سلمان(سورنا) نقشبندي
نام پدر : افراسياب
دانشگاه : علوم پزشكي تهران
مقطع تحصيلي : دكترا
رشته تحصيلي : پزشكي
مكان تولد : كرمانشاه (كرمانشاه)
تاريخ تولد : 1341
تاريخ شهادت : 1362/12/19
مكان شهادت : چنگوله مهران

صحبت از سلمان است، سلمان مخلص، انسان پاکی که با اسلام رشد یافت، برای اسلام جنگید و در راه اعتلای کلمه توحید جان داد. مسلمان مجاهدی که در مکتبش ذوب شده بود.

سلمان متقی، سلمان متین، سلمان صابر، .....

سلمان بسیار صابر بود او شب های بسیاری را در فراق انصار گزیده حق تعالی به سختی سر کرد. انصار پاک بازی چون جلال، علی سوری، مهدی، اردشیر، جمشید محرابی، نوذر، مجید زارعی، حسین اخلاصی، سیروس رمضان، مجید تنگبری، احمدی و ..... و عجب صبر جمیلی داشت سلمان.

نامش سورنا بود. در سال 41 در خانواده ای فرهنگی متولد شد. در کودکی انسانی عظیم و با کرامت بود. آن طور که گاهی پدرش می گفت می دانم نماندنی است زیرا او به دنیای ما تعلق ندارد. حتی در کودکی جاذبه های دنیایی در او کارگر نبود و به پلیدی ها آلوده نشد. لذات مادی هرگز او را نکشید و متاع دو روزه دنیایی او را نفریفت. شیطان نتوانست در او رسوخ کند. بسیار متفکر و فوق العاده سریع الانتقال بود، نرم خو و با حیا، مسلط بر خود و مردم دار بود.

در تمام دوران تحصیل از برجسته ترین شاگردان کلاس و مورد علاقه و احترام معلمان خود و اولیاء مدرسه بود، همه همکلاسی هایش دوستش داشتند. در سال 58-57 دانش آموز کلاس سوم تجربی بود. روز هفدهم شهریور 57 همراه خانواده اش وارد مشهد شدند زیرا قرار بود پدرش خانه و وسایل زندگی را بفروشد و پس از ادای قروض برای ادامه تحصیل به خارج برود و آن ها را هم ببرد. پس لازم بود برای عرض اخلاص به پابوس امام رضا ( ع ) بروند و آن روز که رفتار خشن ماموران حکومت نظامی، آن مزدور مزد بده را دیدند تصمیم گرفتند بمانند و با مردم وطن بمیرند و سلمان به محض بازگشت به زادگاهش مثل هر جوان مسلمان متعهد، در تحصن های مساجد و مبارزات توفنده شرکت کرد و یک لحظه آرام نگرفت.

او جزیی شده بود از موج کوبنده انقلاب اسلامی کشورش که با اطاعت متعبدانه از امام که حسین وار علیه یزید و یزیدیان زمان با تکیه به نیروی لایزال الهی قیام کرده بود ایجاد شده بود. پس از پیروزی انقلاب مدتی در کلانتری 5 سپس در گروه پیشمرگان امام خمینی به پاسداری از دستاورد خون هزاران شهید گمنام پرداخت و سپس به عضویت ستاد بسیج مشترک ملی در آمد و بالاخره در تاریخ 27/10/59 به عضویت رسمی سپاه نوپای پاسداران انقلاب اسلامی درآمد.

اخلاص او و خصوصیات بارز اخلاقیش از او سلمان ساخت این نام را در سپاه روی او نهادند و این نام به راستی برازنده اش بود. سلمان یک پاسدار عملیاتی بود که خود را وقف اسلام ساخته بود. در ابتدای ورود به سپاه یک دوره تخصصی گذراند و در مسابقه تخریب بین نیروهای مسلح استان در رشته بمب مقام اول را کسب کرد ولی هرگز در این مورد سخنی نگفت و بر خود نبالید. تا زمانی که در واحد عملیات بود بیش از چند دقیقه ای به خانه نمی رفت، تمام وقتش را با بچه های مخلص که عاشقانه به سپاه پیوسته بودند می گذراند.

در عملیات مطلع الفجر از ناحیه پا شدیدا مجروح شد و قسمت زیادی از ماهیچه ی انتهای ران پای چپش را از دست داد که سه بار زخمش را عمل کردند اما در تمام مدتی که زیر عمل بود و در چند ماهی که بستری بود هیچ کس صدای ناله اش را نشنید و یا قیافه اش را از دردی که می کشید در هم ندید. نمازش در آن حالت تماشایی بود، که شور و جاذبه ای داشت، از دیگران شنیدیم هنگامی که پایش شدیدا آسیب دیده و خون زیادی از او رفته بود، لنگ لنگان یک رزمنده ی مجروح دیگر را از ارتفاعات فریدون به خارج از تیرس دشمن کشانده بود و عجیب تر آنکه وقتی به بیمارستان صحرایی رسیده بود به پزشک گفته بود فعلا یک چسب به پایم بزنید تا وظیفه ام را ادامه دهم و پزشک بهت زده از آن همه صلابت فریاد زده بود حتما تو هم پاسداری!

سلمان بر روی تخت بیمارستان بود که هجران عزیزترین هم رزمانش را شنید. مدت ها سکوت کرده و گویا از خود خجالت می کشید که خدا او را نپذیرفته است و هنوز به مرحله اتصال نرسیده است. اما جز تسلیم به رضای خدا چاره ای نداشت آن قدر به پایش فشار آورد تا توانست آن را به اختیار درآورد و آماده عملیات های بعدی شود در تاریخ 5 اردیبهشت 61 به مسئولیت ستاد بسیج گماشته شد، اما جاذبه جبهه ها، این میقات ها، و سنگرهایی که جای ملاقات رو در رو با خداست او را کشید، این بار به سر پل ذهاب رفت. بعدها در 11 مرداد 61 به حفاظت یکی از روحانیون مبارز شهر که اسوه حسنه انقلاب حسینی و نمونه تقوا و اخلاق اسلامی است مامور شد و در محضر این استاد گرانمایه اخلاق عملی آموخت و اخلاصش بسیار بیشتر شد. او و حسین زارعی هر دو محافظ این روحانی عالیقدر مظلوم بودند و اما با وجود عشق و احترامی که به او داشتند پس از 45 روز به گیلانغرب رفتند و سلمان در عملیات مسلم بن عقیل در واحد اطلاعات عملیات شرکت کرد هر چند خود همواره در دشوارترین عملیات ها شرکت می کرد.

به علی سوری و یاران دیگرش حسرت می خورد که در خدا حل شدند. در ساعت 9 صبح 27 مهر 62 از شهادت حسین مجد، آن مجاهد مهاجر مطلع شد و عجب شور و التهابی داشت سپس از شهادت محسن احمدی و حسین تنگبری ... عده زیادی از یارانش پیمان را اجرا کرده بودند و عده کمی از جمله خود او منتظر بودند وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا.

سلمان در آزمون عمومی در سال 62 برای رشته پزشکی شرکت کرد و موفق هم شد زیرا امام گفته بود این مملکت به متعهد متخصص نیاز دارد اما ثبت نام نکرد که شرکت در جنگ را تکلیف اولی می دانست و چون سپاه محدودیت هایی برای این عاشقان جهاد ایجاد کرده بود برای آن که آزادانه بتواند و در هر جبهه ای که وجودش لازم است شرکت کنند تقاضای برگ پایان خدمت کرد و با پافشاری مصممانه اش این برگ را در بهمن ماه گرفت. او از ادامه تحصیل در رشته پزشکی در شرایط جنگی چشم پوشید و حتی پول اورکت سپاه را که شرعا بخود او تعلق داشت پرداخت تا مدیون بیت المال نباشد.

پس کوله بارش را بسته منتظر ماند تا نزدیکی های عملیات دوستانش به سراغش بیایند اما چون عملیات والفجر و خیبر خیلی سریع شروع شدند از شرکت در آنها محروم ماند و از این بابت داغی دردناک بر دلش ماند و ناراحتی خود را مرتبا بیان می کرد گر چه قبلا اهل گفتن نبود. بالاخره توی نماز جمعه 19/12/62 با دوستان دیرینه ای قرار گذاشته بود سری به جمع امام حسن (ع) بزنند و سپس از طریق پادگان ابوذر عازم چنگوله گردند و در آن جا ترتیب اعزامشان به جزیره یا جنوب را بدهند که در راه چنگوله با فرق شکافته چون مولایش علی رستگار شد و این بار داغ هجران یاری دیگر بر دلش نماند زیرا قبل از حسین زارعی دعوت حق را لبیک گفته بود.

سلمان ویژگی هایی دتشت که او را ممتاز کرده بود. قامتی بلند، سینه ای ستبر و اندامی بی نقص داشت بسیار خوش سیما بود غیبت نمی کرد. وقاری کامل داشت. مسلمانی متعهد و مقلدی رساله ای بود گر چه در برنامه های روزمره اش به فتاوی امام توجه داشت آن جا که در ظرایف احکام و در عمل دچار اشکال می شد به روحانیون محترم شهر که شماره تلفن همه آن ها را داشت رجوع می کرد و در مواقع غیر خدمت لباس سپاه را که بی اندازه برایش مقدس و به تنش برازنده بود به تن نمی کرد مبادا که وقتی تند برود به قداست این لباس لطمه ای وارد شود. می دانست که ضد انقلاب با صدها ذره بین در کمین خطایی است که از پیروان و مقلدان راستین امام سر بزند تا از کاهی سلسله جبال ها بسازد.

خویشی، رفاقت و آشنایی را در مسایل کاری دخالت نمی داد. معتقد بود خلاف مقررات خلاف شرع است. هرگز از عملیات ها و گشت هایی که رفته بود و سختی هایی که کشیده بود صحبتی نمی کرد، هیچ وقت به احدی نمی گفت که در کدام قسمت جبهه فعالیت می کند وقتی که در جبهه بود اگر پیغامی می داد پیغامش این بود که پشت جبهه ام ولی معلوم می شد که اکثرا در خطوط مقدم بوده است. برخوردهایش با دیگران سازنده بود. اهل تکبر نبود. به کسی فرصت نمی داد از او تعریف کند و اگر از کسی در غیاب تعریف می کرد غلو نمی کرد. روی دوستاش تاثیر شگرفی داشت.

به راستی عاشق امام بود. یک بار امام را زیارت کرده بود و آرزو داشت پاسدار او بشود آری مسلمان بود و سلمان بود بیشتر روزهای دوشنبه و پنج شنبه روزه بود. در ژرفای افکارش غرق شده بود. این اواخر چهره اش عجیب برق می زد. همه اش می خندید و با ظرافت با افراد خانواده اش شوخی می کرد. او مرتبا گفته بود که دانشگاه من گیلانغرب است و من جای خود را انتخاب کرده ام. دو ماه پیش به مادرش گفته بود من دو ماه بیشتر مهمان شما نیستم و بالاخره مدرک قبولی خود را همراه دوست دیرینش حسین زارعی روز 62/12/19 از دانشگاه بزرگ جبهه گرفت. مبارکشان باد این عروج خونین به ملکوت اعلاء.


نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن

هدف اصلي اين سايت اين است كه از اين ستارگان گمنام آسمان دانشگاه ها، الگوسازي كند؛ تا جايي كه فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد و ياد و خاطر آنان را جاودانه سازد.

فرهنگ جهاد و شهادت، فرهنگي است كه بدنه دانشجويي براي رسيدن به آرمان هاي بلند به آن نيازمند است. اين فرهنگ كه از آن به مديريت جهادي تعبير مي شود، كارهاي بزرگي را به انجام رسانده و فضاي آموزش عالي نيازمند چنين نگاهي است.

زنده نگه داشتن ياد دانشجويان شهيد كه اقدامات بزرگي انجام داده اند و الگوسازي از آنها مي تواند به جريان هاي دانشجويي كشور جهت دهي كند؛ زيرا هر يك از اين شهداي دانشجو در عرصه هاي مختلف با وجود سن و سال كم آدم هاي ويژه اي بودند و سرفصل اتفاقات خوبي شده اند، به همين دليل با برگزاري اين كنگره ها سعي داريم اين شهدا را معرفي و از آنها الگوسازي كنيم.
هدف اصلي اين كنگره اين است كه از اين ستارگان آسمان گمنام دانشگاه ها الگوسازي كند؛ بايد تلاش كنيم تا اين كنگره امسال فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد.
وزارت علوم،تحقيقات و فناوري با همكاري ساير نهادهاي مسئول در حوزه هاي دانشگاه و دفاع مقدس با دبيري سازمان بسيج دانشجويي، كنگره ملي شهداي دانشجو را در سه سطح كشوري، استاني و دانشگاهي برگزار مي نمايد، چندان به دنبال كارهاي نمايشي نيستيم و مي خواهيم اين اتفاق در كف دانشگاه ها بيفتد و بدنه دانشجويي را درگير كند. همچنين تصميم داريم برنامه اي طراحي كنيم تا طي آن جمعيت زيادي از بدنه دانشجويي يعني حدود ۵۰۰ هزار نفر تا يك ميليون نفر به ديدار خانواده هاي شهدا بروند.

با تحقيقاتي كه انجام شده است متوجه شده ايم بانك اطلاعاتي جامعي در مورد شهداي دانشجو در كشور وجود ندارد، از اين رو سعي كرديم اين بانك اطلاعاتي را ايجاد كنيم؛ تا امروز اطلاعات نزديك به ۴۵۰۰ نفر از شهداي دانشجو گردآوري شده است.

در اين كنگره ۳۲ عنوان كتاب تدوين و چاپ مي شود، استفاده از وصيت نامه شهدا، توليد فيلم مستند شهداي دانشجو، توليد موسيقي حماسي، توليد نرم افزار چند رسانه اي درباره دانشجوياني كه فرمانده اي دفاع مقدس را برعهده داشتند و طرح «هر شهيد دانشجو يك وبلاگ» از ديگر برنامه هاي اين كنگره است.