شهید علی محمد رفیع در سال ۱۳۳۸ در دزفول چشم به جهان هستی گشود. پس از گذراندن دوران تحصیل ابتدایی زندگیش را با تحصیل در دوره راهنمایی ادامه داد تا این که در خرداد ۱۳۵۸ در رشته برق هنرستان صنعتی موفق به اخذ دیپلم گردید و این در حالی بود که فقط چهار ماه از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته بود. على محمد که تصمیم به ادامه تحصیل داشت در کنکور سراسری ۱۳۵۸ شرکت نموده و در رشته برق انستیتو تکنولوژی بروجرد قبول گردید. او در محیط انستیتو در کنار تحصیل به انجام کارهای سیاسی و خدماتی هم می پرداخت.
شهید عزیزمان در دوران تحصیل در بروجرد با آن که در غربت بود ولی به همراه برادران دزفولی خود ضمن انجام کارهای روزمره خانه و انجام تکالیف درسی و مطالعه به کاوش در مسائل فنی و اجتماعی می پرداخت. گاهی مدت ها روی یک مسئله تلاش می کرد تا آن را به نتیجه برساند. پشتکار و استعداد او به حدی بود که در کارگاه به هنگام انجام امور وقتی قبل از دیگر همکلاسی ها، کار خود را ضمن رعایت ظرافت و دقت و نکات فنی به اتمام می رساند. در زمانی که رژیم سرسپرده صدام كافر اقدام به اخراج خواهران و برادران مسلمان عراقی با آن وضع فجیع و فلاکت بار کرد، ایشان به همراه دیگر دانشجویان عضو انجمن اسلامی انستیتو تکنولوژی بروجرد و تنی چند از برادران حزب الهي بروجرد به کمک و یاری آنان شتافت. در زمانی که فرصت چندانی تا شروع امتحان نبود ایشان تمام هم و كوشش خود را در کمک و یاری چه از نظر برق رسانی و چه خدماتی مصروف آن ها نمود تا برادران و خواهران عراقی در ایران احساس غربت نکنند. آری با آن که او در غربت می زیست ولی دوست نداشت که رانده شدگان زجر ديده عراقی احساس غربت و بی کس و تنهایی کنند. آری علی محمد مظهر عشق بود، مظهر عشق به الله آن معبود، همیشه جاویدان و به همین دلیل بود که ایشان علی رغم آرامش و متانتش، در مقابل کفار و منافقین چه در بروجرد و چه در دزفول چون شیر غران بود و هیچ گونه اجازه تعدی و تجاوز به این بیگانگان و بیگانه پرستان را نمی داد و همیشه در سرکوبی اعمال توطئه گرانه این گروهک های آمریکایی به همراه دیگر برادران انجمن اسلامی انستیتو وحزب الهي های بروجرد پیشقدم بود و تمام خطرها را به جان و دل می خرید. آخر او سنگینی مسئولیت حفظ دستاوردهای انقلاب اسلامی را که زاده خون شهیدانمان است را بر دوش خویش احساس می کرد.
سخاوت و بخشش او چنان بود که اگر نیاز مندی را می دید و امکان کمک داشت به او کمک می کرد ولو این که اهدا عزیزترین چیزهایش باشد زیرا او فردی مومن بود و مومن آن چه را دوست می دارد می بخشد.
على محمد خدمتگزاری بی ریا و بدون منت برای جامعه اسلامی و به خصوص مستضعفان بود کمک به خانواده های مستضعف در دلش موج می زد. قبل از این که از او تقاضای کمک کنند به یاری آنان می شتافت. آخر او از تنهایی بیزار بود و همیشه در جمع بودن خویش را حفظ می کرد. کوچک ترین وابستگی به این دنیای پست و فانی نداشت که کیفیت شهادتش خود گواه این ادعاست. او قبل از این که در فکر خویش باشد در فکر دیگران بود و بعد از رسیدن و خدمت به دیگران به خود نیز می رسید. شهیدمان در مدت کوتاهی آن چنان رشد عجیب کرد که شهادت یعنی فوز عظیم الهی را نصیب خود ساخت. یکی از چیزهایی که به وضوح و روشن در وجود على محمد مشهود بود عشق و علاقه و ایمان او به فقیهمان، مرادمان، رهبرمان، اميدمان، روح خدامان بود آن چنان که از وصیت نامه اش مشهود است و همین عشق و علاقه به اسلام مجسم امام امت بود که از اوایل جنگ تحمیلی آمریکا علیه اسلام وارد بسیج مستضعفین شد و عاشقانه و از صمیم قلب کار می کرد. او در زمینه مسائل نظامی نیرویی فعال، رزمنده ای کوشا و فرماندهی شجاع و مبتکر بود. در بسیج مستضعفین علاوه بر کارهای نظامی در کارهای خدماتی و تحقیقاتی نیز فعالیت می کرد. برادر شهیدمان جمعا ده بار به جبهه های نبرد حق و باطل رفته است که سه بار اول آن در جبهه کرخه هر یک به مدت ۱۵روز به عنوان تفنگدار و آر پی چی زن بر علیه مزدوران بعثی جنگید. بار چهارم به مدت 35 روز در جبهه دالیری به عنوان تنفنگدار و آر پی چی زن و بار پنجم به جبهه رقابیه به مدت ۱۵ روز عزیمت کرد که علاوه بر تکاور بودن به تعمیر وسایل نقلیه موتوری نیز می پرداخت. دفعات ششم و هفتم به جبهه دشت عباس هریک به مدت یک ماه به عنوان مین یاب، آر پی جی زن و راننده به انقلاب اسلامیمان خدمت نمود، هشتمین بار که به جبهه رفت شرکت در عملیات ظفرمند طریق القدس بود همان عملیاتی که امام عزیزمان در موردش فرموده: آن چه برای اینجانب غرورانگیز و افتخار آفرین است روحیه بزرگ و قلوب سرشار از ایمان و اخلاص و روح شهادت طلبی این عزیزان که سرباز حقیقی ولی الله الاعظم ارواحنا فداه هستند می باشد. و این است فتح الفتوح، او در این عملیات فرماندهی یک گروه ۱۲ نفری را به عهده داشت و ناگفته نماند که در این عملیات تیری از هزاران تبر دشمن به کتف راستش اصابت می کند و زمانی متوجه می شود که سلاحش از دستش می افتد در همان حالی که بر روی زمین دراز افتاده است یک گروه عراقی به شکل تسلیم شدن ظاهر می شوند ولی او که از درایت کافی برخوردار بود تفنگ خود را بر روی تک تیر می گذارد و با دست چب آن را به سوی عراقی ها نشانه می رود که اگر احیانا برنامه ای بود او نیز آماده دفاع گردد. بعد از زخمی شدن و مدتی بر روی خاک بودن بالاخره توسط همرزمانش به پشت جبهه انتقال پیدا می کند. پس از حدود سه ماه طرح و نقشه و سازماندهی و تدارکات نوبت عمليات دیگر رسید تا ضربتی دیگر بر پیکر امپریالیزم آمریکا توسط دست و بازوان قدرتمند لشكریان اسلام و امت حزب الله در منطقه عظیمی که شامل فکه، رقابیه، شجاع، انكوش، شوش، شهداء، کرخه، دهليز، تیل، دالپری، دشت عباس، عین خوش، دو سلک، رادار دزفول و ساید 4 و 5 میشد وارد گردد. در این عملیات که عملیات فتح المبین نامگذاری شده بود با رمز یازهرا (س) شروع گردید و برادر شهیدمان فرماندهی یک دسته ۴۴ نفری را که شامل برادران ارتشی و بسیجی می شد را عهده دار بود او خود پیش بینی کرده بود که در این عملیات به آرزویش یعنی دیدار پروردگارش، یعنی آرمیدن در جوار قرب و رحمت الهی خواهد رسید و گواه این ادعا عکس گرفتن با دوستانش بود. او در حالی در این عملیات شرکت کرده بود که هنوز کتف راستش که از عملیات طرق القدس آسیب دیده بود شفا پیدا نکرده بود ولی او گفته بود که حتی اگر دستم در گچ هم باشد و دکتر متختص هم اجازه باز کردن آن را ندهد من خود آن را پاره خواهم کرد و به جبهه حق علیه باطل خواهم شتافت زیرا کسی را که به دیدار معشوقش می شتابد. هیچ مانعی جلوگیر او نخواهد بود. برادر شهیدمان علاوه بر این که از ناراحتی کتف راستش در رنج بود درد استخوان روی کف پایش که في سبيل الله شکسته بود نیز این درد را افزون می کرد به طوری که بر اثر همین حرکت نکردن استخوان روی کف پا چندین بار به روی زمین می افتد ولی علی محمد کسی نبود که این دردها مانع انجام وظيفه اش گردد. به هرحال با چنین کیفیتی در عملیاتی شرکت کرد که امام بزرگوارمان در مورد رزمندگان شرکت کننده در این عملیات فرمود: من از دور دست و بازوی قدرتمند شما که دست خدا بالای آن است را می بوسم و بر این بوسه هم افتخار می کنم. بالاخره رزمندگان الهی با تاييدات خداوند متعال و فرماندهی امام زمان (عج) این عملیات را با پیروزی که نصيب اسلام و مستضعفان کرده بودند به پایان بردند. در این عملیات از جمله استثنائاتی که برادر همیشه رزمندمان مشاهده گردید به پشت جبهه انتقال دادن وسایل زرهی تصرف شده دشمن بود بدون این که در این زمینه کوچک ترین آموزشی را دیده باشد و حتی به آموزش برادران نیز در جبهه پرداخت که این خود نشان دیگری است از روح و وجود پر استعداد و قابل رشدش.
در اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ باز اسلام تصمیم گرفت که ضربه نهایی را بر پیکر مزدور متجاوز یعنی صدام وحزب بحث وارد آورد این ضربه را رزمندگان ما عملیات بیت المقدس نام نهادند که این نامگذاری خود نشانی است که از آرزوی لشکریان اسلام یعنی آزادی قدس عزیز از چنگال صهیونیسم نژادپرست بود. این عملیات در دو مرحله با رمز یا علی ابن ابی طالب (ع) شروع گردید و در مرحله دوم با رمز یا محمد بن عبدالله (ص). این بار نیز علی محمد تصمیم گرفته بود که دین خویش را نسبت به اسلام و امام و امت به خوبی ادا کند اما به علت نیازی که در بسیج رودبند به او بود و نیز خستگی ناشی از شرکت در دو عملیات طریق القدس و فتح المبين و درد کتف راست و استخوان روی کف پا، بسیج مانع رفتن او به جبهه می گردد، اما او چندین بار از راه های دیگر تلاش می کند که در این عملیات هم شرکت کند ولی موفق نمی گردد تا این که برای بار دوم که جبهه نیاز به نیرو داشت او به همراه پسر خواهرش به عنوان فرمانده و معاونت دسته در مرحله سوم عملیات بیت المقدس که شامل آزادی خرمشهر بود شرکت می کند. در تاریخ چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت به سوی پادگان کرخه محل اعزام نیروهای دزفولی حرکت می کنند. در تاریخ پنجشنبه ۳۰ اردیبهشت ساعت یازده صبح به قصد اهواز از پادگان کرخه به راه می افتند و شب جمعه را در مقر فرماندهی تیپ ولی عصر دزفول سپری می کنند. جمعه ۳۱ اردیبهشت در جهت جبهه تعیین شده یعنی شلمچه حرکت می کنند. در جلسه لشکر که روز شنبه اول خرداد ماه ساعت ده صبح در قرارگاه نصر برگزار می شود ایشان هم مانند دیگر فرماندهان و معاونین گردان ها و گروهان ها و دسته ها، به همراه معاون خودش یعنی پسرخواهرش شرکت می کنند. پس از توجيه نقشه و مشاهده عکس های هوایی که توسط پروازهای نیروی هوایی گرفته شده است با وزیر محترم کشور حضرت حجت الاسلام والمسلمین ناطق نوری مصافحه و معانقه کرده و دوباره به سراغ نیروهایش می آید و برادران را توجیه می کند. به هر حال ادامه مرحله سوم عملیات بیت المقدس که تبدیل خونین شهر به خرمشهر بود با رمز یا محمد بن عبدالله در شب یکشنبه دوم خرداد ماه شروع گردید بعد از شروع عمليات و شکستن خطوط دفاعی دشمن توسط بازوان قدرتمند رزمندگان اسلام که دشت قدرتمند خداوند بالای آن هاست نیروهای پشتیبان به شکل ستون یکی از میدان های مین و چهار خاکریز سقوط کرده دشمن عبور می کنند. بعد از این که دشمن متجاوز بعثی از منطقه جاده تدارکاتی شلمچه - خرمشهر به عقب رانده می شود و یا نابود می گردد، تصمیم به پاتک می گیرد. این پاتک دشمن که در ساعت ۲ بعد از ظهر روز یکشنبه دوم خرداد ماه صورت می گیرد چندین ساعت طول می کشد که با سازماندهی دقیق نیروها و فرماندهی علی محمد عزیز پاتک دشمن منجر به شکست می شود. بعد از خنثی ساختن این ضد حمله علی محمد پیش بینی می کند که در ساعت ۳ نیمه شب نیز عراق دست به یک حمله مذبوحانه خواهد زد که این پیش بینی او دقیقا درست از آب درمی آید.
در روز دوشنبه سوم خرداد ماه پس از این که با یک آر پی چی چندین تانک عراقی را شکار می کند به عقب برمی گردد و به معاونش می گوید که من سه شبانه روز است نه خوابیده ام و نه چیزی خورده ام لذا شديدا خسته ام و شدیدا گرسنه. اما از آن جایی که خداوند بزرگ دوستداران خودش را گلچین می کند و در نزد خود جای می دهد علی محمد را نیز در ساعت یک و پانزده دقیقه بعد از ظهر روز دوشنبه سوم خرداد ماه سال جاری انتخاب کرد و به نزد خود برد.