شهید منصور ملک پور در سال ۱۳۳۹ در خانواده مذهبی و مستضعف در شهر اهواز دیده به جهان گشود. در دوران کودکی دچار بیماری های خطرناکی شد اما به تقدیر الهی و با مراقبت و توجه خانواده بهبود یافت.
از شش سالگی به دبستان امیرکبیر رفت و با نمرات بالا وارد مدرسه شهید معصومی (داریوش سابق) شد. پس از آن به دبیرستان شهید مطهری رفت. از سنین نوجوانی تابستان ها به کار بنایی پرداخت تا خرج تحصیلش را فراهم نماید. در سال ۵۶ دیپلم گرفت و همان سال کنکور داد و در رشته زیست شناسی دانشگاه شهید چمران اهواز پذیرفته شد.
از همان سال به مبارزات مردمی علیه رژیم پیوست و در تظاهرات مردمی شرکت کرد و حتی یک بار که مادر زن شاه برای افتتاح زایشگاهی در بهبهان به آن جا رفته بود، به همراه دوستانش با پرتاب گوجه فرنگی وی و همراهانش را تمسخر نموده و از آن جا فراری دادند. وی چندین بار قصد تخریب مراکز ساواک و ضربه زدن به آن ها را داشت و بارها نزدیک بود برای این اقدامات جانش را از دست بدهد.
با پیروزی انقلاب به کمیته انقلاب اسلامی بهبهان رفت و در آن جا با حفاظت از ورودی های شهر به تأمین امنیت مردم پرداخت. پس از چندی به دانشگاه بازگشت اما مجددا به علت فضای مشوش سیاسی کشور و رخ دادن انقلاب فرهنگی، با تعطیلی دانشگاه آن جا را ترک کرد.
با شکل گیری سپاه پاسداران به سپاه بهبهان رفت و در آن جا به خدمت مشغول شد. در طول دوران خدمت در سپاه، حقوقش را دو ماه یک بار می گرفت و در پاسخ به پرسش دیگران می گفت: "سپاه خودش بیش تر از من به این پول ها نیاز دارد!"
نسبت به بیت المال خیلی حساس بود و با افراد خاطی در این زمینه درگیر می شد. همواره دو عدد خودکار در جیبش داشت که از یکی برای کارهای شخصی و از دیگری برای کارهای سپاه استفاده می کرد. حتی یک بار که سپاه می خواست برای مأموریت موتورسیکلت در اختیارش بگذارد اول یک موتورسیکلت از پول خودش خرید و به جبهه هدیه کرد و سپس آن موتورسیکلت را از سپاه گرفت.
هنوز دوره آموزشی اش در سپاه یاسوج تمام نشده بود که جنگ آغاز شد و او را به جبهه بستان اعزام کردند. در دوران چند ساله حضورش در جنگ در عملیات های بسیاری از جمله پدافند خرمشهر، اروندکنار، سوسنگرد، بستان، شکست حصر آبادان و ... شرکت نمود.
در عملیات خیبر از ناحیه گردن ترکش خورد ولی به طرز معجزه آسایی زنده ماند. یک بار نیز در زیر یک پل در منطقه بستان به مدت ۲۴ ساعت در آب ماند تا توانست خودش را از چنگ سربازان عراقی برهاند.
کمی بعد از جانب سفیر لبنان به وی پیشنهاد سفر به لبنان را دادند اما نپذیرفت. یک بار نیز مسئولیت حفاظت از جان شرکت کنندگان در کنگره جهانی ائمه جمعه را بر عهده گرفت. با آغاز موج ترور سرداران و رزمندگان جنگ، دستیاری حاکم شرع را در دادسرای انقلاب اسلامی بهبهان را بر عهده گرفت و به قلع و قمع منافقین کوردل پرداخت.
در اواسط جنگ به عنوان تکنسین هواپیما پذیرفته شد و چند ماه در تهران تحت آموزش قرار گرفت. اما جنگ و تعهدی که نسبت به آن احساس می کرد باعث شد تا دوباره به جنوب برگردد.
سرانجام وی در عملیات خیبر به صورت داوطلبانه راهی خط مقدم شد و در حالی که مسئولیت حفاظت اطلاعات تیپ ۱۵ امام حسین(ع) را بر عهده داشت از ناحیه پشتیبانی مورد اصابت گلوله واقع شد و در تاریخ 62/12/8 به خیل شهدای جنگ تحمیلی پیوست.