حميد محمودنژاد
نام پدر : محمود
دانشگاه : امام صادق عليه السلام تهران
مقطع تحصيلي : كارشناسي
رشته تحصيلي : معارف اسلامي
مكان تولد : دزفول (خوزستان)
تاريخ تولد : 1339/06/14
تاريخ شهادت : 1364/11/21
مكان شهادت : اروند رود
عمليات : والفجر 8

شهيد حميد محمود نژاد در چهاردهم شهريور ماه 1339 در شهر ظلم ستيز دزفول در خانواده اي آگاه به اسلام پا به عرصه وجود گذاشت.

از اوان كودكي و دوران طفوليت عِرق يگانه پرستي و خدا دوستي و بندگي خالق توانا در درونش جاي داشت و علاقه عجيبي به قرآن و ترويج شريعت مقدس اسلام داشت. تا اينكه در سال 1346 پاي در دبستان نهاد و سپس وارد مقطع راهنمايي گرديد و الحق بايد گفت كه بين همراهانش موفق و سرافراز بود با سربلندي وارد دوره متوسطه گرديد از اين دوران به بعد عشقش به قرآن و تلاشش براي شناخت هرچه بهتر و بيشتر آن افزوده شد و در راه تحقق اين خواسته از هر موقعيت و مكان از جمله مساجد استفاده مي كرد. در سال 1354 به دبيرستان جامع دزفول راه يافت. وي تحصيل در رشته علوم تجربي را برگزيد. نامبرده در تمام ابعاد اخلاقي، مذهبي و درسي شاگردي نمونه و ممتاز بود مصداق درستي از سفارشات پيامبر بزرگوار اسلام حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) كه در حديثي مي فرمايند: علم و دانش را بياموز و به موازات آن سنگيني و وقار بگير. حميد از وقار و سنگيني خاص يك مسلمان مخلص و خالص بهرمند، حركاتش كنترل شده و رفتارش در مسير اسلام راستين بود. به مال دنيا و درجات دنيوي اهميت نمي داد و خواهان رضاي معبود و دوست دار توشه آخرت و رستگاري در عالم باقي بود. وي مورد احترام خانواده، اقوام و دوستانش قرار داشت و رفتارش با آنان حسنه، ارشادي و پر بار بود در اين موقعيت زماني زمزمه انقلاب اسلامي در بين ملت ايران به سرعت ريشه دواني مي كرد و اوضاع را مساعد انفجاري عظيم مي نمود او نيز همگام با فراگيري دستورات عاليه قرآني به كمك و ياري فرزندان روستاها مي شتافت و سعي داشت آموخته هاي خود را به آنان بياموزد و ضمناً هماهنگ و هم صدا و همراه با فرزندان شجاع دزفول عليه رژيم سفاك شاهنشاهي به مبارزه پرداخت و ثابت و استوار همسنگران خويش را به پايداري و مقاومت در برابر عوامل رژيم دعوت مي كرد. چون روند انقلاب اسلامي در ايران به اوج خود نزديك مي شد و با اينكه بارها از طريق مأموران ساواك مورد تعقيب قرار گرفت اما كوچك ترين خلل و سستي در اراده اش نمايان نگشت و عاقبت تصميم ملت ايران به كرسي نشست و ديو با همه قدرت جهنمي كه داشت نابود گرديد. نامبرده در تمام مراحل خوف و رجاء انقلاب اسلامي حضوري محكم داشت. پس از پيروزي انقلاب اسلامي مبلغين مكتب هاي وابسته به شرق و غرب باطن استعمارگرايانه خود را برملا ساختند و موذيانه سعي داشتند تيشه به ريشه اسلام بزنند كه با مقاومت و سرسختي فرزندان غيور اسلام روبرو شدند و حميد در يك دست قرآن و در دست ديگر اسلحه ملبس به لباس سربازي با رغبت در جنوب وغرب كشور مقابل نوكران شرق و غرب ايستاد و با شجاعت و شهامت جنگيد و واقعيت مسلم "ان الحياه عقيده و جهاد" را آشكار ساخت. بعد از خدمت مقدس در سنگر علم نيز كوشا بود و بعد از شركت در كنكور در دو رشته پزشكي در شيراز و معارف اسلامي در دانشگاه امام صادق (عليه السلام) قبول شد و چون به خدا و قرآن و انبيا و اولياالله عشق مي ورزيد جامعه الصادق را انتخاب كرد. در جوار دانشگاه مساجد و جبهه هاي جنگ نور عليه ظلمت و دوستانش را فراموش نكرد و هر فرصتي را غنيمت مي شمرد و خود را به جبهه هاي جنگ مي رساند تا در كنار همرزمان و همسنگران قرار گيرد. بقول يكي از استادان دانشگاه امام صادق (عليه السلام) حميد دروس يك ساله را طي مدت چهار الي پنج ماه تمام مي كرد و مابقي وقت اش را در جبهه ها و يا در مساجد و يا به تعليم قرآن در كنار مشتاقان مي گذراند. در اكثر عمليات هاي جنگي شركت فعال داشت بطوري كه مي گفتند در كلاس در معلم قرآن و اخلاق و در ميدان جنگ سربازي شجاع و فرمانده اي دلاور بود اضافه كنم كه عاشق اهل البيت بود با خضوع و تواضع و فروتني خاصي از آنان ياد مي كرد بخصوص شيفته سرور شهيدان و سالار آزادگان بود به نام حسين و به ياد حسين زمزمه مي كرد و تن و روح خويش را غرق در درياي خروشان معنويت حسين (عليه السلام) مي شد و در سرانجام در تاريخ 21/11/1364 در عمليات والفجر 8 به عنوان خط شكن با دلاوري غروب كرد. و چه آگاه و مشتاق به سوي معشوق عروج نمود و شاهد هميشه تاريخ شد.

اين بود خلاصه اي كوتاه اما پر بار خستگي ناپذير قهرمان اسلام و فرمانده دلاور و معلم قرآن و اخلاق شهيد حميد محمود نژاد.

يادش گرامي و راهش پر رهرو باد. والسلام

زندگينامه شهيد نوشته دانشگاه امام صادق عليه السلام

مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنهُم مَن یَنتَظِر وَ ما بَدَّلُوا تَبدیلاً

ديگر بار غنچه اي نو شكفته از بوستان حسيني پرپر گشت گلبرگ هايش در سيلاب خون شناور شد و موج غم به ديارمان آورد. آن روز سپيده به خون نشست و لباس سرخ بر تن كرد، پرندة عشق و صفا بال زنان به كوي ياران رفت. تا با هم سرود شهادت ترنم كنند و پيك غم به سالار رسانند. باد صبا عطر خوش و پاك شهيد را ناله كنان با غم و آه به كوي و برزن برد.

امواج دريا در خروشي نو سر به ساحل كوفتند، اما اينك با تأني و درنگ، بريده و تنها به ديار دير آشناي خويش صف به صف به سوي ساحل روانند، و مرغان دريا شيون كنان امواج را همراه.

آري شهيدي ديگر از ميان ما رخت بر بست و حميدي از خيل ياران منتظر جدا گشت، او كه با خداي خود عهد بسته بود تا آخرين نفس با قطره قطره خون زلال خويش شجرة ايمان را آبياري كند او كه با سرور و سالار شهيدان ميثاق بسته بود تا انتقام خون اصغر واكبر را از جائران ارض كشد، اينك به عهد خود وفا نمود شتابان به ديدار محبوب خويش شتافت و پروانه وار درآتش عشق او سوخت.

حميد به سال 1339 در شهر دزفول و در خانواده اي مذهبي ديده به جهان گشود. سال هاي اول عمر را با تلاشي خستگي ناپذير سپري كرد. فهم و هوش سرشار او از همان اوان، نظر ها را به خود معطوف داشته بود و چهرة نوراني اش آينده اي روشن و درخشان را نويد مي داد. او از آن هنگام كه خويش را شناخت، طعم رنج و درد را نيز چشيد و نيك دريافت كه مبارزه اي سخت در پيش روي دارد. و از آنجا كه در دامان پاك پدر و مادري با ايمان پرورش يافته بود، پايگاه خويش را زود تر شناخت و در سنگر مسجد تلاش مخلصانه را آغاز كرد. آنچه بيشتر از هر چيز روح او را آرامش و روان تشنه اش را سيراب و كامش را شيرين ميكرد انس و الفت روز افزون و پيوند ناگسستني وي با آيات دلنشين قرآن بود. از اين رو تا توانست از اين درياي عميق و بي كران، بهره گرفت و كوله بار سفري دور و پر خطر را از الهامات آن همنشين صديق بر گرفت. چه، به خوبي در يافته بود كه گام نهادن در مسير تنگ و تاريك اين خانة خاكي نيازمند آن است كه هم به سلاح مجهز باشد و هم به صلاح. حميد عزيز، گذشته از اينكه قرآن را چونان معلمي خير انديش فرا روي داشت و مسجد را بسان سنگري سخت در ميان و هم گذشته از اين كه تلاش پيگيري در راه اندوختن دانش و تحصيل بينش بكار بسته بود اين مطلب را نصب العين خويش قرار داده بود كه "ساختن، بي سوختن ميسر نيست" آگاهي بخشيدن بدون تحمل مشقت ها و رنج و محنت ها امكان پذير نيست و گذر از تنگناهاي مخوف و ظلماني و دست يازيدن به سر چشمه نور و مشعل هدايت، بي سوز دل حركتي كور است.

دوست دارم شمع باشم در دل شب ها بسوزم روشني بخشم به جمعي و خودم تنها بسوزم

اين زبان حال حميد بود و راه و روش او. و با همين بينش نماز را دژي تسخير ناپذير يافت از اين رهگذر توشه ها برگرفت چنان كه نماز را حلقة اتصال و ريسمان نجات بخش و بارگاه نثار كردن عشقهاي سوزان و ناله هاي گدازان يافته بود، پيش از شهادت به يكي از دوستان گفته بود: "از آن خانه قديمي مان كه در بمباران موشكي دشمن ويران شد خاطره هاي شيرين به يادگار دارم در طبقة بالاي ساختمان اتاقي داشتم دوست داشتني، چرا كه به لطف و توفيق الهي خلوت رازي داشتم و از نمازم كام بر گرفتم و معشوق خويش را از نزديك شناختم."

در موازات همين سوختن ها و ساختن ها دعاهاي حميد جلوه خاص ديگري دارد. آنچه را كه بر زبان جاري نمي كرد، در خلوت دعا با قلبي سوزان بازگو مي نمود و اشك جاريش گوهر زينت بخش راز و نيازش گشته بود. براي او دعا هم طلب بود و هم مطلوب با اين وجود زندگي ساده و بي آلايش حميد مطلبي انكار ناپذير است و آنچه جا دارد سر مشق زندگي تمامي ياران او و رهروان راهش قرار گيرد ساده زيستن اوست و به همين خاطر با گوشت و پوست و استخوانش و محروميت مستضعفان را درك مي كرد و قلبش براي آن ها مي تپيد و پيوسته غمخوار و هم درد و همزبان آنان بود زرق و برق هاي دنيا در حوزه معنويت و روحانيتي كه حميد در آن به سر مي برد جاذبة خود را از دست داده بود وي عليرغم آنكه در رشته پزشكي دانشگاه شيراز با نمراتي شايان توجه قبول گشته بود راهي ديگر را برگذيد و هدفي ديگر را اختيار كرد.

آري او سبك بال رفت چه بر اين باور بود كه آنچه نجات بخش و تعالي آفرين است همانا توشة تقوا و كوله بار ايمان است. آنچه بيش از هر چيز حميد را رنج مي داد تنهايي و غربت او بود. به ندرت اتفاق مي افتاد از نهفته هاي دل پرده بر دارد و اسرار نهان با كسي گويد مبادا شائبه ها چشمه صاف و زلال صفا و اخلاص را گل آلود سازد. و نشايد كسي را محرم راز خود نمي يافت تا درد دل با او باز گويد و سوز سينه ظاهر نمايد. در عين جهاد و مبارزه اخلاص را سر لوحه خود قرار داده بود و اگر بگويم از جمله بارزترين مشخصات آن شهيد عزيز اخلاص وي بود سخني به گزاف نگفته ام اگر چه از روز اول انقلاب در خرمشهر و بستان در صف مقدم مبارزه با ضد انقلاب قرار داشت و اگر چه از آغاز جنگ تحميلي در اغلب عمليات هاي مهم و سرنوشت سازي چون فتح المبين، بيت المقدس، خيبر و ... حضور فعال داشت اما اين تلاش ها او را از حركت باز نداشت و به اين ها قانع نشد، يكي از روزها مي گفت كه از خداي بزرگ مي خواهم و آرزويم زيردرگاه او اين است كه زنده باشم و در مصاف با صهيونيست هاي اشغالگر براي آزادي قدس جان خويش در كف اخلاص نهم و به سهم خود اين پهنة خاكي را از لوث وجود خونخواران بي رحم پاك سازم. اهداف مقطعي و كوچك چشم حميد را خيره نمي كرد او ديدة دور انديش خود را به هدف هاي بزرگ و بلند دوخته بود و در آن راه از هيچ مانعي نهراسيد، تمام دردها و رنج ها و مصائب را به جان خريد، و روح مقاومش را سپر بلا ساخته بود. آن يكتا آرزوي وي كه چون ستاره اي پر فروغ بر تار و پود حياتش پرتو افكن شده بود عشق به لقاء اللّه و ديدار معشوق بود، حتي دو سال پيش آن هنگام كه پس از عمل جراحي كليه در خانه بستري بود، شوق شهادت در چشمانش برق مي زد و در انتظار شهادت روز شماري مي كرد. براي او بسيار گران بود كه در بستر جان سپارد.

گرچه حميد با تلاش خستگي ناپذير و پشتكاري عميق و با وجود سپري كردن اكثر اوقات ترم تحصيلي در جبهه، گوي سبقت را در ميدان درس از ديگر دوستان ربوده بود و با نمرات ممتاز درس ها را پشت سر گذاشت ليكن پيوسته اين سخن را با عمل به اثبات رسانده بود، كه (درس خواندن و ياد گرفتن اگر انسان را به لقاي يار نزديك نسازد و آدمي را خاشع تر نكند، جز گمراهي و به بيراهه رفتن انجامي ندارد).

آري حميد عمري را در انتظار شهادت به سر برد، ذكرش، يادش، زمزمه لبانش آرزوي شهادت بود و آهنگ عشق حسين (ع).

سرانجام نيز با توشه اي پر از ايمان و ايثار جان در طبق اخلاص نهاد و مظلومانه و غريبانه در پيكار با ستم پيشگان و بيدادگران متجاوز برگ هاي زرين دفتر حياتش به هم آمد، كوس رحيل نهاد و گمنام و غريب در پيشاپيش فاتحان فاو در تاريخ 21 بهمن ماه 1364 به خيل عظيم شهيدان شاهد و راست قامتان جاويد پيوست يادش گرامي و راهش پر رهرو باد.




نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن

هدف اصلي اين سايت اين است كه از اين ستارگان گمنام آسمان دانشگاه ها، الگوسازي كند؛ تا جايي كه فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد و ياد و خاطر آنان را جاودانه سازد.

فرهنگ جهاد و شهادت، فرهنگي است كه بدنه دانشجويي براي رسيدن به آرمان هاي بلند به آن نيازمند است. اين فرهنگ كه از آن به مديريت جهادي تعبير مي شود، كارهاي بزرگي را به انجام رسانده و فضاي آموزش عالي نيازمند چنين نگاهي است.

زنده نگه داشتن ياد دانشجويان شهيد كه اقدامات بزرگي انجام داده اند و الگوسازي از آنها مي تواند به جريان هاي دانشجويي كشور جهت دهي كند؛ زيرا هر يك از اين شهداي دانشجو در عرصه هاي مختلف با وجود سن و سال كم آدم هاي ويژه اي بودند و سرفصل اتفاقات خوبي شده اند، به همين دليل با برگزاري اين كنگره ها سعي داريم اين شهدا را معرفي و از آنها الگوسازي كنيم.
هدف اصلي اين كنگره اين است كه از اين ستارگان آسمان گمنام دانشگاه ها الگوسازي كند؛ بايد تلاش كنيم تا اين كنگره امسال فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد.
وزارت علوم،تحقيقات و فناوري با همكاري ساير نهادهاي مسئول در حوزه هاي دانشگاه و دفاع مقدس با دبيري سازمان بسيج دانشجويي، كنگره ملي شهداي دانشجو را در سه سطح كشوري، استاني و دانشگاهي برگزار مي نمايد، چندان به دنبال كارهاي نمايشي نيستيم و مي خواهيم اين اتفاق در كف دانشگاه ها بيفتد و بدنه دانشجويي را درگير كند. همچنين تصميم داريم برنامه اي طراحي كنيم تا طي آن جمعيت زيادي از بدنه دانشجويي يعني حدود ۵۰۰ هزار نفر تا يك ميليون نفر به ديدار خانواده هاي شهدا بروند.

با تحقيقاتي كه انجام شده است متوجه شده ايم بانك اطلاعاتي جامعي در مورد شهداي دانشجو در كشور وجود ندارد، از اين رو سعي كرديم اين بانك اطلاعاتي را ايجاد كنيم؛ تا امروز اطلاعات نزديك به ۴۵۰۰ نفر از شهداي دانشجو گردآوري شده است.

در اين كنگره ۳۲ عنوان كتاب تدوين و چاپ مي شود، استفاده از وصيت نامه شهدا، توليد فيلم مستند شهداي دانشجو، توليد موسيقي حماسي، توليد نرم افزار چند رسانه اي درباره دانشجوياني كه فرمانده اي دفاع مقدس را برعهده داشتند و طرح «هر شهيد دانشجو يك وبلاگ» از ديگر برنامه هاي اين كنگره است.