خورشید دوازدهمین روز خرداد ماه سال ۱۳۳۹صدیقه فرزندی از تبار نجابت در آبادان متولد می شود و با ترنم و ترانه ی موج دیده به دنیا می گشاید و پدر و مادری مسلمان و متدین به تربیتش می پردازند و شیرینی و شهد محبت و مهربانی را به کام جانش می ریزند.
وی که چهارمین فرزند خانواده ای محسوب می شد که سه شهید معزز و معظم را به پیشگاه خداوند متعال تقدیم کرده اند، مادر نیک سیرت و با دیانتش، روح و روان او را از ایام کودکی به عطر آیه ها و سوره های ناس، فلق و قدر معطر می کند به گونه ای که ذهن و زبانش به تلاوت کلام خدا خو می گیرد و آن ها را سر شوق نجوا می کند.
صدیقه که از هوش و ذکاوت سرشاری بهره مند بود پیش از سن ورود به مدرسه به عنوان دانش آموز مستمع آزاد، گام به دبستان می گذارد و دو سال تحصیلی دوره ی ابتدایی را با چنین روشی به پایان می رساند و سپس از سال سوم دبستان به صورت دانش آموز رسمی تحصیلاتش را ادامه می دهد و با استعداد ویژه ی خود دوره های تحصیلی راهنمای و متوسطه را در شهر آبادان با نمره و رتبه ی بالا به پایان می رساند.
او که پدر مهربانش از کارکنان شریف و شایسته ی شرکت ملی نفت به شمار می رود به سبب خلوص و صداقتش در راه ارشاد و هدایت فرزندان صالح و سلیم خود از جمله صدیقه نقش به سزایی داشت و با رزق و روزی حلال مسیر سعادت و خوشبختی آنان را فراهم می کرد.
وی که دوره ی تحصیلات متوسطه را در رشته ی ریاضی و فیزیک به پایان رسانده بود در آزمون ورودی دانشگاه ها شرکت می کند و در دانشگاه جندی شاپور اهواز پذیرفته می شود و در رشته ی مورد علاقه اش به تحصیل دوره ی عالی می پردازد.
مادر با دیانت و نجابت او که از همان ایام کودکی با فروغ آموزه های دین و مذهب سر سرای روح و روانش را زیور و زینت داده بود آن گاه که به سنین نوجوانی و جوانی می رسد دل معطرش را با به جا آوردن فریضه هایی چون نماز و روزه منور و درخشان می کند و با کتاب های دینی الفت می گیرد و کتاب نهج البلاغه انیس و مونسی آرامش بخش برای او محسوب می شود.
او درباره معارف و تعالیم عالیه ی اسلامی به تحقیق و پژوهش مشغول می شود و به متن ها و کتاب هایی که به تفسیر کلام خدا می پردازند علاقه نشان می دهد و آن ها را بیش تر مطالعه می کند.
شهریور ماه سال ۱۳۵۹ فرا رسیده بود و صدیقه دانشجوی دانشگاه جندی شاپور اهواز خود را آماده و مهیا می کرد تا آخرین سال تحصیلی خود را به پایان رساند و در راه پیشرفت و پیروزی ملت شایسته اش گام بردارد اما حاکمان فاسد و فرومایه ی رژیم عراق، جنگ تحمیلی و ویرانگر را بر ضد ملت آزاده و سرافراز ایران اسلامی آغاز می کنند و مرزهای گوهربار میهن را مورد تجاوز و تهاجم قرار می دهند و در نخستین روزهای دفاع مقدس آبادان زادگاه صدیقه را به خاک و خون می کشند.
صدیقه دانشجوی شجاع و با شهامت ایران زمین چون دیگر جوانان غیور و غیرتمند شهرش برای یاری رساندن به مجروحان و مصدومان روانه ی یکی از بیمارستان های دیارش می شود تا با دستان توانمند و مهربانش بر زخم آنان مرهم نهد و دل دردمندشان را آرامش دهد.
اما بار دیگر دیو سیرتان و سیه دلان ارتش حکومت عراق فاجعه می آفرینند و صدیقه فرزند رشید و شیردل وطن اسلامی را در تاریخ سوم مهر سال 1359 به شهادت می رسانند و نام افتخارآفرین او در زمره ی نخستین شاهدان پایداری و پایندگی ملتی استوار و حماسه آفرین ثبت می شود و روح و روانش به شادی جاودانه می پیوندد.