سخن از دانشجوی متعهد و مسئولی است که در جهت زیر و رو کردن فرهنگ استعماری تلاش می کرد، آری سخن از علی محمد است، على محمد فرقدان، شهیدی که نامش هرگز از یاد دوستان نخواهد رفت.
به سال ۱۳۳۷ هجری شمسی در یکی از روستاهای خمین کودکی دیده به دنیا گشود که نام او را علی محمد گذاشتند، وی از همان اوان کودکی در محیط مذهبی خانواده رشد کرد تا آن که خانواده اش به شهر آمده و او مشغول درس خواندن شد و تا کلاس پنجم متوسطه نظام قدیم را در خمین خواند و در سال ۱۳۵۵ پدرش را از دست داد و برای ادامه تحصیل به اراک رفت و دیپلم ریاضی اش را در آنجا گرفت و در سال ۱۳۵۶ در کنکور دانشگاه قبول و به مدرسه عالی علوم اراک(دانشگاه اراک) راه یافت و ورود او مقارن بود با اوج گرفتن انقلاب اسلامی ایران و این محیط بیشتر از پیش به او فرصت داد تا به خود سازی پرداخته و از فضای مسموم دانشگاه سالم به در آید.
علی در تمام این مدت با انجمن اسلامی تماس مداوم و همکاری پیگیر داشت و در همه برنامه هایی که از طرف این مرکز در مخالفت با رژیم تشکیل می شد نقش فعالی داشت. و چند باز نیز توانسته بود خود را از چنگال مزدوران شاه برهاند و یک بار نیز از طرف ساراک فراخوانده شد که قصد اخراج او را داشتند ولی او با هوشیاری توانست از این مهلکه نیز جان سالم به درآورد تا در آینده بتواند بیشتر در خدمت انقلاب و مردم قرار گیرد.
بعد از انقلاب با بازگشایی مجدد دانشگاه ها به فرمان امام امت به کلاس درس شتافت و در کنار آن فعالیت های اسلامی خویش را نیز گسترش داد، او را می توان از معدود افرادی دانست که در بحث ها و مناظره های متداول در آن زمان دانشگاه شرکت می کرد و با آن صبر و حوصله مخصوص خودش طرف مقابل را یا قانع و یا حداقل وادار به فکر کردن می نمود.
میزان صداقت او را می توان از استادان و دانشجویان علوم پرسید که او را مجاهدی متقی و درستکار می دانند.
به هرحال روال عادی دانشگاه ها بعد از انقلاب ادامه داشت و محیط رنج آور و غیر سازنده و مخرب این محیط در روحيه او اثر عجیبی گذاشته بود به طوری که همیشه از این مسائل گله داشت و در فکر راه حلی برای آن بود، تا این که ندای امام خمینی در پیام نوروزی سال ۱۳۵۹ زنگ خطرها را به صدا درآورد و با حرکت انقلابی دانشجویان مسلمان انجمن های اسلامی فضای بیمار و تب آلود دانشگاه ها بار دیگر بهبودی گرفت و به حق شعار «دانشگاه دانشگاه فطهر فطهر» جامه عمل پوشید و او از این مسئله بسیار خرسند و راضی به نظر می رسید و البته خود نیز جزو مجریان آیین طرح بود.
در زمستان ۱۳۵۸ با آموزش نظامی فشرده ای که به عنوان بسیجی در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اراک دیده بود در دبیرستان شریعتی اراک به آموزش ایدئولوژی نظامی پرداخت و چند دوره افراد بسیج را آماده نمود و بعد از بسته شدن دانشگاه ها به همراه تنی چند از برادران دانشجوی خود جهت آموزش ایدئولوژی - نظامی به شازند رفته و مدتی را نیز در آنجا به آموزش دین و ترویج انقلاب و ساختن افراد آنجا پرداخت چنان که شاگردان وی هم اکنون از او به عنوان معلمی بزرگ یاد می کنند.
سپس تصمیم گرفت به استان مصیبت زده و محروم سیستان و بلوچستان برود. چنان که قبلا نیز در تابستان ۵۸ به عنوان جهاد سازندگی مدتی را در آنجا کارکرده بود و بعدا نیز به جهاد خمین آمده و مدت زیادی را در این شهر کار کرد، ولی پس از مشورت و تماس با مسئولان سپاه اراک وارد این نهاد انقلابی گردیده و فعالیت خویش را در واحد آموزش سپاه شروع کرد و طی این مدت تاریخ صدر اسلام را برای شاگردان خود تدریس می کرد، تا این که به ضرورت و نیاز شدید کارخانجات در این رابطه مشغول به کار شد و مشکلات موجود در کارخانجات را بررسی و سعی در حل آنان می نمود و چنان از مشکلات رنج می برد که گاهی خود شخصا گزارشات را تا نخست وزیری و مجلس و وزیر مربوطه می برد عملکرد او را در محیط کارگری نیز باید از کارگران زحمتکشی که او را می شناختند پرسید که حالا در غم از دسته دادن وی اندوهگین و ناراحت هستند.