حسن مسعودي پور
نام پدر : محمود
دانشگاه : علم و صنعت تهران
مقطع تحصيلي : كارشناسي
رشته تحصيلي : مهندسي مكانيك
مكان تولد : دزفول (خوزستان)
تاريخ تولد : 1338
تاريخ شهادت : 1359/08/10

برادر حسن مسعودی پور در سال 1338در دزفول به دنیا آمد. ابتدای زندگی و هنگامی که تصورش نمی رفت با مسجد این سنگر همیشه استوار اسلام آشنا شد و بدین سان گام اول و آغاز حرکت را از مسجد شروع کرد و با ورودش به این پایگاه مقاوم بود که استعداد سرشار برای معارف اصیل اسلامی اش روز به روز شکوفاتر می شد.

حسن دریافته بود که باید اسلام راستین و چگونگی زندگی اسلامی را از درون همین مساجد و حرکت بر روی صراط مستقیم را فرا گرفت به همین دلیل بود که با اشتیاق فراوانی قرائت قرآن را یاد گرفته و برای پیدا کردن محیطی بازتر جهت رشد بهتر، مسجد محل خود را ترک و در جلسات مسجد جامع شرکت نمود.

برادر حسن سعی می نمود چیزهایی را که یاد می گیرد به بهترین وجهی به دیگران بیاموزاند و برای این کار از بهترین شیوه های اسلامی و اخلاقی استفاده می نمود. ایشان به همراه چند تن از دوستانش از جمله شهید غلامعلی مهرعلی از طریق ورزش برادران ورزشکار را به اسلام و مبارزه علیه رژیم خونخوار پهلوی آشنا و تشویق نمود.

برادر حسن فردی متواضع و پر تحرک و رئوف بود. با متانت و تیزبینی خاصی که داشت با مسائل اجتماعی و خانوادگی برخورد می نمود. اخلاق اسلامی حسن چیزی نبود که دوستانش حتی کسانی که یک بار او را دیده اند بتوانند آن را فراموش کنند.

او برای رضای خدا کار می کرد و در میان برادران وزنه ای سنگین به شمار می رفت. محوری بود که با صداقت و صمیمیت ما را به دور خود جمع می کرد. ما را به جلسات مذهبی می برد و به مسجد می رفتیم و نوارهای مطهری و شریعتی و استاد فلسفی را به ما می داد و ما خیلی خوشحال می شدیم و همگی به خوبی می دانستیم که حسن در بین ماست ولی همیشه بهتر از ما فکر می کرد و هوش و استعداد و خلاقیت جالبی داشت و هم او بود که از بین تمامی برادرانی که با هم بودیم با نمره خوبی در رشته مهندسی مکانیک دانشگاه علم و صنعت تهران پذیرفته شد و به دانشگاه راه یافت.

فراگیری معارف اسلامی و به موازات آن مبارزه افشاگرانه علیه رژیم از جمله آرمان هایی بود که حسن در محیط دانشگاه دنبال آن می گشت. برای دوستانش الگو بود و معلم اخلاق. مشتاقش بودیم وقتی به دزفول می آمد با بچه های قدیمی دیدار می کرد و نیازهای معنوی آن ها را رفع می کرد. خبرهای سیاسی از تهران می آورد و با بهترین وجهی آن ها را تحلیل می کرد و ما را روشن می نمود. همه این کارها را از روی اخلاص و احساس وظیفه انجام می داد.

آغاز دوران دانشگاهیش مصادف بود با شهادت فرزند برومند امام، حاج آقا مصطفی خمینی و این امر باعث شد که حسن استعدادهای نهفته خویش را در مبارزه با وحشی گری های رژیم بروز دهد و در ادامه این حرکت بود که بعد از آشنایی با چندین تن از برادران دانشجو در تمام حرکات افشاگرانه دانشجویی شرکت می کرد تا این که در فروردین ۵۷ به همراه یک اکیب از برادران دانشجو جهت انجام مناسک حج عمره راهی عربستان گردید و در مسیر خود به سوریه رفت و بعد از زیارت بارگاه زینب قهرمان به آرامگاه معلم شهید شریعتی رفته و از آن جا راهی اردوگاه های آوارگان فلسطین در سوریه می گردد.

در آن جا ضمن صحبت با چند تن از برادران مبارز فلسطین، اوضاع سیاسی ایران و وضعیت رژیم را برای آنان روشن می نماید و به همراهی دیگر برادران همراهش تظاهراتی در ترکیه برپا می کند و به معرفی مواضع خط امامی که زیر ولایتش می زیستند می پردازند و با کوله باری از دردها و رنج های آوارگان فلسطین و گوشه ای از عرفان و پاکی و طهارت که از کعبه این قبله گاه شهیدان گرفته بود به کربلای وطن بازگشت و این بار با پاکی تمام و با نفرت و انزجاری شدیدتر دست به افشاگری رژیم جنایت پبشه خونخوار زد و در مردمی تر کردن و گسترش تظاهرات از سطح دانشگاه به میان توده مردم نقش فعالی ایفا نمود.

در زلزله طبس برادرمان به همراه اکیپی از برادران دانشجو جهت کمک به زلزله زدگان به طبس عزیمت کرد. بعد از تعطیلی دانشگاه ها در تاریخ ۱۴ آبان ماه ۵۷ توسط دولت نظامی ازهاری با از دست دادن این سنگر به دزفول بازگشت و مبارزه اش را در دزفول ادامه داد و سرانجام در ۲۲ بهمن ۵۷ خون بر شمشیر پیروز گشت.

بعد از دستور امام خمینی مبنی بر بازسازی مملکت ویران شده، برادرمان حسن دوباره در سنگر دانشگاه جای گرفت و هنوز چند روزی از کلاس و درسش نگذشه بود که برادرمان سنگری دیگر برای حفظ و گسترش انقلاب یافته بود و آن سپاه پاسداران انقلاب بود. او با رها کردن درس و پیوستن به سپاه برگ تازه ای از کتاب زندگی اش را ورق زد. در سال ۵۸ خوزستان داشت کردستانی دیگر می شد و ضدانقلاب داخلی و خارحی شدیدا بر علیه انقلاب اسلامی قیام می کردند و این جا بود که پاسدارانی احتیاج بود تا خون سرخ شهیدان را که بر تارک تاریخ پاشیده شده بود را حفظ کنند و برادرمان همراه گروهی از دیگر حافظان انقلاب اسلامی به خرمشهر عزیمت کرد.

مهر ماه ۵۸ فرا رسیده بود و مراکز آموزشی فعالیت خویش را آغاز کرده اند اما متاسفانه جریان های باطل و انحرافی در دانشگاه ها شکل می گرفت و دانشگاه مرکز فساد و توطئه علیه رهبر کبیرمان و انقلاب نوپای اسلامی می گشت به همین علت به خاطر جو خاص دانشگاه ها و دفاع از خط امام، حسن دوباره به سنگر دانشگاه پیوست و در حرکت انقلابی انقلاب فرهنگی، به همراه دیگر خواهران و برادران انجمن های اسلامی نقش فعالانه ای ایفا می نمود.

برادر حسن شیفته امام بود و امام را تبلور خواسته های امت زجر کشیده و سمبل روحانیت اصیل شیعه و ولی فقیه و جانشین به حق امام زمان (عج) می دانست و در یکی از مساجد نارمک به همراه دیگر برادران، یک انجمن اسلامی راه انداخت و با تشکیل کلاس قرآن، دانش آموزان را با امام و خط امام آشنا می کرد و معتقد بود که عشق به امام و پیروی از دستورهای امام از خیلی انحرافات جلوگیری می کند و بدین سان از گرایش نیروی جوان به جریانات انحرافی جلوگیری می نمود.

یک بار نیز خود و تعداد زیادی از اهالی محل را با پای پیاده به قم برد و به حضور امام امت رسیدند و موفق به بوسیدن دست مراد و امامش، خمینی کبیر نائل آمد.

بعد از تعطیلی دانشگاه ها بدون هیچ وقفه ای با کمال اشتیاق به سنگر قبلی اش سپاه برگشت و این بار در قسمت ارزیابی سپاه تهران مشغول خدمت شد.

برادر شهیدمان اشتیاق فراوانی داشت که مستقیما و رو در رو با کفر مبارزه کند و مشتاق بود که در جبهه های کردستان و دیگر جبهه ها بر علیه مانعان راه رسیدن به الله و کمال انسانی بجنگد و به علت نیازی که واحدش به او داشت از رفتن او به جبهه ممانعت می کردند تا این که جنگ تحمیلی عراق این مزدور امپریالیزم بر علیه ایران و پایگاه جهانی انقلاب اسلامی آغاز شد و برادر شهیدمان همراه با گروهی از برادران سپاه تهران برای یک مأموریت کوتاه به جبهه جنوب اعزام شدند.

بعد از تمام شدن مأموریت و برگشت به تهران و دادن گزارش جبهه های جنوب، مصرانه تقاضا می کند که به جنوب برگردد و حضور خود را در جبهه حق و باطل اعلام کند و بدین منوال از سپاه مرکز مأموریت می گیرد تا در کنار برادران همشهریش از سنگر اسلام و قرآن و انقلاب دفاع نماید که او و چهار تن از برادران در تاریخ 59/8/10 برای گشت زنی به جبهه اعزام می شوند که بر اثر گلوله توپ، او و پاسدار شهیدمان علی رضا اصغرپور ندای حق را لبیک گفته و به دیدار پروردگارشان شتافتند.


نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن

هدف اصلي اين سايت اين است كه از اين ستارگان گمنام آسمان دانشگاه ها، الگوسازي كند؛ تا جايي كه فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد و ياد و خاطر آنان را جاودانه سازد.

فرهنگ جهاد و شهادت، فرهنگي است كه بدنه دانشجويي براي رسيدن به آرمان هاي بلند به آن نيازمند است. اين فرهنگ كه از آن به مديريت جهادي تعبير مي شود، كارهاي بزرگي را به انجام رسانده و فضاي آموزش عالي نيازمند چنين نگاهي است.

زنده نگه داشتن ياد دانشجويان شهيد كه اقدامات بزرگي انجام داده اند و الگوسازي از آنها مي تواند به جريان هاي دانشجويي كشور جهت دهي كند؛ زيرا هر يك از اين شهداي دانشجو در عرصه هاي مختلف با وجود سن و سال كم آدم هاي ويژه اي بودند و سرفصل اتفاقات خوبي شده اند، به همين دليل با برگزاري اين كنگره ها سعي داريم اين شهدا را معرفي و از آنها الگوسازي كنيم.
هدف اصلي اين كنگره اين است كه از اين ستارگان آسمان گمنام دانشگاه ها الگوسازي كند؛ بايد تلاش كنيم تا اين كنگره امسال فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد.
وزارت علوم،تحقيقات و فناوري با همكاري ساير نهادهاي مسئول در حوزه هاي دانشگاه و دفاع مقدس با دبيري سازمان بسيج دانشجويي، كنگره ملي شهداي دانشجو را در سه سطح كشوري، استاني و دانشگاهي برگزار مي نمايد، چندان به دنبال كارهاي نمايشي نيستيم و مي خواهيم اين اتفاق در كف دانشگاه ها بيفتد و بدنه دانشجويي را درگير كند. همچنين تصميم داريم برنامه اي طراحي كنيم تا طي آن جمعيت زيادي از بدنه دانشجويي يعني حدود ۵۰۰ هزار نفر تا يك ميليون نفر به ديدار خانواده هاي شهدا بروند.

با تحقيقاتي كه انجام شده است متوجه شده ايم بانك اطلاعاتي جامعي در مورد شهداي دانشجو در كشور وجود ندارد، از اين رو سعي كرديم اين بانك اطلاعاتي را ايجاد كنيم؛ تا امروز اطلاعات نزديك به ۴۵۰۰ نفر از شهداي دانشجو گردآوري شده است.

در اين كنگره ۳۲ عنوان كتاب تدوين و چاپ مي شود، استفاده از وصيت نامه شهدا، توليد فيلم مستند شهداي دانشجو، توليد موسيقي حماسي، توليد نرم افزار چند رسانه اي درباره دانشجوياني كه فرمانده اي دفاع مقدس را برعهده داشتند و طرح «هر شهيد دانشجو يك وبلاگ» از ديگر برنامه هاي اين كنگره است.