شهيد محمدرضا بابايي در 20 اسفند 1344 در ميان خانواده اي مذهبي ديده به جهان گشود و از طفوليت با راهنمايي پدر و مادر، با حضور در مسجد و نمازهاي جماعت، با معارف اسلامي آشنا گشت و منطق شهادت با خونش عجين شد و با شركت در مراسم مذهبي و دستجات سينه زني در محرم، آتش عشق به امام حسين(ع) در وجودش شعله ورتر مي گشت.
او مصادف با اوج گيري نهضت اسلامي در مراسم و راهپيمايي ها شركتي فعال داشت و با عشقي كه به اين نهضت داشت، با تمام وجود، در دفاع از آن مي كوشيد. پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي به رهبري امام خميني (مد ظله العالي)، فعاليت خود را در مسجد، سنگر هميشگي انقلاب افزايش داد و با حضور در بسيج و پاسداري شبانه از سنگرهاي انقلاب، به صف ياران امام و انقلاب پيوست و با آغاز جنگ تحميلي هنگامي كه آبادان در محاصره ي بعثيون كافربود، به آن جا اعزام گرديد. شهيد عزيز ما در ميان اهل مسجد و بسيجيان، فردي فعال و چهره اي شناخته شده بود.
در عمليات فتح المبين در حالي كه هنوز سن كمي داشت، دوره ي آموزشي فشرده اي را در پادگان امام حسين(ع) گذرانيد و همراه ديگر ياران به خيل عظيم سپاهيان اسلام پيوست و نويدگر پيروزي هاي عظيمي در عمليات فتح المبين شد پس از مراجعت نيز با سعي و تلاش فراوان عقب ماندگي هاي درسي خويش را جبران نمود. پس از اخذ ديپلم، نظر به علاقه ي فراواني كه به سپاه داشت، وارد در جرگه سپاهيان پاسدار گرديد و براي گذراندن دوره ي آموزشي در تيپ زرهي رمضان عازم اهواز گرديد و در زمينه ي فراگيري فنون نظامي و رزمي تلاش بسيار نموده سپس به توصيه ي فرماندهان و به دليل احتياج سپاه به افراد تحصيل كرده، اوقات فراغت خويش را در جبهه ها صرف تحصيل علم نمود و همزمان در دو سنگر به فعاليت پيگير مشغول شد و در جبهه بود كه خبر موفقيت خويش را در رشته ي زبان آلماني دانشگاه شهيد بهشتي دريافت نمود و در سال 63 به تحصيل در اين دانشگاه مشغول گرديد علي رغم حضور در كلاس، روحش همواره در جبهه ها بود و از كمترين فرصت استفاده مي كرد تا خود را به جبهه ها برساند و از فيض وجود عاشقان حسين(ع) بهره جويد او پس از ورود به دانشگاه ، به طور رسمي دوبار به جبهه رفت و هربار پس از مراجعت در جبران عقب ماندگي هاي درسي تلاش وافر داشت وي علاوه بر تحصيل در بسيج نيز مشغول فعاليت بود و به اين ترتيب ضمن حضور در سنگر علم، به پاسداري از انقلاب اسلامي نيز مشغول بود، در اوقات فراغت نيز همكاري فشرده اي با سپاه پاسداران داشت. در پايان، پس از اين كه امتحانات ترم دوم خاتمه يافت، براي چندمين بار در روز 16 بهمن 1364 عازم جبهه شد تا بار ديگر در مصاف با دشمنان پيروزي ها و افتخارات تازه اي بيافريند. اين بار پس از رزمي مداوم در منطقه ي فاو خون خويش را ضامن پيروزي اسلام و تداوم راه شهدا نموده.
از خصوصيات ارزنده ي اخلاقي اين شهيد، تواضع و فروتني او بود، از جمله با توجه به سپاهي بودن ايشان و احترامي كه جامعه براي آنان قائل است، دوست داشتن كسي نداند كه او نيز عضو سپاه است، بطوري كه بسياري از دوستانش، پس از شهادت او متوجه چنين مطلبي گرديدند.
اين شهيد گران قدر، با توجه به اين كه (تا آنجائي كه اطلاع هست) در عمليات حصر آبادان، فتح المبين، والفجر2، بدر، والفجر8 حضور داشته است، بيش تر به عنوان يك بسيجي ساده اعزام مي گرديد و پس از مراجعت از جبهه، از رشادت ها و شهامت هائي كه توسط وي انجام گرفته بود هيچ سخني به ميان نمي آورد و بيش تر دوستان وي از اين مسائل خبر مي دادند چنان كه حتي بعضي از دوستانش نقل مي كنند در برخي موارد ديگر نيز در جبهه حضور داشته است كه با توجه به تواضع بيش از حد نام برده، اطلاع كافي از آن ها در دسترس نيست.
از ديگر خصوصيات ايشان، صفت قناعت بود و هر چند كه همراه با سه خواهرش در يك اتاق و يك زير زمين زندگي مي كردند، لهذا نه تنها هيچ گاه در اين مورد گله اي نداشت، بلكه در وصيت نامه اش، چنان سپاس خداي را بخاطر ارزاني داشتن نعمت هايش بجاي آورده است كه انسان را به اشك وا مي دارد.
ذكر اين نكته نيز در اين جا لازم است كه نام برده همان گونه كه در وصيت نامه اش اشاره شده است ، از مال دنيا نيز هيچ نداشته است.
از صفات ديگر اين شهيد، تقوي و پايبندی ايشان به مباني شرعي اسلام بود، بطوري كه اكثر روزها را روزه دار بود، از غيبت شديداً پرهيز مي كرد و از ريا بيزار بود و بطور كلي زندگي اش، درسي و الگوي خوبي براي تمام جوانان، خصوصاً كساني است كه مشغول تحصيل عمل مي باشند. عمل او به دیگران آموخت كه مي توان همزمان هم در سنگر علم و هم در جبهه هاي نبرد دروني و بروني حضور فعال داشت و دين خود را به اسلام و شهداي عزيزمان ادا نمود. او مصداق «كونوا دعاءالناس بغير السنتكم» بود. او به ما آموخت كه يك مسلم مي تواند در عين حال كه با دشمنان اسلام مبارزه مي كند، از كسب علم و در نتيجه پيشبرد فرهنگ غني اسلام غافل نباشد.
از خصوصيات بارز ديگر اين شهيد، اين بود كه همه چيز را از ديدگاه اداي تكليف مي نگريست و در اين اواخر كه تصميم به ازدواج گرفته بود، بخاطر انجام يك تكليف شرعي بود و جهت جامع عمل پوشاندن به اين تكاليف تلاش مي نمود كسب رضاي خالق را در اين زمينه بر همه چيز ترجيح مي داد.
بلوغ فكري شهيد به گونه اي بود كه گوئي فردي مسن و پر تجربه و پخته را در ذهن تداعي مي نمود، برداشت هايش از زندگي چنان بود كه اگر او را نميشناختي تصور مي كردي با مردي مواجهي كه تجربه ي ساليان متمادي زندگي را بر دوش كشيده است. از خصوصيات ديگر او اين بود كه به هر مناسبتي سعي در شاد كردن خانواده و بدست آوردن دل آن ها داشت. مثلاً خريد براي خواهران كوچكترش، ميهماني دادن براي اعضاي خانواده، مراقبت از مادر. تلاش هاي زياد در جهت مداوا يا كمك به مادرش از جمله انجام امور خانه، خريد خانه، انجام كارهاي شخصي خويش (دوخت و دوز و...) و بسياري امور ديگر.
مقيد بودن نام برده به نماز و خصوصا ً نماز اول وقت (بطوري كه در وصيت نامه اش نوشته است كه هيچ نماز قضا ندارد) و روزه (روزه هاي قضاي نامبرده، روزهائي است كه در جبهه بوده است) و خمس كه دفتري نيز براي اين كار داشت (و از همان اول ورود در سپاه حساب خمس براي خود باز كرده بود) و روزه هاي مستحبي دوشنبه و پنجشنبه و قرائت قرآن از خصوصيات ارزنده ديگر اين شهيد است.
شهيد بابائي با كوچكترها بسيار مهربان بود و رابطه ي دوستي وي با خواهرزاده ها و برادرزاده هايش عميق بود و همواره براي رفع ناراحتي ها و مشكلات بوجود آمده در خانواده پيش قدم بود و خود نيز هرگز باعث رنجش خاطر فردي نم يشد.
او عشقي شديد به ائمه ي اطهار عليهم السلام داشت و در مجالس نوحه خواني و روضه، دعاي كميل و ندبه، شركت نموده و روح خويش را با عطر دل انگيز باغ كميل و ندبه و.... مصفا مي ساخت.
او همواره افراد خانواده را به يادگيري قرآن و احكام دعوت مي نمود و حتي جهت تشويق جوائزي را نيز براي اين امر در نظر مي گرفت.
هنگامي كه احساس مي كرد كه صحبت هاي دوستانه، به مرز گناه و غيبت كشيده مي شود بسيار دوستانه تذكر مي داد كه غيبت ها ثواب ها را سوزانده و از بين مي برد.
وي دو بار در جبهه مورد اصابت تركش قرار گرفته بود، يك بار به صورتش و بار ديگر به پاشنه پاي او، و با اين كه چند روزي در بيمارستان بود، در هنگامي كه خانواده اش به اين امر پي بردند، گفت: من از بقيه مجروحين خجالت مي كشم، زيرا كه زخم من بسيار كوچك بوده است.
او مسئول بسيج مسجد منطقه ي خود بود، ولي كوچك ترين اظهاري از اين بابت نمي نمود و هنگامي كه به مزاح در اين باره صحبت هايي پيش مي آمد تنها مي خنديد! در امور تحصيلي فردي جدي و كوشا بود، او با شوقي وافر درس مي خواند و تشنه ي يادگيري بود. بطوري كه گاه ساعت ها به خواندن درس مشغول بود.
سرانجام او در تاریخ 64/12/22 در منطقه اروند رود بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.