حسین در بیست و نهم اسفند ماه سال 1341 در شادگان چشم به جهان گشود. قدوم مبارکش شادی و سرور جشن سال نو را مضاعف نمود. دلبستگی و علاقه شدید خانواده اش به اسلام موجب گشت تا به یاد سرور و سالار شهیدان کربلا او را حسین نام نهند.
هوش و استعداد خدادای او از همان کودکی هویدا بود و این استعداد در دامن پاک خانواده مخلص و مذهبیش پرورش یافت. تحصیلات دوران ابتدایی و راهنمایی را در شهر آبادان گذارنید و در تمام مدت از شاگردان ممتاز مدرسه بود.
نسبت به خاندان عصمت و طهارت بسیار علاقمند بود. در مراسم بزرگداشت شهدای کربلا و عزاداری خامس آل عبا (ع) فعالانه شرکت می جستد. از کودکی به کارهای فنی علاقه ای وافر داشت. رادیو و تلویزیون کهنه و خراب وسایل بازی او محسوب می شد. در سال سوم راهنمایی موفق به ساخت یک دستگاه فرستنده لامپی شد که حساسیت عوامل رژیم سابق را برانگیخت و از سوی ژاندارمری شدیدا به وی اخطار داده شد.
پس از پیروزی انقلاب در جهت تثبیت و تحکیم نهال نوپای جمهوری اسلامی از هیچ تلاش و کوششی فروگذار نکرد. هنگامی که جنگ تحمیلی آغاز گشت او دانش آموز دبیرستان بود. احساس مسئولیت در برابر کشورش سبب شد هم زمان با تحصیل در دبیرستان در جهادسازندگی آبادان مشغول به کار شود و تمامی تجربیات فنی خود را در اختیار جنگ تحمیلی قرار دهد.
وی پس از اخذ دیپلم در جهادسازندگی مشغول خدمت مقدس سربازی گردید. در سال ۱۳۶۲ در رشته مهندسی مواد دانشگاه صنعتی اصفهان پذیرفته شد. ورود به دانشگاه زمینه ای مساعد برای به بکارگیری استعدادهای او در خدمت به جنگ گردید.
چهره بشاش و متبسم او که مکمل سایر فضائل اخلاقی وی بود باعث گردید در دانشگاه دوستان خوبی پیدا کند و در کنار دوستان خود در جهاد دانشگاهی انجمن اسلامی دانشجویان و بسیج دانشگاه فعالیت های خالصانه و چشمگیری را آغاز کند.
در زمانی که مسائل جانبی و فرعی در سطح دانشگاه اذهان بسیاری از نیروهای انقلاب را به خود جلب کرده بود، وی با درک صحیح از اوضاع، جنگ را مهم ترین و اصلی ترین مسأله مملکت دانسته و عده قابل ملاحظه ای از دانشجویان جهت اعزام به جبهه های نبرد سازماندهی نمود.
وی دیدگاهش را در رابطه با حضور دانشجویان در جنگ را چنین بیان نمود: "دانشجویی که به مسائل جنگ اهمیت نمی دهد و یا فکر می کند که فعلا وقت درس خواندن است و بعد از اتمام درس می تواند کاری بکند، اشتباه می کند، زیرا حال که به مسأله اصلی اهمیت نمی دهد چگونه می تواند فردا به فکر مسائل اصلی مملکت باشد."
دیری نگذشت که با همکاری دوستان خود در دفتر پشتیبانی جنگ جهاد دانشگاهی دانشگاه صنعتی اصفهان در اهواز مستقر شد. این مرکز با هدف انسجام و تمرکز فعالیت های فنی و تخصصی دانشگاه صنعتی در جبهه های نبرد تشکیل شد و نقش موثری در جذب و به کارگیری نیروهای متخصص دانشجویی ایفا نمود.
به یمن وجود این مرکز، ابتکارات و نوآوری های جالبی در پیشبرد امور تخصصی جنگ ایجاد شد. بعدها این واحد به عنوان یکی از مراکز تحقیقاتی جنگ در آمد. شهید مقیمی زاده تا لحظه شهادتش عضو موثر و پرتلاش شورای مرکزی آن بود.
شهید مقیمی زاده در دی ماه سال ۱۳۶۵ تصمیم به ازدواج گرفت. مهم ترین مسأله ای را که در بدو آشنایی با همسر آینده اش در میان نهاد، جنگ تحمیلی و حضور مستمر وی در جبهه ها بود. مراسم عقد بنا به اصرارش در کمال سادگی و به دور از تکلف برگزار گردید. هنوز یک هفته از ازدواجش نگذشته بود که عازم جبهه گردید و پس از سه ماه کار شبانه روزی روی یک پروژه مهم به دانشگاه بازگشت.
در آذر ماه سال ۶۶ هم زمان با دستور حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر تشکیل ستادهای پشتیبانی جنگ و درخواست آن ستاد جهت اعزام نیرو به جبهه ها همراه با تنی چند از دوستانش عازم اهواز شد و در دفتر پشتیبانی جنگ جهاد دانشگاهی (مقر شهید آذری) در پایگاه شهید معقولی وابسته به قرارگاه مهندسی رزمی خاتم الانبیاء(ص) مسئولیت راه اندازی چند پروژه سنگین را بر عهده گرفت. تسلط او در انجام امور و تصدی مسئولیت های مهم باعث گردید که به عنوان عضو کلیدی آن پایگاه شناخته شود و مأموریت سه ماهه اش به ۶ ماه و ۸ ماه و ... تا لحظه شهادتش به طول انجامید.
شرکت مستقیم او در شکستن حصر آبادان و تلاش های شبانه روزی اش در نصب پل های خیبر ۱، ۲، شرکت در عملیات بدر و والفجر ۸ و کربلای ۵، حکایت از 5/4 سال حضور مستمر و مستقیم وی در جنگ دارد.
مهندس شهید در جبهه جنگ سقایی کرد، بی سیم چی بود، آپاراتی کرد، مکانیکی کرد و تراشکاری کرد، برای تبلیغات جنگ آمپلی فایر ساخت و وسایل برقی و الکترونیکی را تعمیر کرد. مهندس شهید با دستگاه های سنگین مهندسی کار کرد، مسئول عملیات مهندسی و محور درگیری مستقیم جنگ بود. فرمانده گردان های مهندسی مونتاژ و نصب پل های خیبر بود و در حین شدیدترین برخوردهای نظامی، مردانه مسئولیت آماده سازی و نصب پل بر روی رودخانه کارون را بر عهده گرفت.
او هم چنین در مسئولیت اجرای امور تخصصی و حیاتی در پشت خاکریزهای مقدم جبهه فاو تلاش ها نمود. مدتی نیز مسئول جذب و هدایت نیروی تخصصی دانشگاه در جبهه های جنوب شد و در نهایت به عنوان مسئول چندین پروژه مهم جنگ تا لحظه شهادت در رابطه مستقیم با فرماندهان طراز اول مهندس جنگ در قرارگاه خاتم الانبیاء(ص) قرار گرفت.
حسین، بزرگمرد جبهه های شرف و عظمت بود؛ مرد جنگ بود. آن گاه که مستقیما در صحنه حضور نداشت پروژه های جنگی را در دانشگاه پیگیری می کرد و حتی اتاق خوابش به اتاق کار تبدیل شده بود. او در عملیات بدر مسئولیت نصب پل خیبر ۳ را بر عهده داشت. این کار حدود سه ماه طول کشید در حالی که او زیر دید دشمن قرار داشت.
خودش در این مورد می گفت: "در موقع کار آن قدر مصمم هستم که دست از کار نخواهم کشید مگر آن که مرا بکشند." این نشان دهنده کمال و اخلاصش بود. او در این مدت هیچ گاه شب ها نخوابید و خواب او در مدتی بود که با ماشین از اهواز به هور می رفت و برمی گشت.
شجاع های بی نظیر و همت والای او در نصب پل خیبر ۳ بعدا باعث تقدیر و تشویق فرماندهان از او شد. حسین مرد جنگ بود و برای خدا می جنگید و از شهادت استقبال می کرد. او از رجال مومنی بود که در عهد و پیمانش با خداوند وفادار بود. شهادت یاران وفادار و صادقش را به چشم دیده بود و خود شاهد بود که آنان چگونه شاهد آرزو را در آغوش کشیدند و به ملکوت اعلی پیوستند و او مشتاقانه شهادت را انتظار می کشید.