غلام احمدی در ششم اردیبهشت سال 1342 در خانواده ای مذهبی و از لحاظ مالی متوسط و در شهرستان مسجدسلیمان به دنیا آمد. پدرش کارگری ساده در شرکت نفت بود و در زمان سلطه استعمار خارجی بر منابع نفتی ایران به سختی و زحمت بسیار معیشت خانواده را اداره می کرد.
وی دارای سه برادر و یک خواهر بود. از سن شش سالگی به دبستان رفت و دوران ابتدایی را با موفقیت طی کرد. از برادر بزرگش درباره ی دوران کودکی وی نقل شده است: «وقتی خردسال بود، اخلاق و کردار خوبی داشت و هیچ وقت کسی را اذیت نمی کرد. از پدر و مادر برای انجام هرکاری اجازه می گرفت.»
وی دوران راهنمایی را نیز با نمرات خوبی گذراند و در رشته ریاضی و فیزیک وارد دبیرستان شد. در این دوران با اوج گیری روند مبارزات مردمی علیه رژیم پهلوی، وی نیز به صف مبارزین پیوست. با گوش کردن نوارهای حضرت امام خمینی(ره) و برقراری ارتباط با روحانیون مبارز به مبارزاتش شدت بخشید. حضوری فعال در تظاهرات و راهپیمایی های مردمی داشت و در هماهنگ سازی مردم در این اعتراضات نقش داشت. به مردم فقیر در حد توان خویش کمک می کرد و نسبت به فقیران حساس بود.
پس از پیروزی انقلاب به همکاری با جهاد سازندگی مشغول شد و برای یک سال و نیم برای خدمت به مردم و رضای خدا بدون دریافت حقوق در آن جا فعالیت می کرد.
با اتمام دوره دبیرستان در کنکور شرکت نمود و در رشته مکانیک دانشگاه اهواز پذیرفته شد. خانواده ی وی همگی در جنگ به دفاع از میهن پرداختند. بزرگ ترین برادرش که از اصفهان به جبهه رفته بود، در اثر بمباران شیمیایی مجروح شد و در سال های پس از جنگ به شهادت رسید. یکی دیگر از برادرانش سرگرد نیروی هوایی ارتش بود و دو برادر دیگر هم سابقه حضور در جبهه را داشتند. با تمام این احوال و علی رغم مشغول به تحصیل بودن غلام در دانشگاه، وی نیز سال سوم دانشجویی به سوی جبهه های نبرد شتافت. وی در پاسخ به برادر بزرگترش که باهم همرزم بودند؛ علت حضورش در جبهه را چنین بیان کرد: «درس را می توان بعد از جبهه هم خواند، فعلا جبهه بیش تر به جوان ها احتیاج دارد. من با تعدادی از دوستان دانشگاهی به این جا آمده ام و در این جا هم درس می خوانیم و هم در سنگر جبهه مشفول هستیم.»
وی در گردان کربلا تیربارچی بود و کار عمده اش با سلاح نیمه سنگین بود. از دیگر اقدامات و فعالیت های وی در جبهه می توان به کار بر روی فرستنده های رادیویی و تلویزیونی و دستگاه های هشدار دهنده الکترونیکی و نیز دستگاه های تولید پارازیت –با استفاده ضد جاسوسی- اشاره نمود.
وی اهل اقامه نمازهای طولانی بود و با ادعیه مانوس بود. به شهادت در راه خدا علاقه مند بود. برادرش آخرین دیدارش با وی را چنین تصویر کرده است:
«روز آخر که غلام را در جبهه دیدم، صورتش خندان و خوشحال بود و گفت دو روز دیگر به منطقه اعزام می شود. چند ساعتی که پیش من بود مدام این جمله را تکرار می کرد: «اگر من لیاقت شهادت را داشته باشم، خداوند مرا خواهد برد!» من به او گفتم چرا این حرف را می زنی؟! او در پاسخ گفت: «مگر تو برای چه جبهه آمده ای؟!» من گفتم به خاطر دین اسلام و برای خدا و حفظ کشور جمهوری اسلامی آمده ام. او گفت: «من هم آمده ام برای شهادت در راه خدا و دین اسلام. شهادت افتخار من است. شهادت مایه سرافرازی یک کشور است که در مقابل ستمگر ایستاده است و مبارزه کرده است. من خدا را دوست دارم و اگر او هم مرا دوست داشته باشد، لیاقت شهادت را به من خواهد داد.» من می دانستم این آخرین بار است که او را می بینم! او هم که گویی این را می دانست به من دلداری می داد.»
وی در طول حضور کوتاهش در جبهه در عملیات والفجر هشت- اولین و تنها عملیاتی که در آن شرکت نمود- در روز پنج شنبه مورخ 1364/12/1 به مقام رفیع شهادت نائل شد.
گفتنی است مادر ایشان شب قبل از شهادت غلام خواب شهادت ایشان را دیده بود و همان روز بدون این که کسی به ایشان اطلاع بدهد، به همراه خانواده از ایذه راهی مسجدسلیمان شده بودند، تا پیکر مطهر شهید احمدی را از بنیاد شهید تحویل بگیرند.