شهيد مرتضي بيك محمدي در اول آذر سال 1337 در خانواده ي مذهبي و در محله ي جنوب شهر تهران در منطقه اي كه ظلم و بي داد رژيم ستم شاهي حاكم بود، ديده به جهان گشود. وي از 7 سالگي به دبستان راه يافت و در مدرسه شاگرد زرنگ و از هوش و استعداد خوبي برخوردار بود و هميشه با نمرات عالي قبول مي شد و بعد از اتمام دوره ي ابتدايي به دوره ي دبيرستان راه يافت. او تنها به كتاب هاي درسي اكتفا نمي كرد، بلكه مطالعه و تحقيق يكي از خصوصيات او بود. از سن 14 سالگي با علاقه ي بسيار در جلسات قرائت قرآن شركت مي جست.
با برخوردهايي كه با مردم داشت، بچه هاي مؤمن و مذهبي به جلسه هايي كه تشكيل مي دادند او را نيز دعوت مي نمودند. هر هفته دو بار جلسه تشكيل مي شد وي در جلسه شركت مي كرد. دوستانش بيرون از جلسه ايشان را بسيار خوش رفتار و چهره اش را خندان مي يافتند. در آن زمان فعاليت او در امور مذهبي بيش تر بود او احكام ديني را به خوبي فرا گرفت و بعد از مدتي با چند تن از دوستانش كه دو تن آن ها قبل از به شهادت رسيدن او به فيض شهادت نائل گرديدند تصميم گرفتند كه براي برانداختن رژيم طاغوت به فعاليت سياسي بپردازند. در آن زمان به علت پايان نرسيدن دوره ي دبيرستان به ناچار تصميم به اتمام دوره ي تحصيلي نمود و بعد از اخذ ديپلم علاقه ي زيادي به دانشگاه داشت به همين جهت تلاش و كوشش فراواني براي ورود به دانشگاه از خود نشان داد ولي در آن زمان به علت خرابي و هرج و مرج سلطنت رژيم ستم شاهي و دستگاه مربوط به آن موفق نشد اما باز دست از فعاليت برنداشت.
شهيد مرتضي بعد از مدتي خود را به صنايع هلي كوپترسازي در بخش ساخت هواپيماهايي كه با موتورهاي كوچك كنترل و به پرواز درميايد معرفي و سپس يكي از عضوهاي فعال صنايع هلي كوپترسازي شد.
وي در آن جا براي به پرواز درآوردن هواپيماهايي كه از نزديك كنترل مي شدند مقام دوم را كسب نمود، ولي به علت نفوذ بيش از حد رژيم ملعون شاه و حكومت ظلم پيشه اش به خصوص در سازمان هلي كوپترسازي ناچار به ترك آن سازمان شد و بعد جهت رفتن به خدمت سربازي دفترچه آماده به خدمت گرفت. قبل از اعزام به پادگان در تظاهرات و راهپيمايي ها همراه با ديگر مردم شركت مي كرد و در چاپ و تكثير اعلاميه ها زحمات زيادي مي كشيد و گوش به فرمان دستورات امام بود، به طوري كه وقتي امام فرمودند كه سربازان پادگان ها را تخليه كنند و به پادگان هاشان نروند او به خدمت سربازي نرفت و در سال 1357 دامنه ي فعاليت وي در افشاي رژيم ملعون شاه هر روز بيشتر از روز قبل مي شد. او همچنين در چاپ اعلاميه ها و نشريات زحمات زيادي مي كشيد. مرتضي براي اهداف خودي يعني همان آرمان اصيل اسلام و پيروي از پيامبران و پيشوايان و رهبران دين همواره مي كوشيد و پيوسته تلاش مي كرد تا به خواسته هاي خود كه همان خواسته هاي سرور شهيدان امام حسین(ع) بود برسد. در روزهاي پيروزي انقلاب براي خلع سلاح پادگان هاي رژيم ستم پيشه پهلوي همكاري شديدي با دوستان خود داشت و در عين حال شروع به ساختن موادهاي آتش زا و شيميايي مي كرد. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي هنگامي كه دولت جمهوري اسلامي اعلام كرد كه متولدين سال 1337 در زمان صلح معاف مي باشند او اين بار در سنگر مجالس مذهبي كوشش كرد مدتي هيئت و كلاس قرآن توسط دوستانش برقرار كرد و پس از گذشتن مدتي كتابخانه اي دائر كردند. همواره براي تداوم و پايداري انقلاب حتي يك لحظه هم راضي نبود از پا بنشيند. هميشه بدون هيچ چشم داشتي براي انقلاب اسلامي حاضر به هرگونه كمكي بود حتي شبانه روز. بعد از مدتي با گروهي از طرف بسيج به اردوگاه نظامي اعزام شدند. بعد از مدتي براي مبارزه با گران فروشي تصميم گرفت با دوستش شهيد محمود دشتياني فروشگاه تعاوني اسلامي تشكيل دهد كه مدتي در فروشگاه اسلامي فعاليت مي كردند و بعد از آن براي مبارزه با دشمنان داخلي در غرب كشور به همراه 14 تن از دوستانش آماده ي حركت به سوي غرب كشور شدند ولي به علت ازدياد نيرو در منطقه به ناچار برگشتند. پس از گذشت مدت زماني در سال 1359 ازدواج و همسري براي خود انتخاب كرد و بعد به وزارت عالي (وزارت سنجش) رفت. مدتي در اين سازمان كوشش و تلاش فراواني كرد، بعد به علت اين كه هنوز اداره هاي دولتي و به خصوص سازمان فوق پاك سازي نشده بود در آن جا با برخي از كاركنان و كارمندان درگير شد. بعد از مدتي كه گذشت جنگ تحميلي شروع شد. مرتضي علاقه ي زيادي به جبهه داشت. دوست داشت. به جبهه برود تا با صداميان كافر بعثي پيكار كند و چون وجود خود را در صحنه واجب مي دانست به ناچار تمام وقت خود را صرف درگيری ها و توطئه هاي دشمنان داخلي به خصوص با بني صدر و طرفدارانش کرد. او همواره براي نبرد آماده و زمينه ساز بود و بعد به محض اين كه معاف شدگان متولدين سال1337 را به خدمت فرا خواندند مرتضي صبح روز بعد به پادگان ولي عصر(عج) رفت و بار ديگر دفترچه آماده به خدمت جديدي گرفته و به دوره ي آموزشي اعزام شد و بعد از طي دوره ي مقدماتي به منطقه ي جنوب كشور اعزام گرديد و يك سال در جبهه ي جنوب بود و در حمله هاي فتح المبين و بيت المقدس و حمله ي رمضان دليرانه و شجاعانه شركت كرد و عاقبت در حمله ي رمضان با اصابت گلوله ي صداميان كافر به كتف چپش مجروح شد و در عين مداوا و بهبودي خدمت سربازي وي به اتمام رسيد و بعد از مدتي براي خود كفا شدن پيوسته به فكر توليدات كشور بود فكر مي كرد كه چه كاري از دست او بر مي آيد و استعداد چه كاري را دارد و مي تواند چه كاري انجام دهد تا يك گام به سوي پيشرفت جامعه و قطع رابطه با جنايت كاران و يك گام به سوي استقلال بيش تر براي خودكفا شدن كشور بردارد. هميشه با برادرش صحبت مي كرد چه فكري داري و چه چيزي مي تواني توليد كني تا آن را به توليد برسانيم و مقداري از نارسائي هاي كشور كاسته شود. او هميشه اين جمله بر زبانش جاري بود «براي خدا و در جهت او گام برداريد. گول دنيا را نخوريد، به فكر آخرت باشيد دنيا محل گذر است بايد كوشيد و تلاش كرد براي آخرت رنج و مشقت را تحمل كرد. دنيا به كسي وفا نمي كند.» مرتضی اسطوره مقاومت و پایداری بود که در برابر مشکلات خم به ابرو نمی آورد.
بعد از مدتي در كنكور شركت كرد و اين بار در سال 1362 موفق شد كه بعد از امتحانات مقدماتي وارد دانشگاه شود. او پيوسته مي كوشيد و تلاش مي كرد تا در دانشگاه دانشجوي ممتاز و نمونه باشد و همين طور هم بود هميشه نمرات عالي كسب مي كرد و در ضمن نماينده كلاس و نيز يكي از اعضاي فعال انجمن اسلامي دانشگاه بود. مرتضي با برخوردي خوب و با ملايمت با همه كس معاشرت مي كرد و سعي مي كرد تا يك خانواده ي نمونه براي اين انقلاب و اين جامعه داشته باشد و با بزرگان مهرباني بيش از حد مي كرد و صبر و بردباري او در برابر مشكلات خيلي زياد بود. به پدر و مادر و نيز همسر و برادران و خواهرانش احترام خاصي قائل بود و بيش تر از هركس آن ها را خشنود مي ساخت اين آرزوي قلبي او بود. رفتار او هر انساني را به خود مي آورد و هر انسان خفته در خواب غفلت را بيدار مي نمود. عاقبت در تاريخ 62/12/27 با يك اكيپ 12 نفري براي گذراندن ايام تعطيلات عيد نوروز از طرف انجمن اسلامي دانشگاه به نام گروه پزشكي و به طور داوطلبانه جهت كمك و نجات جان مجروحين به جبهه ي حق عليه باطل به منطقه ي اهواز اعزام شدند و سپس جهت اطاق عمل كه در منطقه ي جفير و خط مقدم در جزيره مجنون دائر شده بود مأموريت یافت. در آن جا بعد از 15 روز مأموريت پزشكي و خدمات شبانه روزي در تاريخ 63/1/9 در ساعت 12/40 دقيقه ظهر كه در گرماگرم سرزمين جنوب به هنگام وضو ساختن جهت اداي فريضه ي ظهر حركت كرده بود كار نيمه تمام مي ماند و با اصابت تركش راكت هواپيماي دشمن متجاوز، با خون سرخش همانند آموزگارش حسين(ع) وضو مي سازد.