برادر رحیم کشتزار به سال ۱۳۳۸ در خانواده ای فقیر و متدین در دزفول چشم به جهان گشود و چه اسم خوبی برای او انتخاب کردند چرا که نسبت به همه رحیم و مهربان بود. او در پرتو پدر و مادرش که شمه ای از اسلام را درک کرده بودند پرورش یافت.
او پیش از انقلاب با حضور در مساجد و جلسات قرآنی مفاهیم اسلام را خوب درک کرد و همراه با ملت قهرمان و مسلمان حرکت انقلاب را شروع کرد و فعالیت های زیادی به عمل آورد و از جمله در راه اندازی تظاهراتی در اندیمشک دستگیر و به مدت یک هفته به زندان ساواک افتاد و بعد از شکنجه های زیادی که به او داده شده بود و صورت استخوانی او گواه بر این وحشی گری ساواک بود، آزاد شده و دوباره حرکت خود را تا پیروزی انقلاب ادامه داد.
بعد از پیروزی انقلاب با این اعتقاد که انقلاب تا پیروزی نهایی و سپردن آن به انقلاب مهدی (عج) ادامه دارد، با حضور خویش در مساجد و جلسات قرآنی و یاد گرفتن و یاد دادن مفاهیم اسلامی به این امر تحقق بخشیده و شهادت برادرش به دست ضدانقلاب تأثیر شگرف روحی در او نهاد.
او بعد از گرفتن دیپلم به همراه دوستانش در سپاه پاسداران ثبت نام کرد و وارد شهربانی می شود تا شاید بتواند در آن جا نقایص و مشکلات را برطرف کرده و جو اسلامی را به وجود بیاورد و چه خوب در این راه کوشید. او در شهربانی پایه گذار نماز جماعت، جلسات قرآن، روزه گرفتن بود. وقتی روزه می گرفت بعضی مواقع حتی مادرش هم متوجه نمی شد.
او نسبت به سپاه و بسیج علاقه عجیبی داشت و به همین دلیل وقتی که نگهبانیش در شهربانی تمام می شد به بسیج محل می رفت و آن جا هم نگهبانی می داد.
در زمان بنی صدر خائن با جوی که در شهربانی حاکم بود به مبارزه برخاست و در این راه روزها در بازداشت به سر میبرد با شروع شدن جنگ تحمیلی رحیم دیگر درخود نمی گنجید و آرزو داشت که با حضور در جبهه ها در راه اسلام بجنگد از این رو با تمام زجرهایی که کشیده بود از شهربانی بیرون آمد تا شاید بتواند به جبهه برود اما نتوانست که به رزمندگان بپیوندد و وارد دادسرای انقلاب اسلامی شد و در آن جا نیز خدمات شایانی نمود. هر عمل و رفتارش درسی بود چرا که هر جا که می رفت او معلم آن جا بود. وقتی با او صحبت می کردی همه اش از جبهه ها و رزمندگان صحبت می کرد. رحیمدر هرکجا بود خود نبود او فقط جسمش آن جا بود ورحش در جبهه ها دنبال معبودش می گشت. او با شرکت در کنکور تربیت معلم و قبول شدن در این سنگر علم و دانش می خواست تا راه انبیاء را ادامه بدهد ولی موقعی که به مرکز تربیت معلم شهید ایزدپناه یاسوج آمد خود معلم بود. در مدت کوتاهی که آن جا بود همه اعم از مسئولین استادان و برادران دانشجویش او را خوب شناختند. برادرانی که از روز اول به آن مرکز آمدند خوب به یاد دارند که او چه زحماتی کشید. او نماز جماعت را بر پا کرد وی هی چوقت جلو نایستاد. او برادران را به روزه گرفتن تشویق می کرد ولی روزه گرفتن خودش را کسی متوجه نمی شد. او جسله قرآن را بر پا کرد. مونس و یار و دوستش قرآن بود. او به تنهایی در گوشه ای که دیده نمی شد مینشست و قرآن می خواند. برخوردش با قرآن برخورد عاشق با معشوق بود. صدای دلنشینش به هنگام قرائت قرآن هیچ وقت از یاد نمی رود. برخوردش با برادران برخورد امر به معروف و نهی از منکر بود و همه را به وحدت کلمه دعوت می کرد. او در نمازش و راز و نیاز با معبودش خاضع و خاشع بود. رحیم با مقدار پولی که داشت توانست برای کمک به دوستانش صندوق قرض الحسنه در این مرکز تاسیس نماید و این در حالی بود که هیچ یک از برادران با اطلاع نبودند و مانند گذشته اش که هر آن چه داشت در اختیار دوستان قرار می داد و این عمل باعث شد که چند نفر از دوستانش بتوانند ازدواج کرده و تشکیل خانواده بدهند. بالاخره رحیم با تمام مشکلات و موانعی که بر سر راهش بوجود آوردند ولی هیچ وقت ساکت و راکت نماند و هر روز با اعتقادی راسخ تر راهش را ادامه می داد. او بیش از هر چیز از آدم هایی که دوگانه و بلهوس و تابع نفس سرکش و پیرو پست و مقام خود بودند نفرت داشت و به همین خاطر بود که تمامی سعی و کوشش را بر این گذاشت که از قید و بند های نفسانی بزداید و در این راه موفق و به منتهی درجه رسید و شهادت او دلیل و برهان همین امر است. نهایتا او در تاریخ 61/2/20 در عملیات الی بیت المقدس(آزادسازی خرمشهر) به شهادت رسید.