شهید اسماعیل افشاری در تاریخ 43/1/5 در تهران )محله نارمک (در خانواده ای مذهبی و متوسط به دنیا آمد. چهار سال بیش تر نداشت که پدرش را از دست داد و مادر سرپرستی خانواده را به عهده گرفت. او ماند و مادرش و برادرش و دو خواهر و کمبود محبت پدر و گرفتاری های زیاد و در همین اوان کودکی امتحانات زندگی شروع شد. وی در همان سنین کودکی به شرکت در عزاداری برای امام حسین(ع) و به جا آوردن نماز و روزه علاقه خاصی داشت و به نماز جماعت مسجد الرضا(ع) که در نزدیکی خانه بود می رفت و مکبر مسجد بود. او قبل از رسیدن به سن تکلیف نماز می خواند و روزه می گرفت. پس از تحصیلات ابتدایی و راهنمایی وارد هنرستان فنی شد و با علاقه خود و با مشورت با خانواده برای ادامه تحصیل خود رشته مکانیک را برگزید و به هنرستان شماره 8 نارمک رفت. در آن دوران در انجمن اسلامی هنرستان فعالیت می کرد و همزمان نیز در مسجد ثار الله(ستاد 2 پایگاه شهید بهشتی) به عضویت بسیج درآمد. ولی هیچ گاه درباره ی فعالیت خود در خانه صحبت نمی کرد. در سال 1361 دیپلم فنی خود را گرفت و برای وظیفه مقدس سربازی ثبت نام کرد و از درس خواندن برای شرکت در کنکور دانشگاه ها غافل نبود. تا این که پس از سعی و کوشش فراوان در دانشگاه صنعتی امیرکبیر در رشته مهندسی مکانیک قبول شد و پس از ورود به دانشگاه به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و پاسدار دانشجوی سپاه شد. حتی وقتی کارت شناسایی و لباس فرم سپاه را گرفت سعی می کرد از دوستان و اقوام کسی متوجه نشود. او عقیده داشت مبادا کسی فکر کند او می خواهد ریا کند و حتی وقتی در جبهه بود کسی نمی دانست که دانشجو و پاسدار است بنا به گفته دوستان و همسنگرانش او خود را یک بسیجی ساده معرفی می کرد و هرکاری که لازم بود و از دستش بر می آمد انجام می داد. حتی در موقع شهادتش روی پیکر پاکش نوشته شده بود (شهید بسیجی اسماعیل افشاری). چندین بار به جبهه نبرد حق علیه باطل به کردستان و جنوب کشور رفت. او در چندین عملیات در مناطق مهران، فکه، فاو و شلمچه و ... شرکت داشت و خمپاره انداز بود و همیشه دوست داشت در خط مقدم باشد در هنگام شهادتش داوطلبانه آرپی جی می زد.
شهید اسماعیل افشاری به دعای کمیل و و دعای توسل و نماز شب و شرکت در نماز جمعه علاقه خاصی داشت و شرکت در مراسم سوگواری ایام محرم و شب های ماه مبارک رمضان و مجالس حاج شیخ حسین انصاریان را از وظایف خود می دانست. او در مراسم شهدا از دل و جان خدمت می کرد. واقعاً برای رضای خدا و تسلی دل بازماندگان شهدا و این که روزی آن ها در مراسم شهادتش شرکت داشته باشند. به طوری که وقتی دوستش حسن شاد الوئی شهید شد او از جبهه مرخصی گرفت به تهران آمد وقتی به تهران رسید هنوز پیکر شهید حسن به تهران نرسیده بود او به مهراج شهدا و هرجا که می توانست خبری از شهید حسن بیاید رفت و در مراسم شهید حسن و تهیه مقدمات شب هفت و چهلم کمک می کرد و شب ها تا دیر وقت به خانه نمی آمد وقتی از او علت دیر آمدن به خانه را سوال می کردند می گف:ت من در این مراسم شرکت می کنم تا وقتی لازم شد آن ها نیز به شما کمک کنند.
سرانجام در سن 22 سالگی در حالی که دانشجوی سال سوم مهندسی مکانیک بود به عنوان یک بسیجی عاشق در عملیات کربلای 5 با رمز مقدس یا فاطمه الزهرا در منطقه عملیاتی شلمچه به سوی معبد پرواز کرد و با اصابت ترکش به گلوی پاکش به ندای «هل من ناصر» حسینی لبیک گفت. دوستانش فوراً حجله برایش زدند و تمام وسایل مورد نیاز را فراهم نمودند اعلامیه پخش کردند و ساعت تشییع جنازه را 8 صبح روز جمعه 65/11/3 با بلندگو سوار بر وانت در محل اعلام کردند. شهید اسماعیل در معراج توسط دوستانش با گلاب شسته شد و لباس سپاهی را که خود تعیین کرده بود و در کوله پشتی اش گذاشته بود بر تنش کردند و پس از مراسم تشییع در محل و مسجد الرضا و مسجد ثار الله آخرین وداع را کرد. ساعت 12 ظهر هنگام اذان ظهر به خاک سپرده شد.
شهید اسماعیل افشاری در سال 1361 به عضویت پایگاه بسیج فتح ستاد 2 پایگاه شهید بهشتی به عنوان نیروی مقاومت مشغول به خدمت به میهن اسلامی گردید و در سال 63 به عنوان مسئول عقیدتی این پایگاه مشغول شد. از سال 63 به بعد به مدت های متعدد عازم جبهه حق علیه باطل گردید و در عملیات فکه در اردیبهشت 65 مجروح گردید. ایشان از اعضای گردان عماد دسته ادوات لشکر 27 حضرت رسول بوده اند. در عملیات پیروزمندانه کربلای پنج در منطقه شلمچه در ساعت 5/11 شب 65/10/25 برای شکستن خط در پشت خاکریز قرار می گیرند و شهید نامبرده به اتفاق یکی دیگر از برادران در اثر برخورد ترکش به گلوی ایشان به شهادت میرسند و سه تن دیگر از برادران مجروح می شوند.
شهید اسماعیل قبل از رفتن به جبهه از مادرش انگشتر عقیقی خواسته بود که به موقع تهیه نشده بود مادرش آن شیرزن دلاور هنگام دفن در بهشت زهرا آخرین خواسته فرزند شهیدش را با دادن انگشتر عقیق انگشت خود و قرار دادن در انگشت فرزند شهیدش برآورده نمود.