علی در آستانه فروردین سال 1338همزمان با هشتمین روز از ماه مبارک رمضان در نزدیکی های افطار شب جمعه در حالی که مادرش روزه دار بود در یک خانواده مذهبی چشم به جهان گشود و مانند اکثریت فرزندان اسلام از ابتدای خلقت در گوش جانش صدای دلنشین الله اکبر و محمد رسول الله و اشهد ان علیا ولی الله را زمزمه کردند و با آیات قرآن مانوسش نمودند و با ذکر خدا شیرش دادند با لقمه حلال در پرتو عنایت حق بزرگش کردند و با عشق حسین (ع) عجینش نمودند،گریه های مادرش بر مظلومیت حسین در مساجد و تکایای عزاداری بر سر صورت علی ریخت و بدین گونه محبت اهل بیت عصمت و طهارت که تنها راه نجات انسان است از همان اوان کودکی در شریان هایش جاری شد.
راه و پای علی را با مسجد و حسینیه گشودند به هر حال درسال1344 که 6 بهار از عمرش می گذشت پا به مدرسه گذاشت و همواره از نظر اخلاقی و درسی در زمره بهترین دانش آموزان بود و حتی یک بار مدیر مدرسه به خاطر دعواهای بچه گانه قصد تنبیه او و بچه های دیگر را داشت، سایر بچه ها در دفتر مدرسه و در حضور معلمین تنبیه شدند و هنگامی که نوبت به علی که کوچکترین و آخرین آن ها بود رسید از گرفتن دست های کوچکش خود داری نمود و با گریه از دفتر بیرون دوید و از بالای پله ها به حیاط مدرسه رسید که موجب مسرت خود مدیر مدرسه و معلمین گردید و از تبیه وی صرف نظر کردند.
دوران ابتدایی با موفقیت درخشان و با خاطرات شیرین فراوانی گذشت که هیچگاه فراموش نخواهد شد وی تابستان ها را در کلاس قرآن مسجد القائم می گذراند. او در مهر ماه سال 1350 به دبیرستان قدم گذاشت و دوره نوینی از زندگی علمی و اعتقادی به رویش گشوده شد در این دوران علاوه بر حضور نسبتا منظم تر در نمازهای جماعت و سخنرانی های مذهبی به جلسات قرآن که بعضا تا حدودی نیز مخفی بود و در خانه ها تشکیل می گردید نیز کشیده شد این کلاس ها در شکل گیری اندیشه وی در صراط مستقیم بسیار موثر بود. در گروه های سرود نمایشنامه وابسته به کتابخانه مسجد القائم حضور یافت و پس از چندی در آن دوران حاکمیت محض طاغوت، گاه و بیگاه شعری بر زبانش جاری می شد که: در راه دوست کشته شدن آرزوی ماست/ دشمن اگر چه تشنه به خون گلوی ماست و این ها نشانه های رشد و آگاهی و شناخت نسبت به مسائل زمان بود. او معمولا هر روز صبح بعد از تلاوت آیاتی از قرآن مجید راهی دبیرستان می شد و در روزهای امتحان مادربزرگش را به دعا سفارش می کرد و این ها نیز علائم اعتقاد قلبی او به توسل به در گاه الهی و ائمه اطهار (علیهم السلام) بود. او در عین حال از نظر اخلاقی بسیار شوخ طبع بود و با رعایت حرمت دیگران زمینه های نشاط و شادابی را در جمع دوستان فراهم می کرد به ورزش نیز علاقه مند بود اما نه تا حدی که عامل بازدارنده وی از وظایف اصلی اش باشد به هر حال انسانی بود چند بعدی و دوست داشتنی.
علی در خرداد ماه 1356 با موفقیت در رشته ریاضی از دبیرستان فاغ التحصیل گشته، در کنکور سراسری شرکت نمود و پس از گذراندن یک دوره چند ماهه در رشته کامپیوتر در یک موسسه خصوصی از اسفند ماه سال 1356 در انستیتو تکنولوژی تهران(دانشکده شهید شمسی پور) به عنوان دانشجوی رشته کامپیوتر قبول شد، جرقه های اولیه انقلاب اسلامی در سرزمین ایران زده شد و حرکت های عظیم مردمی و شهادت ها و شجاعت ها چون صاعقه هایی مرگبار بر سر نظام استکباری طاغوت نازل می شد. نماز پر شکوه عید فطر در قیطریه هفده شهریور، شب های اول محرم تهران، تشیع جنازه شهداء در بهشت زهرا و بسیاری از صحنه های دیگر ایثار حضور عاشقانه و فعال علی را در خود ثبت کرده اند. دانشگاه ها به تعطیلی کشید و نیروهای انقلاب به دفاع جانانه از اسلام و رهبر عظیم الشان انقلاب پرداختند. اعلامیه های حضرت امام و نوارهای معظم له توسط این نیروها در سراسر ایران پخش می شد و به هر حال در 21 بهمن ماه از سوی رژیم منفور شاه حکومت نظامی اعلام گردید و اما پیروان امام این توطئه را شکستند و علی و دیگر برادرانش را در شب بیست و دوم بهمن ماه در پشت بام بیمارستان بوعلی مشرف به خیابان تهران نو پشت شیشه های آماده کوکتل مولوتف سنگر گرفته بود، نیمه شب به هنگام حمله تانک ها به خیابان یک دستگاه از آن ها در همین محل به آتش کشیده می شود و یک دستگاه دیگر نیز در میدان امام حسین (ع) ساقط می گردد. و در روز بیست و دوم نیز در تسخیر مراکز تسلیحاتی رژیم همراه انقلابیون مسلمان بود و در شب بیست و سوم را نیز در پشت بام بیمارستان سپری کرد. پس پیروزی انقلاب دانشگاه ها بازگشایی و بعد از حدود یک سال به واسطه توطئه های گروه های ضد انقلاب و اسلام و به منظور تطهیر از این جرثومه های فساد و اهداف بلند دیگری دانشگاه ها مجددا به تعطیلی کشید و این در شرایطی بود که علی دانشجوی سال دوم بود، او به عنوان دبیر زبان در مدرسه راهنمایی پسرانه شهید مدنی تهران دور جدیدی از تلاش فرهنگی خود را آغاز کرد و در اوایل تابستان سال 1360 پس از گذراندن دوره یک ماهه آموزش نظامی از بسیج تهران عازم جبهه شد و پس از بازگشت دوباره راهی کلاس گردید، او برای بچه ها تنها یک معلم زبان نبود که معلم اخلاق، معلم شجاعت و ایثار و معلم فی سبیل الله با قلم و سلاح گردید. چندین مقاله و دکلمه های حماسی در این دوران از او به یادگار مانده است که هر کدام نشان از بینش عمق سیاسی و اخلاقی او را دارد.
خواننده محترم اگر خسته نمی شدی بیشتر می گفتم اما اکنون قسمتی از دکلمه ای که به مناسبت غدیرخم به رشته تحریر در آمده و در برنامه صبحگاهی مدرسه اجرا نموده است اکتفا می کنم تا به روحیات فرزندان اسلام بیشتر آشنا شوی. علی چنین نوشته است. من حاضرم گرسنه بخوابم / من حاضرم برای رهایی شب را به جبهه بمانم / اما رضا نمی دهم / وطنم را در یورش قبیله جلادان ویران ببینم و دم برنیاورم / ما از قبیله مردانیم / ما از تبار شهیدان / باید دوباره برخیزیم / ما با تفنگ پیمان داریم / با چهچه بلندش، رگبار آتشینش / با آتش روانش / فوج ستاره های روشن دنباله دار / این لوله مسلسل خودکار / ما ایستاده ایم / با قلم هایمان ایستاده ایم / با فرهنگمان، مکتبمان، اماممان، هدف های مهم غدیرمان / ایستاده ایم، غرق سلاح و ایمان، ایستاده ایم تا خلق های زیر ستم را از یورش قبیله تاتاران، ضحاکان ،صدامان، آزاد کرده و آنگاه شهر بزرگ وحدت انسان را از نو بنا کنیم که / این هدف موجودات غدیر خم است.»
و علی برای آموزش درس فداکاری جمعه ها را با دانش آموزان و تعدادی از دبیران در کوه های شمال تهران و یا در نماز جمعه دانشگاه سپری می کرد، سال تحصیلی به پایان رسید و علی دوباره هوای جبهه کرد دوباره ماموریتی سه ماهه گرفت اما گفت دوست دارم با بچه های محلات اعزام شوم چرا که شنیده ام معنویت در میان آنها موج می زند، علی دوباره قدم به سرزمین گرم کربلا گذاشت. در تابستان سال 1361 همزمان با سالگرد شهادت امیر المومنین علی (ع) در عملیات پیروز رمضان شرکت جست، پاسگاه زید عراق هنوز نظاره گر جای پای پر صلابت نیروهای رهایی بخش مسلمان است و با وجودی که در تمام این مراحل این عملیات سرنوشت ساز حضور داشت و جمعی از یارانش نیز به شهادت رسیدند بر علی تقدیر شهادت نوشته نشد و به قول خودش از اولین نیروهایی بودند که به پاسگاه زید رسیدند به هر حال تابستان به پایان رسید و علی مدت ماموریتش را تمدید کرد و گفت دیگر نمی توانم جبهه را رها کرده و در کلاس حاضر شوم زمان تعیین سرنوشت اسلام است و به مدرسه نامه نوشت که منتظر من نمانید و برنامه هایتان را تنظیم کنید اگر مایل باشید قطعه ای از نامه مورخ 24/6/61 را عینا بخوانیم:
ما که می دانیم این جهان دار فانی ست و چون مسافرانی هستیم که برای رسیدن به هدف و مقصودشان در حرکتند، ما که می دانیم امانت ها و امانتدارانی بیش نیستیم پس چه بهتر که همانا خود و اسلام عزیز که به عنوان امانت به ما سپرده شده به بهترین وجه به صاحبش باز گردانیم و تا هستیم به عالی ترین نحو از او پاسداری کنیم ما که می دانیم رفتنی هستیم و تنها هم خواهیم رفت و شب اول قبریست و عالم برزخیست و روز قیامتی ست و حساب و کتابی در کار است و بالاخره ما که معتقدیم آنجا ابدی است، آنجا حیات جاوید است پس چرا حال که چنین است به بهترین حالت و عالی ترین صورت نرویم ...
آیا می شود مظلومیت اسلام را دید و ساکت نشست؟ آیا می شود محرومیت حق خواهان را دید و بی تفاوت بود، آیا می شود فردیادهای خفه شده در گلوی فلسطینیان و لبنانیان و دیگر مناطق محروم نشین جهان را ملاحظه کرد و دم بر نیاورد، آیا می شود حسین (ع) را تنها گذاشت و ادعای مسلمان بودن نمود.
آیا می شود یار و طرفدار حق نبود و دم از حق زد، آیا می شود به ندای امام امت اسلام لبیک نگفت و دم از مرجع تقلید و قرآن زد، دم از پاداش آخرت زد، نه چنین نیست و این فکر بیهوده ای است وخدا بهشت را به بهاء دهد نه به بهانه و برای رسیدن به آن بهای سنگین باید پرداخت.
" إِلَهِي كَفَى بِي عِزّاً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً وَ كَفَى بِي فَخْراً أَنْ تَكُونَ لِي رَبّاً أَنْتَ كَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِي كَمَا تُحِبُّ - امام علی (ع)"
الهی برای عزت من همین بس که بنده تو باشم و برای فخر من همین بس که تو پروردگار من باشی، الهی تو چنانی که من دوستت دارم پس مرا چنان کن که تو دوست داری (امام علی (ع))
اما برای آنچنان بودن که خداوند دوستمان داشته باشد مقدار زیادی به اعمال و رفتار خودمان بستگی دارد و فقط و فقط همین اعمال است که مونسمان در برزخ خواهد بود و هیچ چیز دیگر به دادمان نخواهد رسید و همه از هم در آن روز فرار می کنند. حتی مادر از فرزند مگر صالحان که این کلمه را باید عمیق نگریست و به همین دلایل تصمیم گرفتم تا با وجود این که تا اول مهر ماه سه ماهه خدمتم در بسیج به پایان می رسد، با وجود این که درسم شروع می شود خدمتم را تمدید نموده و در این عملیات که سرنوشت اسلام را تعیین می کند به عنوان کوچکترین سرباز امام زمان (عج) حضور داشته باشم و ...
به هر حال محرم فرا می رسد فریاد "هل من ناصر ینصرنی" سید و سالار شهیدان ابی عبدالله الحسین (ع) رساتر از همیشه بر گوش جان پیروان ولایت طنین می افکند
علی برای خداحافظی از خانواده راهی شهر و دیارش می شود تاسوعا و عاشورا 61 را در دسته های عزاداری سرور مظلومان بر سر و سینه می زند، با شهیدان گلزار شهداء محلات تجدید پیمان می کند این همان محلی است که شاهد نجوای علی و یارانش در مناجات شعبانیه است، بیابان های اطراف این گلزار همچون سنگرهای بیابان گرم و خونین خوزستان نیز بستر اشک های روان علی شدند، علی عاشق دعا بود جمله عارفانه "الهی هب لی کمال الا نقطاع الیک" ذکر جاری بر لبانش بود در کوچه، در خانه، درسنگر، او همه خیرات و برکات دنیا و آخرت را در توسل به اهل بیت (علیهم السلام) جستجو می کرد، او در بخشی از وصیت نامه خون رنگش ساعاتی قبل از شروع عملیات چنین می نگارد:
بسم الله الرحمن الرحیم
" اللَّهُمَّ طَهِّرْ قَلْبِي مِنَ النِّفَاقِ ، وَعَمَلِي مِنَ الرِّيَاءِ ، وَلِسَانِي مِنَ الْكَذِبِ ، وَعَيْنِي مِنَ الْخِيَانَةِ ، فَإِنَّكَ تَعْلَمُ خَائِنَةَ الأَعْيُنِ "
خدایا پاک گردان قلب مرا از نفاق و عمل من را از ریا و زبانم را از دروغ و چشم من را از خیانت، به درستی که تو بر خیانت چشم ها آگاهی.
آری حالت ریا در روحیه اشخاص هست منتهی افراد مومن و متقی ریا را در درونشان مهار کرده اند و نسبت به آن بی اعتنا هستند. حالت ریا یک حالت شیطانی است. شخص ریاکار حالت ریا را کمتر از حالت رویا دوست ندارد و کمتر از حالت رویا نمی پندارد.
به قول امام تقوی را، تقوی را، تقوی را نصب العین خود قرار دهید هر چقدر می توانید خود را معنوی کنید و با معنویت مانوس شوید. قرآن زیاد بخوانید و با معنی و تفسیر بخوانید تا بفهمید و هر چقدر با قرآن مانوس شوید کم است، اگر که بگویید چرا که تو این ها را می گویی خودت این چنین نبودی می گویم اولا تا حدودی بودم البته نه به اندازه کافی و نه حتی به اندازه لازم، ثانیا من دیر فهمیدم عقب افتاده بودم شما دیر نفهمید با دعا خیلی انس پیدا کنید و .... و خوب است دعای کمیل، مناجات نامه شعبانیه، دعای توسل، دعای مجیر، دعای جوشن خدا می داند در این دعاها و سایر ادعیه چه هست.
به یاد خدا باشید با نماز و دعا و به این دنیا دل نبندید. دوست دارم بفهمید که آخرتی هست نه به زبان بگویید در قلب هایتان باور کنید آنگاه به یاد قبر و برزخ و قیامت چنان می گریید که خدا می خواهد همه بندگانش آنچنان عبودیتشان را ابراز کند و بدانید که ( خدا در قلب های شکسته است ) امیدوارم موفق شوید نماز شب را به پا دارید که انسان ساز است و در چندین آیه قرآن خداوند از بندگانش خواسته است که در سحرگاهان استغفار کنند و ... امام را، روحانیت متعهد پیروش را تا می توانید اطاعت و حمایت کنید امام جمعه عزیز را، همه رهروان حسین (ع)؛ خدا نگهدارتان و امید که عاقبت به خیر شوید.
و به هر حال لحظات حساس تکرار تاریخ کربلای سال 61 هجری فرا می رسد عملیات حماسه آفرینو پیروزمند محرم روز بعد از عاشورای حسینی با رمز " یا زینب " در منطقه موسیان آغاز می شود و رزمندگان اسلام با شجاعت و عشق و ایثار بر همه موانع استکبار جهانی فائق می آیند، مرحله اول و دوم عملیات با گذشتن موفقیت آمیز از تله های انفجار و کانال های عریض آب و میادین بزرگ مین به پایان می رسد و پاتک های نیروهای بعثی یکی پس از دیگری درهم کوبیده می شود تا این که در عصر پنج شنبه 14/8/61 برادران عزیز محلات مدافع یک پاتک سنگین از سوی عراق می شوند و دشمن به نیروهای ما بسیار نزدیک می گردد.
و احتمال قوی محاصره شدن بر بچه ها سایه می افکند که ناگهان علی با فریاد بلند تکبیر بچه ها را تشویق به جهاد می کند، شور آفرینی می شود حماسه با تکبیر سایر رزمندگان باعث می شود تا بچه ها از سنگر ها بیرون پریده و با یک یورش برق آسا نیروهای دشمن را به عقب رانده و از گرفتاری رهایی یابند. رزمندگان اسلام شب را به نماز و مناجات و دعای کمیل می گذراندند. مدت کمی استراحت می کنند در همین اثنا یکی از برادران فرمانده پیامی را ابلاغ می کند که باید امشب آرایش نیروهای دشمن در یک عملیات ایذایی از سوی رزمندگان شکسته شود برادرانی که داوطلب هستند اعلام کنند و علی از جمله این عزیزان است برادران در دل شب با ستون یک به نیروهای متجاوز دشمن نزدیک می شوند در طول مسیر علی همچون گذشته با برادران مجاورش به آهستگی شوخی می کند از فیض شهادت در شب جمعه سخن می گوید. از ملائکه الله، از حوریان زیبا روی بهشتی، از لحظه وصال محبوب، از عشق حق، از نور و فضیلت های یک مسلمان آزاده در جهاد (برای مومن را حتی نیست مگر به لقاء او) و بدین گونه خود را برای مصاف با دشمن آماده می کند. علی یکی دیگر از ذکر هایی که برایش عادت شده بود می خواند "لا راحه لمومن الا بلقائه " حدود سه ساعت بعد از نیمه شب عملیات برادران در قلب دشمن آغاز می شود. برادران رزمنده متفرق می گردند در دقایق اولیه صدمات فراوانی به نیروهای زرهی دشمن وارد می آید و مزدوران به گمان این که مرحله سوم عملیات آغاز شده آتش سنگین بر منطقه عملیاتی ریخته و گلوله های منور آسمان و زمین را روشن می کند.
برادران در این عملیات سریع به قصد انهدام نیرو و تلاش آرایش مزدوران صورت گرفته پس از موفقیت به دستور فرماندهی عقب نشینی می کنند زمان درگیری حدود یک ربع الی 20 دقیقه به طول انجامید و برادری نقل می کرد که در این اثناء یک بار صدای علی را شنیدم رزمندگان به مقر باز می گردند، ساعت حدود 5/4 یا 5 صبح جمعه است، کلیه نیروها به سلامت باز گشته اند اما سه نفر از برادران در جمع این عزیزان نیستند برادران تقی عبد المحمدی، محمد علی هدایتی و یک برادر بسیجی دیگر.
بچه ها از هم سوال می کنند چشم ها برای لحظاتی در همدیگر نقش می بندد و سپس فرو بسته می شوند و گریه می کنند هیچکس چیزی نمی داند دیگر تصور صورت خندان علی فقط در خیال ممکن بود و صدای گرم علی در کلاس های قرآن رزمندگان و صدای تکبیر علی در گرما گرم نبرد در فضای نورانی جبهه به گوش کسی نرسید. به هر حال روز جمعه سپری می شود و در غروب آفتاب و تاریکی هوا صدایی بچه ها را جلب می کند که امداد گران امام زمان به دادم برسید و بدین ترتیب آن برادر بسیجی که از ناحیه پا به شدت مجروح شده بود و تمام روز خود را مخفی نگه داشته بود از تاریکی استفاده کرده و به ترتیب خود را به مقر رزمندگانم می رساند و اما دو شب بعد در مرحله سوم عملیات محرم در منطقه درگیری به دست رزمندگان اسلام آزاد می گردد. و جنازه شهید تقی عبد المحمدی این معلم عارف قرآن و نهج البلاغه به رویت رزمندگان اسلام در می آید و او را به پشت خط منتقل می کنند، برادران در روز یکشنبه تمام منطقه را می گردند لکن از گل گم شده شان آثاری نیست وضعیت خاکریزها را عوض می کنند شیارها را بررسی می کنند اما بر خلاف قافله سالار کربلا به هنگام اسارت آل محمد (ص) که گل پرپر فاطمه (س) را در گودال قتلگاه زیارت می کند اینجا نشانه ای از این پیرو راستین حسین بن علی (ع) به دست نمی آید و بدین سان علی مفقودالاثر می گردد که تا قیام قیامت آثار خیرش بر راهیان طریقت عشق پرتو افکن شود و مسیر هدایت انسان و وصول به کمال در راه رضای حق را بیاموزد. علی در هاله ای از نور، راهی دیار ملکوت شد. او فانی الله شد تا باقی بماند تا جهان باقیست، تا ارزش های مکتبی قرآن باقیست وتا حکومت ولایت فقیه بر عرصه گیتی دامن گستر شود ان شاء الله هر چه زودتر آخرین نور ولایت از خانواده عصمت با تکیه بر دیوار خانه کعبه فریاد رسای الله اکبر را بر بلندای آسمان بشریت طنین انداز گرداند و خورشید فروزان ولایت برهمه ظلمت های جاهلانه حاکم بر جهان پیروز شوند ان شاء الله . "وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ ..."
والسلام