او با اذان سحرگاهی در نیمه شعبان(دی ماه) 1341 دیده مهر بر عالم هستی گشود و به این میمنت نام او را مهدی گذاشتند. او در آغوش تربیت یافت که از چشمه جوشان دین تبریک شده و بر چهره های منوری دیده گشود که بر پیشانی بلندشان نقش نماز موج می زد. او از همان آغاز با مسجد انس گرفت و با جماعت نماز گزار، رو به قبلۀ دوست قامت به استقامت افراشت او چون نهالی از بوی خوش دین سرشار می گشت و رنگ بهار به خود می گرفت فساد در جامعه آن روز روح لطیفش را آزار می داد و او را می پژمرد. با اولین آوای آن پیر مهاجر که چون جرقه ای بر دل سپاه ستم نشست، برق امید در دلش تابید و در کوچه های طاغوت زده هم نوای مردم، مشت بر سینه شب کوبید و اسلام حسین (ع) را فریاد می کرد.
وقتی انقلاب به بار نشست با دیگر دل سوختگان اسلام به پاسداری انقلاب بر خاست و با منحرفین دشنه به دست این غرب زدگان دلباخته شرق و دو رویان منافق به نبردی سخت پرداخت و در مسجد، این آشنای دیرینه به فعالیت خود وسعت بخشید.
در شهریور ماه 1359 که دشمن برای خاموش کردن خورشید انقلاب یورش آغاز کرد او همگام با جوانان دیگر تلاش بسیار نمود به گونه ای که در کوچه پس کوچه های شهر سنگر می ساخت و بر آموزش های نظامی خود می افزود به همین جهت با بسیجیان مشتاق و بر آموزش های نظامی خود می افزود به همین جهت با بسیجیان مشتاق دیگر رو سوی خرمشهر در حال سقوط کرد تا در آنجا به نبرد با دشمن بپردازد و پس از آن به اهواز باز گشته در جبهه نورد و سوسنگرد فعالیت مستمر داشت تا اینکه در اواخر سال 59 به عضویت رسمی سپاه در آمد، در طی عمر کوتاهش که برای اسلام همه برکت و ایثار بود نقش مهمی را در فتوحات لشکریان حق ایفا نمود.
او به راستی مرد رزم و جبهه بود گوئی تنفس کردن در غیر از فضای جبهه برایش میسر نبود. در همۀ عملیات رزمندگان اسلام چهره منورش چراغ راه بود.
سید در سال 1364 با خانواده ای متدین وصلت نمود که ثمره این ازدواج مبارک دو پسر است (سید محمد مصطفی که یکسال و هفت ماه عمر دارد و سید محمد علی که شش ماه بعد از شهادت پدر دیده به جهان گشود.)
سید در تابستان 65 در آزمون سراسری و در همان سال در آزمون دانشگاه امام حسین (ع) (دانشکده علوم و فنون نظامی دوره فرماندهی) شرکت نمود که در هر دو آزمون قبول شد به همین جهت اوایل مهرماه برای شرکت در کلاس های دانشگاه (امام حسین (ع) ) به تهران عزیمت نمود تا به واسطه استعداد خلاقی که در زمینه (فنون نظامی) داشت آن را بارورتر سازد. استادان دانشگاه چون ذوق و استعداد وافر او را دریافته بودند حاضر شدند که دروس هر ترم را بصورت فشرده از او بگیرند و دوره کارشناسی را در کمتر از مدت تعیین شده طی نماید و در طی همین یک ترمی که در دانشگاه مشغول درس بود استادان به تبحر و تجربه او در زمینۀ امور نظامی واقف شدند با توجه به اینکه او دانشجوی ممتاز دانشگاه بود اساتید به او پیشنهاد نمودند و به تدریس اشتغال ورزد که سید به خاطر علاقه وافری که به حضور در جبهه داشت از این پیشنهاد سرباز زد. به جهت ارتباط مستمری که با دوستان خود در جبهه داشت قبل از شروع علمیات کربلای 4 دانشگاه را ترک نمود و به آغوش گرم جبهه پناه برد تا دل بی قرارش آرام گرفت و سپس در عملیات کربلای 4 و 5 حضور یافت.
حضور فعالانه شهید در عملیات ها :
1- آزاد سازی تپه های مدن با سمت دیده بانی
2- حمله دهلاویه با سمت دیده بانی
3- عملیات ثامن الائمه (ع) (شکست حصر آبادان) با سمت فرمانده دسته در این عملیات حضور یافت که از ناحیه دست و دو پا به شدت مجروح شد.
4- عملیات طریق القدس با وجود داشتن جراحات بسیار به عنوان رساندن مهمات به نیروهای اسلام حضور یافت.
5- عملیات ام الحسین (1 و 2) با سمت دیده بان محور عملیات
6- عملیات تنگه چذابه با سمت دیده بان محور عملیات
7- عملیات فتح المبین با سمت دیده بان محور عملیات
8- عملیات والفجر مقدماتی با سمت معاونت گروهان
9- عملیات های والفجر
10- ابتدای تشکیل تیپ امام حسن (ع) با سمت مربی تاکتیکی تیپ
11- عملیات والفجر 6 (خیبر) با سمت معاونت گردان (که در این عملیات از ناحیه گردن مورد اصابت گلوله خصم قرار گرفت و به شدت مجروح شد).
12- عملیات بدر با سمت فرماندهی گردان
13 – عملیات والفجر 8 با سمت فرماندهی گروهان
14- عملیات کربلای 4 با سمت قائم مقام طرح و عملیات و مسئول محور عملیاتی که به وسیله شیمیایی دشمن از ناحیه صورت مجروح شد.
15- عملیات کربلای 5 با سمت قائم مقام طرح و عملیات تیپ و مسئول محور عملیاتی(به شهادت رسید.)
پیام را که گرفت مشتاقانه از قرارگاه بیرون آمد تا سوی دوستان بشتابد و آن ها را مهیای رزم سازد. غرش توپ ها و غرش گلوله ها فضا را لبریز کرده بود. او برای رفتن شتاب داشت گویی کسی صدایش می کرد، آرامش نداشت، هر چه همرزمانش می خواستند او را از رفتن باز دارند تا آتش خشم دشمن کم تر شود دلش آرام نداشت. بی قرار بود از قرارگاه بیرون آمد، سوار جیپ شد هنوز حرکت نکرده بود که عقابان آهنین بال خصم بر آسمان بال گشودند و جبهه را بر زیر باران بمب های خوشه ای گرفتند و «سید» که شاهد واقعه بود خود را بر زمین انداخت تا از ترکش ها مصون بماند او دیر بود و قامت رسایش هدف ترکش های کین قرار گرفت و بر گردنش ترکشی داغ نشست و در تاریخ نهم بهمن سال 1365 در پاسگاه زید به شهادت رسید.