شهید مسعود عیدی زاده در سال ۱۳۴۴ در خرمشهر دیده به جهان گشود. وی در خانواده ای مذهبی پرورش یافت و در سن ۱۴ سالگی همراه دیگر مردم غیور همگام شد و علیه ظلم طاغوتی قد علم کرد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در تمام فعالیت ها از مجله در انجمن اسلامی آموزشگاه ها نقش به سزایی داشت. بعد از اخذ دیپلم در سال ۶۳ در کنکور سراسری شرکت نمود و در رشته تربیت بدنی دانشگاه تربیت معلم تهران قبول و مجبور به نقل مکان به تهران و ادامه تحصیل شد.
در دانشگاه روح بلند پرواز و آزاده او هرگز به او مجال نمی داد که تنها به درس دانشگاهی بیاندیشد و از این رو بارها در جبهه های نور حضور فعال خود را به ثبت رساند. در حالی که در میان دانشجویان مسلمان دانشگاه نیز آن چنان جلوه کرد که به عنوان نماینده دانشجویان در انجمن اسلامی انتخاب شد ولی هنوز روح بلند او در تب تحقق اهداف والای انقلاب فرهنگی سوخت و در اندیشه دگرگونی ارزش های اسلامی در عرصه ورزش بود.
وی از این رو همکاری های گسترده ای را با دفتر تحقیقات و آموزش تربیت بدنی آغاز نمود و در رابطه با طرح های عملی که در راستای تربیت بدنی و دفاع مقدس در این دفتر، بارها به جبهه عزیمت نمود. از جمله فعالیت های ایشان تعلیم آموزش نظامی در "شش دار" ایلام، فعالیت های نظامی در منطقه عملیاتی "دربندی خوان" عراق و هم چنین شرکت در عملیات های مختلف از جمله فاو بود. آخرین بار در تاریخ 65/11/3 به همراه جمعی از دانشجویان دانشکده تربیت بدنی با کاروان سپاهیان حضرت مهدی(عج) عازم جبهه های نبرد در عملیات کربلای پنج در شلمچه شد و به عنوان پاسدار و دانشجوی بسیجی و آرپی چی زن در غروب دوازدهم اسفند ماه ۱۳۶۶ در حالی که سوره واقعه را تلاوت می نمود به بر اثر اصابت ترکش به مخچه در خون خود سر به سجود آورد و بر بال ملائکه الله راهی ملکوت الهی گردید.
آن چه باعث برجستگی خلق و خوی این عزیز در میان دانشجویان و هم کلاسی ها بود و در ایشان به صورت دو صف مشخص در آمده بود عبارت بود از:
۱. اخلاص وی که زبانزد کل دوستانش بود.
۲. حساسیت زیادی که نسبت به مسائل انقلاب داشتند و اصرار بر مشارکت در فعالیت های اسلامی دانشجویی بود که در مورد اخیر طوری بود که با مشاهده ضعف ها، کاستی ها، عدم پیگیری رهنمودهای امام، جوسازی های مسائل مربوط به امر به معروف و نهی از این که بی تفاوتی دانشجو و ضعف روزافزون مرتبا مسائل را گوشزد می کردند و با حساسیت عجیبی تأکید و پافشاری در حفظ ارزش های انقلاب داشتند حتی به یکی از همکلاسی ها چنین گفتند: باور کنید اگر من زنده بمانم فکر نمی کنم بتوانم با این حساسیتم نسبت به مسائل دوام بیاورم و خدا کند هر چه زودتر شهید گردم.