شهید مهدیقلی جوزی نجف آبادی در یک خانواده ی فقیر و مسلمان در شه آبادان متولد شد. وی از حافظه و استعداد عجیبی برخوردار بود. به طوری که هر سال به عنوان شاگرد اول شناخته می شد. روحیه ی عبادی و تعبد و مناجات وی بسیار قابل توجه وستایش است. او از سن 9 سالگی نماز خواندن را شروع کرد و از 10 سالگی شروع به روزه گرفتن نمود و این حالت عبادی و عرفانی بودن تا زمان شهادتش مانوس و مالوف او بود. به طوری که بنا به دستور خودسازی امام اغلب روزهای دوشنبه و پنج شنبه را روزه می گرفت. در سال 1354 نخست در امتحانات دانشکده افسری و سپس در امتحانات سراسری دانشگاه ها در رشته ی آمار دانشگاه شیراز و فیزیک تهران قبول شد اما به خاطر اینکه در کنار برادر سربازش باشد شیراز را برگزید اما روح پر خروش او نتوانست محیط فاسد و مبتذل دانشگاه شیراز آن روز را تحمل کند و راهی تهران شد و در رشته ی اقتصاد دانشگاه تهران قبول شد.
چون وضع مالی پدرش خوب نبود به یک کارگاه مکانیکی در مسگر آباد می رفت و کار می کرد. قبل از ازدواج از متاع دنیا جز یک دست لباس کهنه مورد نیاز، چند کتاب و دفتر و عینک و یک جفت کفش کوهنوردی چیز دیگری نداشت. مهدی چه در زمانی که دانشجویان مذهبی دانشگاه مورد ظلم و آزار شدید رزیم بودند و چه پس از آنکه مورد لعن و طعن آنان قرار گرفتند با صراحت و قاطعیت از اسلام عزیز و انجمن های اسلامی دانشجویان دفاع می کرده و بالاخره مدتی دستگیر و در کمیته ی مشترک ضد خرابکاری رژیم شاه مورد شکنجه های قرون وسطایی قرار گرفت، اما لحظه ای دست از استقامت برنداشت. در دوران بعد از انقلاب مخالفین، چنین فرزند مبارز و متعهدی را متعصب و خشک می خواندند. همزمان با اوجگیری انقلاب، مهدی بیکاری اش را در مسجد قندی و پنبه چی در آموزش و تشکیل بچه ها و امیدان آینده ی انقلاب می گذرانید.
در تشکیل انجمن اسلامی دانشکده ی اقتصاد زحمت ها کشید، خون دل ها خورد و رو در روی منافقان و ملحدان از اسلام دفاع کرد.
در 13 آبان 58 مهدی به همراه دیگر برادران دانشجوی مسلمان پیرو خط امام لانه ی جاسوسی و توطئه آمریکا را به اشغال درآوردند. مهدی در اردیبهشت 59 برای درهم شکستن جریان ضد انقلاب و خواب کردن اتاق های جنگ گوهک های وابسته، همت گماشت و در انقلاب فرهنگی نقش خود را ایفا کرد. تابستان 59 به صدای جمهوری اسلامی وارد شد و با قلم ساده و گویا و صریح خود برای برنامه ها ی کارگر و آینده سازان و پاسداران انقلاب مطلب می نوشت.
پس از مدتی به سردبیری برنامه ی نقد و بررسی مطبوعات انتخاب شد. در این برنامه مهدی با قلم روانش سعی وافری در افشاگری چهره ی پلید منافقان و هم پیمانان فتنه گرشان، یعنی بنی صدر نمود. او با ابتکار جالبی، وضع شیلی را در قالبی گویا ترسیم کرد و جا انداختن شعار « ... ایران شیلی نمی شه » به ابتکار و سعی و خلاقیت وی بود. بعد از شهادت سید مظلوم آیت الله بهشتی و دیگر یارانش در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، شهید جوزی برنامه ای تحت عنوان «نفاق،توطئه،ترور» تهیه کرد و کوشید تا چهره ی کریه و زشت گروهک منافقین را که از بدو آزادی از زندان، تضاد اصلیشان با نظام جمهوری اسلامی و رهبریت امام و روحانیت مبارز و متهعد بود، برملا و افشا کرد.
وی برای آمادگی و شرکت فعال تر مردم در دومین انتخابات ریاست جمهوری، برنامه ای تحت همین نام ایجاد کرد و با تحلیل علل و عوامل شکست اولین رئیس جمهور و ریشه یابی انحرافات او مردم را به شرکت در برگزیدن فردی صالح برای این مملکت تشویق نمود. ولی سرانجام روح پر تلاطم او که نمی توانست شاهد شهادت عزیزان در جبهه ها باشد، بارها وی را مصمم به رفتن به جبهه نمود ولی چون وجود او در رادیو بسیار موثر بود، برادران مسئول با رفتن او مخالفت می کردند تا آن که وی در اول دی ماه به سپاه پاسداران پیوست و در تاریخ 13 دی ماه به آرزوی دیرینه اش که پرواز به سوی ملکوت اعلی بود رسید.