زندگینامه:
درخشندگی خون شهید آفتاب را شرمنده می سازد. (امام خمینی)
در اولین روز فروردین سال 1345 روز شکفتن غنچه ها و حیات باغستان ها در خانواده ای کشاورز و مذهبی از پدری مهربان و صمیمی و از مادری باتقوا و پرتلاش نوزادی عزیز چشم به جهن گشود. والدینش به خاطر عشق و علاقه ای که به خاندان نبوت داشتند نامش را محمد کاظم نهادند. آری کاظم یعنی فرو برنده خشم و حقیقتا برازنده چنین نامی بود چرا که در طول زندگی کوتاهش هیچ گاه ناراحت و خشمگین نگردید. چهره معصوم و مظلومش حماسه صبر و پایداری و تفسیر یک انسان متقی بود. این طور که والدینش دوران طفولیتش را تعریف می کنند منزلت حقیقی او را در نزد خدای رحمان بیشتر در می یابیم آن ها می گویند او تا مدت ها طعم تلخ رنج و بیماری ها، درد و گرفتاری رهایش نمی کردند. چند بار تا دم مرگ پیش رفته ولی باز بهبودی برایش پیش آمد و برای عزیزی چون کاظم مرگ در بستر ایده آل نبود چرا که کاظم عاشق شهادت بود و می بایست در ردیف شهدا و صدیقین جایگاه اصلی خود را بیاید و روح پرفتوحش به ملاء اعلی سوق پیدا کند. کاظم دوران ابتدایی را در دبستان شهید فلحزاده (خواجه نصیر سابق) به سرعت پشت سر گذاشت. از همان زمان کودکی با برنامه های مذهبی مانوس گردید وی وارد مرحله راهنمایی شد و در مدرسه امام شروع به درس خواندن کرد. معارفی را کسب کرده بود که او را آرام نمی گذاشت. منطقه جزیره مجنون آخرین انتخاب او بود. او برای لقاء معبودش جزیره را انتخاب کرده بود و با همه سختی ها و مشقاتش چند روز قبل از اعزامش به والدینش گفته بود چون حجم درس ها زیاد است نمی توانم هر هفته به ابرکوه بیایم بعد از اصرار مادرش قبول می کند که هر دو هفته یکبار به ابرکوه بیایند هنوز یک هفته نگذشته بود که شبی به خانه برگشت و این بازگشت بامفهوم ترین بازگشت کاظم بود. وقتی والدینش از او می پرسند که مگر شما نگفتید که حجم درس هایتان زیاد است و این گفته کاظم خیال آن ها را از هر سوالی خالی می کند؛ "پدر عزیز حضور در سنگرهای حیثیت و شرف یک ملت فعلا بر حضور در دانشسرا ارزش بیشتری دارد و احساس می کنم که مادر عزیز باید به جبهه بروم خصوصا که فرمان اخیر امام در این رابطه ..."
عقربه ساعت دیواری ساعت 4 را نشان می داد و کاظم در حال خداحافظی بود. کاظم نگاهی پرمعنا به خانواده اش انداخت و حدیث شاهد بودن و حاضر بودن را زیر لب تکرار کرد چرا که کاظم سراپا عشق به جبهه داشت و چون دانشجو بود دانشگاه را انتخاب کرد که از جغرافیای نظری به جغرافیای عملی کربلای حسینی همراه با کاروان راهیان کربلای 2 و حرکتی به جبهه های جنوب و آن هم حضوری فعال در جزیره مجنون پا به پای دیگر رزمندگان مصمم و استوار، قدم در سنگرها نهاد و سند افتخار یک امت را با خون مطهر خویش امضا نمود. او آخرین بار فقط 6 روز در جبهه ماند که در تاریخ 65/2/6 در زیر بمباران وحشی صفتان در جزیره مجنون به لقاء الله شتافت و با آقا و مولایش حسین (ع) محشور گردید. روحش شاد و راهش پر رهرو باد