بدینوسیله گوشه ای فعالیت در انقلاب و در جنگ تحمیلی و ز ندگی نامه پسرم و افتخار دنیا و آخرتم دانشجوی بسیجی و مسلمان زاهد و با ایمان نادر عچرش فرزند حمید بشرح ذیل به اطلاع میرساند یادش گرامی باد.
نادر از بچگی خیلی جدی، راست گو، مهربان، خوش قلب و خوش اخلاق بود و خیلی آرام و در مدت کوتاهی در دل هم کلاسی ها و دوستان و همسایگان و بچه های محل محبت و احترام زیادی پیدا میکرد و در میان اشخاصی فامیل دور و نزدیک و آشنایان محبوبیت و عزت و خیلی مورد اعتماد و اطمینان بود و همیشه در حال راه رفتن و صحبت کردن مخصوصا با خانم ها سرش پائین بود و فقط به زمین نگاه می کرد.
نادر از زمان نوجوانی به مسجد میرفت و نمارش را در مسجد می خواند و خیلی مفید و راستگو و متدین بود و نماز سه وقت و نماز شب بموقع می خواند و روزه را مرتب می گرفت.
نادر با اینکه سه خواهر و دو برادر داشت رابطه اش و احترام و خوش رفتاری و صداقت و دلسوزی او نسبت به من و مادرش خیلی از دیگر فرزندانمان تفاوت داشت و بما عزت و محبت زیادی می کرد (پدر و مادرش پیش مرگ او و فرمان خاک پای او شوند).
نادر با اینکه نوجوان بود از اوائل تظاهرات و راه پیمائی ها به طور فعال و خستگی ناپذیر با دوستانش و بچه های مسجد علی ابن موسی الرضا کمپلوی شمالی با هماهنگی و برنامه ریزی بطور شبانه روز با رژیم و ماموران رژیم سابق مبارزه می کرد و در روز چهارشنبه سیاه که ارتش به شهر اهواز حمله کرد. نادر با بچه های مسجد بود که شعار علیه رژیم شاه می داد که مامورین نادر را گرفتند و با چوب او را زده بودند که از دست آن ها فرار کرده بود.
نادر در هنرستان صنعتی اهواز مشغول به تحصیل بود که همه روز بعد از ساعات کلاس درسی با چند نفر از استادان هنرستان برای ساختنی خمپاره انداز و همکاری با برادران سپاهی به گلف در جاده بندر امام خمینی می رفتند. نادر پس از گرفتن دیپلم از هنرستان صنعتی اهواز چندین ماه فی سبیل الله و به طور مجانی در کارگاه گلف با برادران سپاهی همکاری می کرد و مشغول کار ساختن وسائل جنگی بود.
و در زمان خدمت در تیپ امام حسن در حدود یک سال و دو ماه در خط مقدم اشنویه کردستان بود و پس از رفتن به دانشگاه بعد از مدتی که چند روزی فرجه داشت از طریق بسیج به جبهه رفت.