شهيد دهقان منگابادي در محله منگاباد در خانوادهاي مذهبي بدنيا آمد و پس از طي تحصيلات متوسطه و دريافت ديپلم به خدمت سربازي اعزام كه به علت ناراحتي چشم معاف شد و سپس در مركز تربيت معلم پاك نژاد به عنوان دانشجو پذيرفته شد و بعد با عشق به جبهه سه بار به سرزمينهاي نور اعزام شد تا در تاريخ 61/04/30 در عمليات رمضان به شهادت رسيد و بدنش نيز به وطن باز نگشت و با تمامي وجود جاودانه و در سرزمين ستارهها ماندگار شد.
و اينك جلوههايي از زندگيش:
روزه:
او براي اينكه پلههاي نردبان وصال را زودتر طي كند و خلوص و نورانيت قلبش افزون شود چون مردان الهي دوشنبه و پنجشنبهها را روزه ميگرفت.
راز عاشقي، نماز شب:
او كه سرشار از خود آگاهي است در قسمتي از سخنانش ميگويد: در جبهه انسان ايمان به غيب پيدا ميكند و قلبها روشن و منور ميگردد، آنگاه با خداوند نزديكترين فاصله را پيدا ميكند، در زماني كه در نماز شب با او صحبت ميكند خداوند عاشقش ميشود و او را نزد خود ميبرد و شهيد ميشود من نميدانم خانوادهها چرا ناراحت ميشوند آخر اين امانتي است كه خداوند به خانواده شهدا سپرده است و پس از مدتي عاشق او ميشود و او را نزد خود ميخواند.
ما به فلك بودهايم يار ملك بودهايم
باز همانجا رويم جمله، كه آن شهر ماست
جبهه، كانال منور:
او كه سراپاي وجودش نور بود و در منتهاي خودسازي، جبهه را معبر و كانال نور مينامد چراكه قلبها در آنجا پاك ميشوند، او ميداند قلبها بر اثر انباشت گناه سياه ميشود و آنگاه نور ايمان نميتواند در آن تابيدن بگيرد اما جبهه جايگاه نور است جايگاه خدا باوري است آنجا آنقدر فاصله زمين و آسمان كم است كه خود را در محضر او حس ميكني به همين دليل است كه شهيد در قسمتي از كلامش ميگويد: كاش خدا قسمت ميكرد براي هميشه در اينطور مكاني بمانم و اينگونه لباسي بپوشم و لذت ببرم چراكه من تنها به خشنودي او ميانديشم و اين آرزوي او محقق ميشود چون او جاويدالأثر ميشود و تمام ذرات بدنش در آوردگاه عشق گم ميشود؟!!
گمنام:
او در اتصال روحاني با معبود خويش خودش را كاملاً فراموش كرده است و در بحر پاكي و بزرگي خداوند غرق كرده است و جز رضايت مولايش چيز ديگري را نميجويد، سفارش ميكند كه او را گمنام به خاك بسپارند و برايش مراسم نيز نگيرند... . انگار او ميدانسته است كه به آرزويش ميرسد چراكه او شهيدي جاويدالأثر ميشود و ذرهاي از وجودش نيز به زادگاهش بازنميگردد چراكه خداوند او را با تمامي وجود به عرش خود ميبرد و در بلنداي آسمان جاي ميدهد!؟... .
شرط اين بود كه در حجله بخت به سعادت برسيم
قسمت اين شد كه در سنگر عشق به شهادت برسيم