شهید سید حمید احمدی یکی از موسسین جهاد سازندگی سبزوار، در اول دی سال 1337 در شهر سبزوار در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه داورزنی و دوره دبیرستان را در دبیرستان های اسرار و ابن یمین گذرانید. وی همیشه از شاگردان ممتاز در دوران تحصیل خود بود. در تمام دوران تحصیل با دوستان خود رابطه اخلاقی و عاطفی خاصی داشت و همین خصلت ها و فضائل او ممتاز کننده وی از دیگران بود. وی در میان خانواده اش نیز دارای احترام و حرمت خاصی بوده است.
شهید حمید احمدی در سال 1355 بعد از اخذ دیپلم در کنکور سراسری شرکت کرد و در دانشکده فنی در رشته اتومکانیک دانشگاه فردوسی مشهد قبول شد و سال های 55 و 56 را با پشتکار زیاد به تحصیل پرداخت. به خصوص در فراگیری امور فنی تلاش زیاد می کرد تا بتواند از این طریق خدمتی به ملت و کشور بکند. پس از آن که در سال 56 و 57 انقلاب ملت علیه رژیم فرعونی و ستمکاران و مزدوران به اوج خود رسید، شهید مسئله مهم تر از در س را همگام شدن با ملت و شرکت در قیام اسلامی مردم محروم دانست و بدین وسیله با دوستانش از جمله مهدی حشمتی فر در محیط دانشکده فعالیت جدی را آغاز نمود. وی در سال 1357 که زمان اوج انقلاب بود با دیگر دوستان خود در پخش اعلامیه های امام و همچنین تشکیل کتابخانه و نمایشگاه کتاب در سطح شهر فعالیت های بسیاری داشت.
شهید حمید همیشه می گفت این قیام یک قیام اسلامی است که جلوداران آن روحانیت مبارز و در راس آنان امام امت می باشد و نسبت به امام و روحانیت علاقه خاصی داشت و قلبا و خالصا تمام وجود خود را در اختیار انقلاب اسلامی که رهبر آن امام امت است قرار داده بود . وی می گفت این انقلاب بدون روحانیت امکان ندارد پیروز شود پس از پیروزی انقلاب مدتی در سبزوار بود سپس جهت تحصیل به تهران رفت. وی در دانشکده هم دست از فعالیت برنداشت و همچنان در راه اهداف انقلاب و آگاه نمودن مردم از انقلاب اسلامی کوشا و فعال بود و در راه افشای منافقین و مزدوران و خودفروختگان دریغ نمی کرد. در تابستان سال 1358 به همراه عده ای از دوستانش از جمله شهید مهدی حشمتی فر و ... جهاد سازندگی را تشکیل داد.
همیشه با دوستانش جهت جمع آوری آذوغه برای کمک روستاییان می شتافت و تمام مدت تابستان را در خدمت جهاد و مردم محروم بود. بعد از آن به تحصیل خود ادامه داد. با شروع انقلاب فرهنگی که در این انقلاب مهم نیز خود شرکت داشت و با منافقین و دیگر گروه های منحرف شدیدا مبارزه می نمود و یکی از هواداران انقلاب فرهنگی بود. وی دوره کارورزی خود را که از طرف دانشکده چند شهر به او پیشنهاد شده بود در ایلام گذراند و در آن جا یکی از خدمات مهم وی این بود که در احداث یک راه از ایلام تا مرز عراق سهیم بود. این شهید بزرگوار از تاریخ 26/12/59 در حالی که در سال چهارم رشته مهندسی تحصیل می کرد چهار بار از طریق جهاد سازندگی به جبهه های حق علیه باطل اعزام شد و به عنوان آرپی جی زن رشادت و دلاوری ها از خود به جای گذاشت. ایشان فقط در عملیات ها شرکت می کرد و در یکی از عملیات ها در سال 1360 از ناحیه دو گوش کاملا ناشنوا شد که بعد از درمان کمی بهبود حاصل کرد. عاقبت در روز شنبه 2/8/1360 در دهلاویه زمانی که داخل آمبولانس نشسته بود بر اثر اصابت خمپاره به شهادت رسید و با بدنی سوخته به دیدار معشوق شتافت.
ایشان در لحظه ناراحتی به قرآن پناه می برد و آن قدر قرآن می خواند تا ناراحتی و نگرانی اش برطرف می شد.
در تابستان 58 همراه تعدادی از یارانش مثل شهید حشمتی فر جهت تشکیل جهاد سازندگی سبزوار اقدام نمود و برای یاری به کمک به مردم مناطق محروم شتافت. شهید احمدی به مطالعه کتب شهید مطهری و دیوان حافظ و مولانا بسیار علاقه مند بود. او عاشق امام حسین (ع) بود و بزرگترین آرزویش شهادت و حاکمیت اسلام در تمام جهان بود.
حمید جوانی مظلوم و منظم، متواضع، ساده زیست و قانع و دارای حس مسئولیت پذیری قوی بود. شهید فردی شوخ طبع و خندان بود که همه به ایشان علاقه داشتند. این شهید عزیز نسبت به فرائض دینی و انجام واجبات بسیار جدی بود و از همان کودکی در مجالس مذهبی شرکت کرده و در مراسم عزاداری ائمه اطهار به نوحه خوانی می پرداخت. او بسیار فداکار و با گذشت بود و عاشق ایثار و بخشش همیشه به خانواده خود توصیه می کرد: «هرچه دارید با دیگران تقسیم کنید و دنیا طلب نباشید ایثار کنید و به محرومان یاری برسانید.»
یکی از خصوصیات شهید غمخواری و مساعدت دوستانش بود. چنان که وی یک بار پیش از یک ماه پرستاری یکی از دوستان همرزمش به نام شهید حسن ساده را به عهده داشت. آخرین مرتبه ای که قرار بود به جبهه برود با عهده ای از دوستانش از مشهد حرکت کردند و یک شب را در سبزوار ماندند. مادرش می گفت هر وقت به او می گفتیم موفق باش در جواب می گفت موفقیت من در شهادت من است و این بار که از مشهد برگشته بود گفت رفتم و از امام رضا برای همیشه خداحافظی کردم چون این دفعه وی شهادت می شنوم و پس از این آخرین زیارت عارفانه بود که در روز شنبه دوم آبان ماه 1360 ساعت 2 بعدازظهر در کربلای سوسنگرد شهر عاشقان شهادت شهر عاشقان ولایت به ملکوت اعلا پیوست.
طبق وصیت خود شهید، پیکر پاکش را در روستای شامکان کنار مزار خواهرش به خاک سپردند. شهید به هنگام این وصیت به مادرش گفت: اگر خواستی به کنار مزار من بیایی و نتوانستی به گلزار شهدای سبزوار برو آن ها هیچ فرقی با من ندارند.
در یادداشت هایش این اشعار را نوشته بود و گویی خبر داشته که چگونه به شهادت می رسد.
خواهم که درون شمع سوزاننده شوم از جرگه پروانگیم رانده شوم
خواهم که بسوزم و از یان سوزش خویش عاشق شوم و نزد خدا خوانده شوم