سيدمهدي محسنزاده از ديگر شهداي والا مقام خطه شهيدپرور مهريز است. که در سال 1346 در خانوادهاي از سلاله زهراي مرضيه گل وجودش به بار نشست، گلي كه چون شقايق داغ عشق را بر جان خويش خريده بود عشق به معبود ازلي آنچنان بر جانش آويخته بود كه ميدانست درد اين عشق و هجران را بجز با وصل با جانان نتوان درمان كرد. سيدمهدي دوران ابتدايي و راهنمايي را در تهران و مقطع هنرستان را در زادگاهش مهريز پي گرفت و سپس به عنوان دانشجو در رشته ریاضی به دانشسرای عالی یزد راه يافت ولي بيقراري او براي حضور در دانشگاه جبهه او را در كسوت مقدس بسيجي به جبهه كشاند و بارها و بارها رفت و آمد كرد و سرانجام در تاريخ 1367/03/23 در عمليات بيتالمقدس(7) در كربلاي خونين ايران شلمچه حلاوت شهادت را دريافت و جاودانه شد و پيكر پاك شهيد پس از 7 سال درتاریخ 1374/05/09 به وطن بازگشت و در گلزار شهداي مزويرآباد به خاك سپرده شد.
نگاهي كوتاه به زندگي شهيد:
ويژگيهاي شهيد:
در دوران تحصيل فردي ممتاز بود و با كسب رتبه برتر در مسابقات قرآني به سوريه اعزام شد او فردي معتقد بود و به نماز جماعت و تلاوت قرآن و دعا علاقه داشت. به نماز شب عشق ميورزيد، در سنگرهاي انسانساز جبهه همواره نزديك در خروجي ميخوابيد تا وقتي كه براي خلوت شبانه و نماز شب بلند ميشود كسي را بيدار نكند. پدر شهيد ميگويد: سيدمهدي از همان كودكي با ديگر فرزندانم تفاوت داشت و همواره با او مشورت ميكردم و از مشورت با او راضي بودم و نظر او كارساز و راهگشا بود.
مردمي و انسان دوست:
سيدمهدي كه در دامن مادري فاطمهگونه و از سلاله او پرورش يافته بود، مادري با ايمان كه همواره با وضو به او شير ميداد، سرشار از ويژگيها و خصائص والاي اخلاقي بود، او همواره سعي ميكرد مخفيانه به بچههاي يتيم و بيبضاعت كمك كند و درخواستهاي هموطنانش را برآورده سازد. هرچند در اين راه با سختي هاي فراوان روبرو ميشد. او حتي در جبهه نيز سعي ميكرد به همرزمانش كمك كند. يكي از دوستانش اين گونه تعريف ميكند كه در كردستان كه هوا سرد بود و آب بر روي دست يخ ميزد سيدمهدي زودتر از همه از خواب بيدار ميشد و آب را براي وضو گرم ميكرد.
سپاس و نيايش:
اين فرزند خلف و پرورش يافته مكتب اسلام در آغاز كلام ماندگارش چنين ميگويد: «سپاس خداي را كه چنين مقررم فرمود تا از مادري پاكدامن از سلاله زهرا شير بنوشم، شير پاكي كه نتيجهاش اين بود كه شهادت فيسبيلالله را دريابم. پروردگارا ترا شكر كه به من نعمت عظيم شهادت را عطا نمودي و لياقتم دادي تا از انصار اباعبدالله باشم.
بارالها چه اندازه ترا سپاس گويم كه جبران عطاهايت باشد؟ معبودا ترا شكر ميگويم چراكه در زماني قرارم دادي كه بتوانم از مجاهدان طريقت باشم... .
در مزارم خندان باشيد چون من در كنار مادرم زهرا خندانم:
سيدمهدي كه در زمان حيات خود قلبش مالامال از عشق زهراي اطهر بود و هرگاه نام او، آن دردانه خلقت، آن زلال معرفت را ميشنيد ميگريست. حسن ختام وصيتنامهاش را نيز با نام و ياد آن كوثر نور مزين ميكند چراكه او فرزند پاك زهرا است و ميداند كه زهرا رمز خلقت و دليل آفرينش و عصاره همه خوبي هاست.
«راهش مستدام»
«والسلام»