علی اکبر شاکری حسین آبادی، فرزند غلامرضا در سپیده دم یکی از روزهای پاییز سال ۱۳۳۸ در خانواده ای مذهبی در روستای فیروزآباد واقع در ۲۰ کیلومتری یزد دیده به جهان گشود.
او فرزند چهارم این خانواده بود. جو حاکم بر خانواده اش چنان بود که همه خود را در محرومیت های اطرافیان مسئول حس می کردند. او با چنان احساس و طرز بینشی رشد کرد؛ غم و اندوه و فقر و نداری را در آن جا شاهد بود و هنوز پا به دبستان نگذاشته بود که به اتفاق خانواده به شهر یزد مهاجرت کرد و در این شهر ساکن شد.
دورات دبستان را در دبستان سیدیحیی شاه ولی یزد گذراند و وارد دبیرستان پهلوی سابق (فرخی فعلی) شد و سیکل اول را در این دبیرستان گذراند. دوره دوم دبیرستان را در ابومسلم یزد در رشته تحصیلی ادامه داد و موفق به گرفتن مدرک دیپلم شد و در سال ۱۳۵۶ در رشته زیست شناسی دانشگاه اصفهان پذیرفته و مشغول به تحصیل شد.
در تمام مدت دوره دوم دبیرستان و موقع تحصیل در دانشگاه به شدت در فعالیت های سیاسی مسجد حظیره (روضه محمدیه) که مرکز و پایگاه مبارزاتی مردم بود، شرکت می کرد و با رهبری شهید محراب آیت الله صدوقی مسیر حرکت مردم را تعیین و کنترل می کرد.
شهید شاکری یکی از جوانان پر جوش و خروش این محفل روحانی و شرکت کننده همیشگی در آن بود که در پخش اعلامیه ها نقش به سزایی را بازی می کرد. زمانی که انقلاب اسلامی ملت مسلمان ایران به رهبری امام به پیروزی نهایی رسید و دانشگاه پس از چند ماه تعطیلی فعالیت خود را از سر گرفت، شهید زنده یاد همگام با بقیه دانشجویان رهسپار دانشگاه شد و به ادامه تحصیل و هم چنین به فعالیت سیاسی پرداخت و هم زمان با انقلاب فرهنگی که منجر به تعطیلی موقت دانشگاه ها شد، به جهاد سازندگی پیوست.
هنوز چند ماهی از فعالیت او در جهادسازندگی یزد نگذشته بود که به اتفاق چند نفر از دوستانش که تعدادشان به ۷ الی ۸ نفر می رسید، تصمیم گرفت که جهاد سازندگی بخش بهاباد یزد که یکی از محروم ترین مناطق این استان است را پایه ریزی کند و بدین ترتیب به اتفاق دیگر دوستانش عازم این منطقه دور افتاده و محروم شد و با تلاش های شبانه روزی جهاد، این بخش را به صورت یکی از پرکارترین قسمت های جهاد یزد درآوردند. او که مسئول کمیته جهاد کشاورزی بود، پس از چند ماه از طرف برادرانش به سمت مسئول جهادسازندگی بهاباد انتخاب شد.
تلاش و کوشش و پشتکارش زبانزد همه اهالی این بخش از استان یزد است. ایثارگری هایش که بدون دریافت حقوق مدت ۱۱ ماه صادقانه با مشکلات جنگید و شبانه روزی در کوره راه های بدون آسفالت و خاکی دهکده های فراوان بخش بهاباد مشغول کار و تلاش بود، در خاطر همه دوستانش بر جای مانده است.
هنوز هم پس از شهادتش هر زمان که با اهالی این بخش روبرو می شوی، بی اختیار از زبان شان تحسین و تمجید می شنوی؛ سخت کوشی و عشق و علاقه او برای کمک به محرومان از او انسانی ساخته بود مقاوم و بی تفاوت نسبت به زرق و برق های ظاهری.
سرانجام در ساعت ۱ بعدازظهر پنح شنبه در راه یزد - بافق در کیلومتر ۴۰ بر اثر طوفان شدید اتومبیل حامل ایشان از جاده منحرف شده و واژگون گردید و او به بیمارستان منتقل شد. تلاش پزشکان برای معالجه به نتیجه نرسید و عاقبت در ساعت ۴ بعداز ظهر جان به جان آفرین تسلیم کرد و بدین ترتیب درس ایثار و از خودگذشتگی و خدمت به محرومان و مستضعفان زیر لوای اسلام و قرآن و ولایت را با خون خود نگاشت.
تشییع جنازه باشکوه این پاکباخته راه امام، دو روز بعد از شهادتش در بین تأسف شدید مردم محروم بهاباد به خاطر از دست دادن این خدمتگذار، باعث تسلی خاطر بازماندگان او بود و خدا شاهد است که والدینش بعد از شهادتش مطلع شدند که او مسئول جهاد بوده است چون که قبل از آن، او از سمتش در جهاد حرفی به میان نمی آورد و فقط ماهی یک بار به خانواده اش سر می زد.
حضرت آیت الله صدوقی بر پیکر پاکش نماز گذارد و در گلزار شهدای خلد برین آرامید.