بسم الله الرحمن الرحيم
در يكي از روزهاي پاك خدا، هنگامي كه خورشيد درست در وسط آسمان حقانيت و نورانيت خويش را نثارمان مي كرد و مناديان حق از مناره هاي مسجد نداي الله اكبر سر مي دادند. در گرداگرد خانه اي از خانه هاي شهرمان فرشتگان در زمين نويد تولد كودكي "سيد" از سلاله پيامبر را به ملكوتيان مژده دادند. تولد فرزندي پاك و معصوم كه روز دوازدهم شهريور ماه سال 1345 نخستين روز از بهار عمرش محسوب مي شد و باز همان فرشتگان خوب خدا در گوش پدر و مادر اين فرزند طنين انداختن كه نامش را "سيد مهدي" گذراند تا از پاسداران حريم پاك امام مهدي (عج) موعود باشد. سيد مهدي چهارمين فرزند خانواده شد، گلي زيبا و معطر با چهره اي مظلومانه و تبسمي هميشگي، بسيار جدي و تيز هوش، داراي حجب و حياي خاصي كه همه را مجذوب خويش مي كرد.
پسري كوچك با تفكري بزرگ و هوش و استعدادي سرشار، تحصيلات ابتدايي را در دبستان امام با كسب بهترين نمرات و جوايز متعدد طي نمود و سپس راهي مدرسه راهنمايي كدخدا شد و كم كم توسط راهنمائي ها و ارشادات برادرش سيد مصطفي كه به عنوان مربي و معلمي دلسوز براي او بود انقلاب عظيمي در او ايجاد شد و اين امر باعث شده بود كه روح شهادت طلبي در او بوجود بيايد و اين حقيقتي است كه در نوشته هايش به خوبي ديده مي شود او از همان ابتداي حركت راستينش به اين مسئله صريحاً معتقد بود كه قبل از هرگونه فعاليت و ديگرسازي بايد به خودسازي پرداخت و خود مصداق عيني اين مسئله بود بطوريكه در تمام امور زندگيش از روي برنامه و نظم كار مي كرد، نمازهاي به موقع و اكثراً جماعت و عبادات واجب و مستحبي او، دعاهاي خالصانه او و قرائت و حفظ قرآن او همه نشانگر تقوا و پاكي او بود.
بعد از اتمام تحصيلات دوره راهنمايي به دبيرستان سعيد نفيسي وارد رشته اقتصاد مشغول درس خواندن شد او علاوه بر اينكه شاگرد زرنگي محسوب مي شد، مسؤليت انجمن اسلامي دبيرستان و در همين حال در حزب جمهوري اسلامي مشغول فعاليت بود و به خاطر بينش باز فرهنگي و سياسي او به عنوان مسؤل آموزش شاخه دانش آموزي و مسئول بخش نوجوانان حزب فعاليت مي كرد و شب ها نيز جلسات قرائت قرآن نوجوانان حزب فعاليت مي كرد و شب ها نيز مسئوليت جلسات قرائت قرآن نوجوانان مساجد مقومي و ميثم تمار را به نحو احسن انجام مي داد. تقريباً 14 ساله بود كه جنگ تحميلي شروع شد و اين مرد كوچك آرزوي رفتن به جبهه را در سرخود مي پروراند بطوريكه در يكي از نوشته هايش اينچنين گفته است: در سال 1359 من فقط 14 سال داشتم قدم كوتاه بود و آرزوي جبهه رفتن بزرگترين آرزويم شده بود و چون مسئولين از لحاظ جسمي او را واجد شرايط نمي ديدند به جبهه اعزامش نمي كردند و براي اينكه از هيچ تلاشي باز نماند جهت فراگيري اصول اسلامي به مدت سه ماه به قم مشرف شد.
در سال 1361 هنگاميكه 16 ساله بود با اصرار زيادش به جبهه شتافت و در عمليات والفجر مقدماتي به مدت 6 ماه حضوري فعال داشت و مزه شيرين جبهه را از همان موقع چشيد و سيد مهدي ما عاشق جبهه شد، درس مي خواند اما در جبهه، اگر هم در كلاس درس حضور مي يافت به گفته خودش او آنجا نبود، بلكه در جبهه در كنار همرزمانش بود.
در شهريور ماه سال 1363 بهترين معلم زندگيش "سيد مصطفي"را از دست داد و او را بسيار متاُثر و محزون نمود. با اين حال در تمامي مدت تحصيلاتش هيچگاه وقفه اي در درس خواندن ايجاد نشد و در همين سال به گرفتن ديپلم نائل آمد و بعد از شركت در كنكور و قبول شدن، به دانشگاه امام صادق (ع) راه يافت و در رشته معارف اسلامي و علوم سياسي مشغول تحصيل شد اما باز هم نه در تهران بلكه بيشتر در جبهه هاي گرم جنوب و فقط موقع امتحانات او را در دانشگاه مي ديدي و مانند هميشه موفق و ممتاز.
او سمبل صبر و استقامت بود و رابطه خاصي بين خود و خدايش برقرار ساخته بود و زندگي خود را بر اساس و بياد زندگي ياران شهيدش مي گذراند دفتر خاطرات خود را با ياد شهداي همرزمش مزين كرده است. از اخلاص، صميميت، تقوا، ايثار، راز و نيازهاي شبانه و عشق بزرگ شهدا سخن ها گفته و اين علاقه به دوستان باعث شده بود كه سيدمهدي عاشقي دلباخته به عشق بزرگ آن ها باشد. سيد مهدي، اين مؤمن كوشا در اكثر زمينه ها بخصوص فنون نظامي تعليمات و تجربيات زيادي را كسب كرده بود و همچنين در بخش فرهنگي و تبليغات عقيدتي، سياسي فعاليت هاي زيادي را در جبهه هاي جنگ انجام داده و با آگاهي تمام و با علمش مي جنگيد و خوب موفق شد. بياد دوستان همرزم و اسيرش، آن آزادگان در بند نامه ها نوشته و مقالات زيادي از خود به يادگار گذاشته است از جمله مقاله "كلاس جنگ" و "معراج دو يار" را كه با نام مستعار (ع-خ) در روزنامه رسالت در مورخه بهمن و اسفند ماه 66 به چاپ رسيده است. به زبان هاي انگليسي و عربي تسلط كافي داشت كه به همين منظور از طرف دانشگاه جهت تبليغات اسلامي انتخاب شده و قرار بود در همين سال همراه كاروان هاي حجاج به مكه معظمه مشرف شود.
با وجودي كه تا لحظه شهادت كمتر از 22 سال مي داشت حدود 7 سال از عمر پر بركت خويش را در بخش هاي مختلف جبهه گذرانده و همراه با آن تا پايان سال چهارم دوره فوق ليسانس علوم سياسي يكي از بهترين و موفق ترين دانشجويان دانشگاه امام جعفر صادق (ع) بشمار مي آمد. از ديدن روي مبارك امام و در هنگامي كه ولي امرمان سخن مي گفتند آتش سركش عشق جملگي وجود سيد مهدي را مشتعل مي كرد، اشك ها در چشمانش حلقه مي زد و سرتا پا گوش مي شد و بارها در نوشته هايش مي بينيم كه گفته است اماما تا آخرين قطره خون خود كه در بدن دارم از تو اطاعت مي كنم و تا آخرين نفس دست تز ولايت تو نخواهم داشت چهره اي نوراني داشت بخصوص در روزهاي آخرين رمضان مباركي كه نيمي از آن را در كنارمان بود.