محمد مهدی در نیمه شعبان سال 1338 در یزد متولد شد. کودکیش در میان خانواده ای مذهبی طی شد که در آن از رفاه کاذب و افراط و اسراف خبری نبود و همین نیز باعث شد که از هنگامی که خود را شناخت دریچه هایی از حقیقت زندگی به رویش گشوده و بذرخداپرستی نیز در این محیط در سرشتش جاگیرد. چنانکه می توان از همان ابتدا حضور فعالش را در مراسم عزاداری و نماز جماعت و جلسات قرآن، تجلی همین ریشه مذهبی در نهادش دانست.
او مطالعات و فعالیت ها و مبارزات سیاسی اسلامی خویش را که از دوران دبیرستان آغاز کرده بود، در مبارزات دانشجویی قبل از انقلاب ودر سازمان دانشجویان مسلمان بعد از انقلاب ادامه داد. پس از ورود به دبیرستان بود که دردی کهنه را حس کرد و آن عدم آگاهی جامعه از سرنوشت خویش بود و ظلمی که به آن وارد می شد. و شدیدا در راه بالا یردن فرهنگ دانش آموزان همت گمارد سپس اتحادیه ی انجمن های اسلامی دانش آموزان یزد را بنیان گذاری کرد و در تشکیل کلاس ها و جلسات مطالعاتی، برنامه ریزی و سعی فراوان داشت.
آنچه از دوران دبیرستان او به عنوان خاطره می توان گفت، روح پرصلابت و خستگی ناپذیر و جسارت او در کارها و امر به معروف و نهی از منکر بود. به خاطر مخالفت و بحث با دبیر موسیقی در مورد حرمت و ضرر و زیان های آن، او و دوستش را از کلاس اخراج می کنند. که همین نکته بیانگر زمینه مذهبی و مهم بودن رضای خدا برای او بود تا آنگاه که سال آخر دبیرستان رسید و او تصمیم گرفته بود تا محیطی بازتر و آماده تر را برای گسترش فعالیت هایش انتخاب کند و آن دانشگاه بود. لذا تلاشش را در جهت قبولی در دانشگاه معطوف کرد و درشته ی مهندسی نساجی و پلیمر دانشگاه امیرکبیر پذیرفته شد. او می گفت: « من دانشگاه را برای مهندس شدن نمی خواهم. دانشگاه را برای گسترده ساختن مبارزه و فعالیتم می خواهم و می خواهم با کسب آگاهی بیشتر به کارخانه ها و جاهایی که مستضعفین و مظلومین هستند بروم و آن ها را از ظلمی که برایشان می رود آگاه سازم.» با این هدف بود که به دانشگاه صنعتی امیرکبیر آمد و شاید انتخاب رشته نساجی هم در میان رشته های هم ردیفش بر همین اساس بود. به هر حال دانشگاه و زندگی با دانشجویان هم نتوانست او را قانع کند. چنانکه بر روی صفحه ی کاغذی که قرار بود در جلسات دانشجویی مطرح کند، نوشته بود: «من قبل از اینکه به دانشگاه بیایم، آن را برای خود بتی ساخته بودم محیط دانشگاه و دانشجو شدن و همین زندگی با دانشجویان را. ولی متاسفانه فرق چندانی با دیگر سطوح و اقشار جامعه ندارد. »
از ابتدای ورودش به دانشگاه یکی از افراد موثر سازمان دانشجویان مسلمان شد و در این راه ضرورت مطالعه و اگاهی را همچون غذاخوردن حس کرد. به طوری که لحظه ای وقتش را به بطالت و بیکاری صرف نمی کرد. گاهی تا نیمه شب به مطالعه می پرداخت. او از راه مطالعه هدف زندگی را دریافت که باید خداگونه شد و درراه تکامل گام نهاد. لذا در آن جامعه ای که حق و باطل ممزوجند و انتخاب حق، امر را مشتبه و مشکل می سازد، فهمید که احتیاج به نیروی تمییز حق و باطل (فرقان) دارد و بهترین راه کسب فرقان هم رشد و توسعه ی تقوا در خویشتن است. «یا ایها الذین آمنوا ان تتقواالله یجعل لکم فرقانا». و به راستی هم به درجات بالای تقوا رسید . چرا که محور زندگی کوتاهش را تنها و تنها رضای خدا قرار داد و خالصانه در این راه گام نهاد. تا آنکه در تاریخ جمعه 28/9/59 به همراه برادر همرزم جهاداکبرش، کاظم فتوحی، دانشجوی دانشگاه صنعتی اصفهان در کوه چک چک جسمشان سقوط و روحشان به قرب الهی پرواز نمود.
گوشه ای از فعالیت های شهید :
محمد مهدی، فعالیت ها و مبارزات سیاسی اسلامی خویش را که از دوران دبیرستان آغاز کرده بود، در مبارزات دانشجویی قبل از پیروزی انقلاب و در سازمان دانشجویان مسلمان پس از انقلاب ادامه داد. در دوران تعطیلی دانشگاه ها در زمان رژیم شاه همراه دیگر برادران و همرزمانش برنامه های اعتصاب و تظاهرات شهری را برنامه ریزی کرد. در این زمینه و همچنین زمینه ی فعالت های ایدئولوژیک نقش بسزایی داشت و از معدود افرادی به حساب می آمد که از لحاظ فکر و محتوای اصیل اسلامی در سطح بالایی قرار داشتند. پس از پیروزی انقلاب و باز شدن دانشگاه ها به مدت یک ترم از رفتن به دانشگاه خودداری کرد و لذا در یزد با چند تن از برادرانش دفتر هماهنگی دانشجویان و دانش آموزان را بنیان گذاشت و شدیدا مشغول به کار شد پس از گذشت یک ترم به دانشگاه بازگشت و در سازمان دانشجویان مسلمان دانشگاه پلی تکنیک مجددا فعالیتش را آغاز نمود. دشت های سوزان کویر رنج های عاشقانه اش و استقامت استوارش را در صحنه های جهاد سازندگی نیک به خاطر سپرده. و خشک باد سیستان و بلوچستان هنوز به یاد پاکش و در سپاس زجرهای مقدسش سرود می خواند و این دشت بلاخیز در ماتم از دست دادنش به ماتم نشسته است. چرا که روزهای پردرد فاجعه را در کنارش بوده و دیده است که جان، این مرغ شکسته قفس دل خسته و در عین حال جور و خستگی ناپذیر به یاریش شتافته است.
با سپاه پاسداران همکاری نزدیکی داشت و اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان را نیز بنیانگذاری نمود و علاوه بر معلم پرورشی برنامه ی دانش آموزی صدای جمهوری اسلامی ایران مرکز یزد را تهیه می کرد. در کنار این کارها فعالیت های غیر رسمی او که عبارت باشد: از تشکیل جلسات مطالعاتی و ایدئولوژیک و جلسات برنامه ریزی و همچنین تشکیل جلسه برادران و خواهران دانش آموز و برنامه ریزی برای آنان صد چندان بود.
و اما خصوصیتی که در او و برادر شهیدش کاظم فتوحی از همه بارزتر و هویداتر بود، «اخلاص» بود و می دانید که به قول معلم شهید دکتر شریعتی اخلاص یعنی یکتایی. و براستی آنان این واژه خدایی را درست فهمیده بودند. برای یکتا، زنده بودند. برای یکتا، زندگی می کردند و برای یکتا مبارزه می نمودند. هیچ زرق و برقی، هیچ ظاهر فریبنده ای و هیچ هوس و آرزوی کوچکی نتوانست خدایشان را از آن ها بگیرد و آنچه به عنوان پیام ایشان لازم است سفارش شود همین اخلاص است که می توان گفت اگر خودشان هم بودند همین را سفارش می کردند .