری اسلامی همراه دوستانش با تبلیغات سپاه هرسین همکاری فعالانه داشتند.
شهید ناصری از آن جایی که می دانست و این معنی را به خوبی درک کرده بود که جمهوری اسلامی دشمنان سر سختی خواهند داشت و نکند روزی از سوی مسئولین دستور جهاد صادر شود بعد از پیروزی انقلاب با وجودی که بیش از ده سال نداشت مصرانه از خانواده اش خواست که به او اجازه دهند جهت تعلیمات و فنون نظامی و یادگیری مراحل آن خود را به بسیج معرفی نماید که این اجازه نیز به ایشان داده شد و مشتاقانه آموزش های مربوطه را به پایان رسانید و پس از گذراندن آموزش نظامی آرزو می کرد ای کاش سن من اقتضا می کرد و جهت سرکوب کردن دشمن راهی جبهه ها می شدم.
آری شهید ناصری به حق از مصادیق بارز (والسابقون السابقون) از کسانی که در جهت دل کندن و دل بریدن از دنیا در جهت نیل به اهداف مقدسش از دیگران سبقت می گرفت و از کسانی بود که در انتظار بوجود آوردن یک حماسه و یک انقلاب درونی بود و منتظر از اینکه ای کاش دنیای زودگذر و کاذب را در جهت رسیدن به مقتضی و شرکت در جهادی مقدس به اتمام رسانده تا بدین ترتیب بتواند ادای وظیفه نماید.
شهید اشتیاق و علاقه وصف ناپذیری به شرکت در سوگواری امام حسین (ع) داشت و در تمام مدت عزاداری سرور شهیدان از پای نمی نشست و در این ایام از شدت علاقه ای که به خاندان عصمت و طهارت داشت از خود بی خود می شد تا اینکه به سن ۱۵سالگی رسید و از آنجائی که یکی از بزرگترین آرزوهایش رسیدن به شهادت بود عازم جبهه گردید.
بعد از اتمام ماموریت به محل تحصیل خود مراجعه نمود و این در حالی بود که لحظه ای جبهه رفتن و جبهه بودن را فراموش نمی کرد او معتقد بود که جنگ بر سر حکومت نیست جنگ، جنگ اسلام و کفر است پس بنا بر این همه ما مسلمانیم و در رابطه با جنگ تکلیف داریم و همیشه شعار سرور شهیدان امام حسین را که فرمود ند هیهات من الذله را با خود زمزمه می کرد و می گفت اسلام فقط متعلق به برادران سپاهی و ارتشی نیست، اسلام دین همه و مکتب همه است پس جای درنگ نیست و نباید خاموش و بی تفاوت ماند.
تا اینکه در سال ۱۳۶۵ تحت عنوان سپاهیان محمد (ص) مجددا راهی جبهه گردید و با اینکه مدت ماموریتش ۴۵ روز بود بعد از اتمام ماموریت عشق به مکتب و رهبرش او را اجازه نداده بود که یاران را تنها بگذارد و از گرفتن برگ تسویه حساب خودداری کرده بود زیرا بزرگترین آرزویش جنگ با صدام و شرکت در عملیات بود تا آن که در عملیات کربلای ۵ در منطقه شلمچه با دشمن کافر می جنگید و همان گونه که آرزوی دیرینه اش بود در این نبرد مقدس و در تاریخ 1365/10/26 جان پاکش را فدای اسلام می کند و به سوی معبود می شتابند.