بهنام علی محمدی در سال شانزدهم بهمن سال 1337 در خانواده ای مذهبی در آبادان متولد شد. پدرش کارگر شرکت نفت آبادان بود که به علت مبارزات سیاسی- مذهبی مورد تهدید عمال رژیم شاه معدوم قرار گرفت و مجبور شد که به همراه خانواده اش به نافچ بازگردد. بهنام تحصیلات ابتدایی را در روستای تافچ گذراند. او همیشه در میان هم سالانش از نظر اخلاقی و درسی نمونه بود و از هوش و استعداد سرشاری برخوردار بود. پس از عزیمت خانواده اش به شهرکرد در دبیرستان سیدجمال الدین اسدآبادی تحصیل کرد. وی که از همان اوایل براساس تربیت پدرش با اسلام و مبارزات امام خمینی آشنایی پیدا کرده بود، از مقلدان امام بود. پس از گرفتن دیپلم در سال 1356 در دانشگاه اصفهان در رشته جغرافیا پذیرفته شد و وقتی که وارد دانشگاه شد زمینه را برای فعالیت های مذهبی-سیاسی غنیمت شمرد و از طریق دانشجویان انجمن های اسلامی جزوه های اسلامی و سخنان و فرمایشات امام را دریافت می کرد و این گونه در راستای خواسته پدرش که از کودکی به او تفهیم کرده بود که باید به فرمان امام خمینی بر علیه رژیم شاه خائن فعالیت کرد، تا آن جا که می توانست کوشش کرد.
در اوج انقلاب اسلامی در سال 1357 همانند دیگر هم وطنان مسلمانش در تظاهرات و راهپیمایی ها فعالانه شرکت داشت و زمانی که انقلاب اسلامی در 22 بهمن به پیروزی رسید به نهایت خوشحالی دست یافت. بهنام از کودکی از تربیت مادری دلسوز و مهربان و پدری مومن و متعهد برخوردار بود و به این دلیل دارای ایمانی قوی و عزمی راسخ و روحیه کمک کردن و مساعدت به مستضعفان و یاری رساندن به اسلام بود. به همین منظور بعد از انقلاب از طرف سپاه پاسداران در روستای دورافتاده دیناران مشغول به کار شد و برای شناساندن انقلاب اسلامی از هیچ کوششی دریغ نورزید. سال سوم دانشگاه را می گذراند که دانشگاه به علت انقلاب فرهنگی تعطیل شد و زمانی که صدام جنایت کار جنگ تحمیلی را بر علیه انقلاب اسلامی آغاز کرد، بلافاصله خود را برای خدمت سربازی معرفی کرد و در تاریخ 59/9/16 برای انجام خدمت به تبریز اعزام شد و بعد از مدتی داوطلبانه برای حفاظت مرز هوایی و سرکوب هواپیماهای متجاوز بعثیان عراقی به عنوان پدافند به اهواز عزیمت کرد و سرانجام خدمت سربازی را در تاریخ 61/4/21 به پایان رساند و به شهرکرد آمد.
او با این که تازه از جبهه بازگشته بود، ننگ می دانست که در جبهه حضور نداشته باشد و شرکت در جبهه اسلام را وظیفه شرعی خویش می دانست. به همین دلیل چند روز بعد از پایان سربازی، در تاریخ 61/4/29 از طرف بسیج شهرکرد به جبهه رفت. مدتی در جبهه بود و در عملیات رمضان حضور داشت. در حمله رمضان، بهترین دوستانش شهید شدند و بهنام با ترکش خمپاره از ناحیه پا مجروح شد. پس از آن در بیمارستان قم بستری شد و بعد از مدتی به شهرکرد آمد و هنوز بهبود کامل به دست نیاورده بود که مجددا تصمیم رفتن به جبهه گرفت. روزی که قرار بود به جبهه برود بسیار خوشحال بود. مادرش او را از زیر قرآن و مخصوصا آیه الکرسی و سوره یاسین گذراند. در مدتی که در جبهه بود، فقط یک بار به دیدن خانواده آمد. در عملیات والفجر به همراه پدرش یعنی معلم دلسوز اخلاقش، مشوق و راهنمای طریق الی اللهش و دوست و هم رزم حزب اللهش در عملیات حضور داشت و هم زمان با شهادت پر افتخار پدرش، این عاشق واقعی اسلام فقاهتی(حاج علی محمد) در 18 بهمن ماه، از بهنام هم اطلاعی در دست نیست و او جزء مفقودان قرار گرفت. بهنام علاقه عجیبی به امام خمینی داشت و علاقه فراوانی به یادگیری مفاهیم قرآن و مطالعه کتاب های اسلامی داشت و همیشه برای ارتقای بینش اسلامی خود می کوشید و همیشه به یاد مستضعفان بود و حاضر نبود که حتی بیش تر از دو دست لباس برای خود داشته باشد. بهنام جنگ تحمیلی را یک مبارزه عقیدتی هم می دانست و همیشه آرزویش این بود که برای پیروزی اسلام و مسلمین کاری پرثمر انجام داده باشد.