دراول مهرماه 1339 فرزندی به نام عطاءالله در یک خانواده مذهبی در شهرستان محلات چشم به جهان گشود و از هوش و استعداد وافری برخوردار بود به طوری که از همان اوایل کودکی آینده درخشانی برای او پیش بینی می شد. او در 6 سالگی وارد دبستان عنصری محلات شد. دوره متوسطه را در رشته خدمات با نمرات عالی به پایان رسانید. سپس در سال 1385 و در سن 19 سالگی در کنکور شرکت کرد و در دانشگاه تهران و در رشته مدیریت وعلوم بازرگانی مشغول به تحصیل شد. تا اینکه در سال دوم تحصیلش دانشگاه به علت انقلاب فرهنگی تعطیل شد و او در مدت تعطیلی دانشگاه ها با جدیت تمام به فراگیری علوم عربی و دینی در حوزه علمیه محلات به زعامت حجت الاسلام حاج آقا طه مقدسی امام جمعه محترم محلات پرداخت. وی علاوه بر درس خوندن در هیأت 7 نفره واگذاری زمین محلات و درشورای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خمین و پایگاه شهید رجائی محلات فعالیت داشت سپس بر حسب ضرورت و وظیفه شرعی عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد تا اینکه مجددا ًدانشگاه ها بازگشایی شد و از این پس عطاءالله علاوه بر خواندن دروس دانشگاهی به فراگیری علوم دینی در مدرسه آقای مجتهدی واقع در تهران پرداخت. او در دانشگاه عضو فعال انجمن اسلامی و مدرس قرآن برای خواهران و برادران بود. عطاء سراپای وجودش مملو از عشق به الله و رسول و ائمه اطهار و امام خمینی بود، او در جهاد اکبر موفق بود زیرا در تمام زندگی غرور و تکبر و خودپسندی و مقام پرستی را به خود راه نداده، امر به معروف و نهی از منکر را سرلوحه کارهایش قرارداده بود، از غیبت و تهمت دوری می جست و همه را به قرائت قرآن و نهج البلاغه و احکام شرعی تشویق می کرد او تولی و تبری را خوب انجام می داد، از منافقین بیزار و همیشه با آنان در ستیز بود عطاءالله رفتن به جبهه ها را بنا به فرموده امام از اهم واجبات می دانست به طوریکه از ابتدای جنگ تا شهادتش جمعاً 6 بار و به مدت 18 ماه در جبهه ها حضورداشت. او هر کاری را برای رضای خدا انجام می داد و آرزویش وصال به درگاه الله بود. در مرتبه 6 عطاءالله که همیشه در عشق به جبهه رفتن و لبیک گفتن به فرمان امام عزیزمی سوخت با احساس بهبودی از ناحیه پا حرکت دیگری را آغازکرد و او توانست با رضایت و زهد و تقوا خودش را برای رضای خدا و لقای او آماده و مستعد و سرانجام پروانه وار در آتش عشق الهی سوخت و به وصال معشوق ابدی و لایزال پیوست. ما بستگان عطاء اگر چه در سوگ و ماتم وی به سر می بریم وای از اینکه او توانست به درجه والای شهادت نائل گردد خرسندیم و به روان پاکش این موفقیت را تبریک می گوییم چرا که او به مملکت اعلا عروج کرد و ما در جهان مادی مانده وحسرت می خوریم امیدواریم که خداوند توفیق ادامه راه او و دیگر شهدای اسلام را به ما عنایت فرماید. خداوندا این هدیه و قربانی را از ما بپذیر، در ظهور حضرت مهدی تعجیل بفرما، به امام امت طول عمر عنایت کن، رزمندگان عزیز را به پیروزی نهایی برسان، دشمنان اسلام و منافقین را نابود فرما، به اسرای ما خلاصی و به مجروحین و معلولین ما شفا عنایت فرما
وقاتلوا هم لا تکون فتنه
ازدارخوین تا شلمچه
درزمانی که دشمن جهانخوار آمریکا که همان دشمن اسلام وقرآنند نتوانست پیروزی ملت ایران را تحمل کند ناچار به وسیله حزب بعث عراق به سرکردگی صدام لعنتی به کشور جمهوری اسلامی حمله ور شد و درآن موقع امام امت و رهبرکبیر انقلاب از ملت ایران به خصوص جوانان متعهد خواست در مقابل دشمن ایستادگی و مقاومت نموده و پوزه دشمن را به خاک رسانند برادر عطاءالله سروش که 20 سال داشت و مقلد امام خمینی بود خود را موظف دانست که به ندای امام لبیک گوید و با دیدن آموزش های نظامی برای اعزام به جبهه حق علیه باطل آماده گردید و درتاریخ 59/7/23 با ثبت نامه در بسیج به همراه دیگر برادران از جمله شهید پورآغاسی و شهید سعید افغانی و دیگر یاران امام عازم جبهه دارخوین شد که دشمن تاآنجا پیش آمده بود وتا تاریخ 59/11/22 به مدت 4 ماه درآن جبهه بود و دوستانی که با او بودند تعریف می کردند که برادر عطاءالله در رزم با شدمن عزمی راسخ و تسلیم ناپذیر داشت. بار دوم در تاریخ 61/1/5 او در جبهه های جنوب حضور یافته و موفق شد در عملیات بیت المقدس که منجر به آزادی خرمشهر گردید شرکت جوید هم رزمانش منتقل می کردند که وقتی حمله شروع شد و فرمانده آن ها زخمی گردید ماموریت فرماندهی را به عطاءالله واگذارمی کنند و او با شجاعت تمام به شکار تانک های عراقی می رود تا سرانجام در اثر ترکش خمپاره دشمن و موج انفجار مجروح و بر زمین می افتد وقتی یارانش بالای سر او می رسند گمان می کنند که او به شهادت رسیده ولی خواست خدا بود که او در آن حمله فقط مجروح گردید عطاء را به پشت جبهه رسانده و با هلکوپتر به بیمارستان انتقال داده می شود پس از درمان اولیه در حالت بی هوشی به بیمارستان دکتر بهشتی شیراز برده می شود و تحت عمل جراحی قرار می گیرد او در اثر همین زخم ها خیلی ضعیف شده بود تا جائیکه دوسال طول کشید تا توانست به حالت اولیه برگردد. مرتبه سوم در تاریخ 64/4/20 عازم جبهه در کردستان گردید و این ماموریت از طرف حوزه علیمه و آقای مجتهدی به او داده شده بود تا به تبلیغات مذهبی بپردازد و این ماموریت تا تاریخ 64/6/21 ادامه داشت .
مرتبه چهارم در تاریخ 64/12/14 او با استفاده از تعطیلات نوروزی دانشگاه عازم جبهه های جنوب می شود و در جزیره مجنون در اثر ترکش از زیر زانو مجروح گردیده و به عقب برده می شود و جهت مداوا به بیمارستان دادگستری تهران انتقال می یابد با عمل جراحی مکرر دوباره استخوان پا جوش می خورد و او می تواند با عصا راه برود عطا با احساس درد و رنج از ناحیه پا مدتی نمی تواند در جبهه ها شرکت کند و به وظائف شرعی خود عمل نماید. مرتبه پنجم در تاریخ 65/4/1 بعد از تعطیلی دانشگاه به عنوان پاسدار افتخاری به مدت 6 ماه تاریخ 65/9/20 درقرارگاه نجف اشرف باختران در قسمت سازمان دهی مشغول خدمت میگردد تا دین خود را هر چه بیشتر نسبت به اسلام و قرآن ادا کرده باشد. مرتبه ششم برادرعطا که همیشه در عشق به جبهه رفتن و لبیک گفتن به فرمان امام عزیز می سوخت با احساس بهبودی از ناحیه پا حرکت دیگری را آغاز کرد و در تاریخ 65/9/29 با گرفتن ماموریت یک ماهه از قرارگاه نجف اشرف برای لشکر علی ابن ابیطالب خود را به خاک خونین جنوب می رساند و چنان سریع این حرکت را برای رسیدن به معبود خود آغاز کرد که شبانه خود را از باختران به محلات رساند پس از دیدار با خانواده اش و آشنایان بعد از ظهر همان روز به شهر قم حرکت کرده و پس از زیارت حضرت معصومه(س) به طرف جنوب حرکت می کند و وقتی به قسمت مربوطه می رسد و خود را معرفی می کند متوجه می شوند که برادران رزمنده برای عملیات به مقر تاکتیکی عزیمت کرده اند و فوراً با یکی از برادران خود را به مقر می رساند و سرانجام در ساعت 6 بعدازظهر روز 65/10/3 با برادر اسماعیل نادری فرمانده گردان امام حسین (که از قبل در کردستان با ایشان بوده) ملاقات می کند و می گوید طبق قرار قبلی من خودم را به عملیات رساندم ایشان به عطا می گویند ما چند ساعت دیگر قرار است عملیات را آغازکنیم و سازماندهی نیز به عمل آمده ولی حالا که شما اصرار دارید با ما باشید بروید تعاون لباس و پلاک بگیرید و آماده شوید این بارعطا بر خلاف دفعات قبل با لباس جدید یعنی لباس غواصی آماده می شود تا به دیدار معبود خود بشتابد تا شاید این بار خداوند او را به مهمانی خود بپذیرد و مسئولیت پیک گردان به او داده می شود و نام عملیت کربلای4 و در منطقه شلمچه بوده و نیروهای خط شکن در حمله شرکت نموده و با یورش به قلب دشمن در ساعت 9 همان شب عملیات آغاز می شود و چون دشمن اطلاع پیدا کرده بود زودتر آتش می ریزد ناچار دستور عقب نشینی صادرمی گردد برادر عطاءالله در همان شب با زخمی شدن از ناحیه کتف راست و پهلو به شهادت می رسد و چون عراقی ها آنجا را می گیرند پس از15 روز عملیات کربلای 5 آغاز شد و منطقه عملیات کربلای 4 آزاد می گردد و چون برادر عطاء الله پلاک شناسایی نداشته جزو مجهول الهویه ها به سرد خانه منتقل می شود بعداً با همکاری تعاون سپاه شهرستان محلات و یکی از اعضای خانواده او در معراج شهدای اهواز شناسایی و بعد از40 روز به شهر خود محلات آورده می شود و در جوار دیگر یاران امام در گلزار شهدا با احترام تمام به خاک سپرده می شود .