شهید مستوفی در آذرماه ۱۳۳۹ در شهرستان «آشتیان» به دنیا آمد. دوران طفولیت را تا سنین 6- 7 سالگی در همان شهر به سر برد و در سال ۱۳۴۷ به اتفاق خانواده به تهران رفت.
فعالیت های شهید در دبیرستان، دانشگاه و ارگان های انقلابی:
او دوران ابتدایی، راهنمایی و متوسطه رادر مناطق 14 تهران و در دبیرستان هدف به اتمام رسانید. فعالیت های این شهید از سال دوم متوسطه آغاز گردید که وارد هیئت مکتب الرضا (مسجد رحمتیه) شد و به همراه دوستان و رهبری حجت الاسلام حاج آقا عتیقی شروع به فعالیت کرد. از همین جا او شروع به خواندن درس عربی و دروس دینی عقیدتی کرد، در سال ۱۳۵۸ بعد از اخذ دیپلم در رشته ریاضی فیزیک در کنکور شرکت نمود و موفق به راهیابی به دانشگاه در رشته ریاضی مدرسه عالی ریاضیات کرج گردید.
یک ترم بعد از ورود او به دانشگاه مصادف می شود با آغاز انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه ها که در این زمان او شروع به فعالیت در دبیرستان دکتر شریعتی و دبیرستان دیگری در کرج می کند.
روزانه با کوله باری از اعلامیه های حضرت امام و پوستر عازم کرج می شد و شب ها با جسمی خسته ولی روحی شاد به تهران باز می گشت.
به مدت دو سال در زمستان و تابستان این کار را جهت ارشاد دانش آموزان ادامه داد. او حتی حقوق دریافتی خویش را نیز صرف تجهیزات اردو و کرایه وسیله نقلیه برای دانش آموزان می کرد. برخی مواقع پس از بازگشت از کرج به گشت شبانه در کمیته می پرداخت و هنگام اذان صبح به خانه بر می گشت. بعد از این دوسال، در تهران به عنوان یک طلبه به فراگیری دروس عربی و همچنین تدریس در یکی از مدارس منطقه 12 تهران پرداخت. یعنی هم معلم بود و هم متعلم.
با باز شدن دانشگاه ها مجددا به ادامه تحصیل پرداخت. در این زمان هم دانشگاه می رفت و یک دانشجو بود و هم در مدرسه راهنمایی شرافت در جنوب شهر تهران به عنوان یک معلم تدریس می کرد. در ضمن این دو کار مشغول فراگیری علوم دینی در مدرسه علمیه حاج آقا مجتهدی نیز بود. وظیفه دیگری نیز برخود فرض کرده بود و آن پاسداری در لباس یک پاسدار از اسلام بود که در مسجد رحمتیه به عنوان پاسداری از پاسداران اسلام انجام وظیفه می کرد.
روحیات شهید:
شهید مستوفی دفاع از اسلام و حفظ نوامیس مسلمین را بر سایر امور جنبی و حتی زندگی شخصی ترجیح می داد، زیرا که:
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند / روبه صفتان زشت خو را نکشند
گرمرد رهی میان خون باید رفت / از پای فتاده سرنگون باید رفت
نحوه اعزام به جبهه:
در رابطه با شرکت در جبهه های حق علیه باطل چندین بار از طریق بسیج و جهاد به جبهه رفت در حمله رمضان سال ۶۱ با عده ای از دانش آموزان کرج و همین طور عده ای از دوستان و همکاران خود به جبهه رفت که در این حمله او تعدادی از دوستان و دانش آموزان خود را از دست داد و خود نیز با اصابت ترکش به پا و تیر به بازوی چپش مجروح شد و به تهران روانه گردید و به مدت ۲۰ روز در بیمارستان طرفه بستری بود. حمله رمضان به خصوص از دست دادن دوستان او را از خود بی خود کرده بود و مرتبا در انتظار بود که تعطیلی برای دانشگاه پیش بیاید تا دوباره به جبهه برود. خود را شرمنده می دید از این که دوستانش شهید شده اند و او هنوز در حیات است. پس از آن چند بار دیگر نیز به جبهه عزیمت نمود تا این که در ترم آخر مجددا عازم جبهه شد. تا در ۲۸ اسفند برای شرکت در کلاس هایش به تهران بازگردد، اما بعدا اطلاع می دهند که به وجود او احتیاج است و لذا ۱۰ فروردین بازگشت.
و در همان روز دهم فروردین ۱۳۶۵ بود که مدرک قبولی را از دست سالار شهیدان دریافت نمود و به فیض عظیم شهادت نائل آمد.