زندگينامه
سردي بهمن ماه با تولّد كودكي در سحرگاه ماه رمضان سال 1342 به نام سیدجمال الدین از سلاله زهراي مرضيه -سلام الله عليها- در خانوادة روحاني بزرگوار سيد عباس اميري به گرمي گرایيد و اين شهيد بزرگوار كه پنجمين فرزند خانواده بود٬ از همان دوران كودكي تحت تأثير محيط و فضاي مذهبي حاكم بر خانواده، با قرآن و احكام نوراني اسلام تربيت شد.او در طول دوران انقلاب و با انتشار اعلامیه های حضرت امام و نصب عکس حضرت امام به انقلابیون در این راستا کمک می کرد به علت رفتار خوب و عاطفی که داشت با تمام فامیل تماس نزدیک داشت و به آن ها کمک می کرد. جنب و جوش و فعالیت زیادی داشت. هنوز 5 سال از عمر او نگذشته بود كه قرآن را با صوتي زيبا در مجالس قرائت مي نمود و تحسين همگان را بر مي انگيخت قرآن خواندن او در مسجد در این سن باعث شد از طرف نماینده حضرت آیت الله گلپایگانی مورد تشویق قرار بگیرد و جایزه ای دریافت کند و بیشتر اوقات فراغت خود را به رسیدگی امورخانه و مطالعه درس هایش و ورزش مورد علاقه اش و رفتن به مسجد و مسائل شرعی و امور معنوی می پرداخت. در سن پانزده سالگی بیشتر به مسائل مذهبی علاقه مند شد و به نماز جماعت اهمیت می داد بیشتر وقت خود را بیرون از خانه در اماکن عمومی مثل کتابخانه و بسیج می گذراند و از کسانی که معتقد و پایبند به دین و مذهب نبودند خیلی بدش می آمد از دوستان صمیمی آن شهید می توان به یکی از دبیران دبیرستان و دو نفر از همکلاسی هایش اشاره کردکه آن ها نیز به درجه شهادت رسیدند و دبیر مربوطه ایشان الان بازنشسته است.
دیپلم گرفتن او همراه با شروع جنگ بود که در آن زمان ایشان در مرکز هلال احمر یزد دوره دیده و پس از مدتی آموزش در بیمارستان فرخی، به عنوان امدادگر به جبهه اعزام شدو در بخش بهداری به یاری رزمندگان سلحشور شتافت. بعد از این هم چند بار دیگر به جبهه ی غرب رفت تا اینکه دفترچه آماده به خدمت خود را دریافت نمود. دوره ی آموزشی خود را در پادگان نیروی هوایی بندر عباس به خدمت پرداخت سپس به پایگاه شکاری اصفهان منتقل شد و به گفته ی خودش چون خجالت می کشید که از اف 14 پاسداری کند و برادران دیگرش در مرزها از دین پاسداری کنند لذا از نیروی هوایی به طور داوطلب انصراف داد و به خدمت سپاه درآمد و بعد از دیدن آموزش تکمیلی دوباره به دولاب و سردشت رفت و خدمت سربازی خود را در سپاه و در پاسداری از دین و اسلام و خدمت به مملکت گذراند.
بعد از خدمت سربازی در دانشگاه آزاد یزد پذیرفته شد. وی روز ها در شرکت تعاونی «اشکذر» کار می کرد و شب ها به کلاس درس می رفت و چون کار کردن و درس خواندن و نداشتن جا و مکان برایش مشکل فراهم می کرد، در کنکور سراسری شرکت کرد و موفق شد و در رشته ی الهیات دانشگاه مشهد پذیرفته شد و به تحصیل علوم و معارف پرداخت.
چون به روحانیت علاقه داشت دوست داشت در آینده روحانی شود تا به دین و مملکت اسلامی خدمت کند به طوری که با لباس روحانیت عکس می گرفت و می گفت: «می خواهم راه شهید سید جمال الدین اسدآبادی را ادامه دهم.»
نظرش در مورد جنگ این بود که جنگ ما یک دفاع مقدس از مرز و بوم و انقلاب و ارزش های اسلامی است و در زمان جنگ هم به امدادگری و پشتیبانی رزمی می پرداخت و نحوه ی شهادت ایشان بر اثر اصابت ترکش به دست و پا بود.
یکی از دوستان که همرزم شهید هم بود می گفت:« شهید در را ه رسیدن به اهداف خود از هیچ کوششی فروگذار نمی کرد و فقط نظرش کمک به اسلام و آرمان های انقلاب بود. همیشه صحبت هایش پیرامون جنگ و جبهه بود و از رشادت های رزمندگان تعریف می نمود و به دیگران توصیه می کرد که جبهه ها را خالی نگذارند و از مهم ترین خصوصیات آن شهید شجاعت او بود.»
شهيد اميري تا زمان شهادت 4 بار به جبهه اعزام شده و مدت 8 ماه مشغول نبرد با دشمن بعثی و ایثارگری در راه اسلام و انقلاب بوده و عاقبت در تاریخ 28/2/1365 مصادف با 15 ماه مبارک رمضان در منطقه حاج عمران به آرزوی دیرینه خود شهادت نائل گردید که پس از انتقال پیکر پاک و مطهرش به زادگاهش با تشییع با شکوه توسط مردم متدین در گلزار شهدای عقداء به خاک سپرده شد.