شهید در سال 1342 در شهرستان شهیدپرور قم به دنیا آمد و تحت تربیت های سازنده خانواده ای مذهبی و دلسوز رشد نمود و دوران ابتدائی را در دبستان رودکی گذراند که در این دوره تحصیلات و با موفقیت کامل به پایان رسانید و پایه مدرسه راهنمائی موسوی گذاشت.
پس از پایان موفقیت دوران راهنمائی تحصیلی شهید در اوایل نوجوانی ما به هنرستان صنعتی گذاشت و تحصیلات خود را در رشته ساختمان ادامه داد و ویژگی بارز او در این دوران این بود که دشمن توجه به درس خودش برادرانش را هم در درس و تحصیل کمک می کرد و آن ها را به درس خواند تشویق و ترغیب می کرد.
فعالیت های فرهنگی سید جلال نقش بسزایی را در زندگی او ایفا می کرد به طوری که از طرف جهاد دانشگاهی عازم شهر های دور افتاده ای از جمله چهار محال و بختیاری، سیستان و بلوچستان می شود تا به سازندگی و یاری مردم محروم آن دیار بپردازد.
اوایل جوانی او متقارن با آغاز انقلاب شکوهمند اسلامی بود و او سال های آخرتحصیلات متوسطه را می گذراند او که سخت شیفته امام و راه او شرکت مداوم در انقلاب داشت. پس از چندی که از شروع انقلاب گذشت دیگرچنان اهمیتی به درس و مدرسه نمی داد و فقط در فکر مبارزه با رژیم طاغوتی بود و بعد از پیروزی انقلاب باردیگر او وارد مدرسه شد و به طور جدی به درس خود ادامه داد ودر کنکور سراسری سال 58 قبول شد و تحصیلات خود را در مدرسه عالی ساختمان ادامه داد.
بعد از انقلاب فرهنگی و بسته شدن دانشگاه ها که شهید در این امر نیز نقش موثری ایفا کرد، به فعالیت های فرهنگی و اجتماعی در شهر های دور افتاده کشور پرداخت و از طرف جهاد دانشگاهی عازم چهار محال و بختیاری و سپس سیستان و بلوچستان شد تا در آن مناطق به سازندگی و یاری مردم آن دیار بپردازد و شهید با کمال میل پذیرای این کار شد. و پس از شروع جنگ تحمیلی او وارد سپاه شد و سپس از ورود به سپاه بلافاصله عازم جبهه های جنگ حق علیه باطل شد و سپس پس از 7 ماه حضور مداوم در جبهه بالاخره به آرزوی دیرینه اش که همان شهادت بود رسید.
شهید از اولین روزهای انقلاب پیوسته همراه مردم بود و یکی ا افراد فعال بود که هنرستان صنعتی را به تعطیلی کشاند، پیوند عجیبی بین او و روحانیت برقرار بود. در نوزدهم دی ماه 56 که مزدوران آیت الله نوری حمله کردند، شهید در آن جا بود و مضروب شد. تابلو حزب رستاخیز هم که در مقابل منزل آیت الله نوری توسط او پایین کشیده شد و بسیاری از کارهای دیگر...
او در دوران انقلاب همواره در مبارزه با رژیم سفاک پهلوی بود و بعد از پیروزی انقلاب هم فعالانه به پاسداری از این انقلاب پرداخت و یکی از اعضا کمیته استقبال امام بود مه به قم آمد.
پس از پیروزی انقلاب وارد دانشگاه شد، و با اندوخته فکری و مذهبی ای که داشت در محیط دانشگاه با هواداران گروهک های ملحد به بحث می پرداخت و یکی از افراد مذهبی فعال در محیط دانشگاه به شمار می رفت و یکی از فعالیت های مهم و مذهبی او در جریان انقلاب فرهنگی و بستن دانشگاه ها بود که یکی از افراد موثر در بستن دانشگا ها بود. و یکی از افراد مورد تعقیب گروهک ها هم بود و از کسانی بود که از اول هم با بنی صدر ملعون حتی قبل ار انتخابش به رئیس جمهوری مخالفت می کرد.
با شروع جنگ تحمیلی او در سپاه ثبت نام کرد. روزی که سپاه ایشان را به عنوان پاسدار انقلاب قبول کرد یکی از بهترین روزهای زندگی او بود. بعد از دیدن تعلیمات نظامی اولیه رهسپار گردید. او میدن جنگ را دانشگاهی بزرگ یافته بود. از شجاع ترین پاسدار ها بود. سید جلال به شهادت دیگر همرزمانش غبطه می خورد و وقتی از جبهه می آمد به بازماندگان شهدا سر می زد و در حمله شکستن محاصره آبادان فرماندهی یک گروه را دارا بود. در این اواخر زندگی پربارش که دایی شهید به شهادت رسیده بود و او یکی از همدمان واقعی شهید قبل و بعد از انقلاب بود. دیگر سر از پا نمی شناخت و عاشقانه به دنبال شهادت می رفت.