شهید سعید رستمی یکی از بی شمار پاکبازان راه حق وحقیقت و یکی از شیفتگان خاندان نبوت، است. او در سال 1340 در روستای داود آباد واقع درحومه شوش دانیال(ع) تولد یافت و با تولد محیط خانواده را نورانیت و قداست خاصی بخشید. شهید در همان اوایل کودکی، با داشتن هوش و ذکاوت و علاقه عجیب در فراگیری و انجام فرایض مذهبی، توجه همگان را به خود جلب نموده و بدین ترتیب برای همگان ثابت کرد که آینده ای درخشان در انتظار اوست.
شهید رستمی، تحصیلات ابتدایی خود را همان روستای محل اقامت در نزد خانواده شروع و با موفقیت به اتمام رساند و آنگاه برای ادامه تحصیل روانه شهر قهرمان پرور دزفول شد. در آن شهر با وجود امکانات بسیارکم و سختی های فراوان دور بودن از آغوش گرم خانواده، شهید با صبر و قناعت و مقاومتی وصف ناپذیر که در خود سراغ داشت، بی اعتنا به تمامی این موانع و فقط با اتکاء به همت خویش و توکل به خداوند به تحصیل خود ادامه داد. او در شهر دزفول فرصت آن را یافت که بیش از پیش با فرهنگ اصیل اسلامی آشنا و روح ایمان و از خود گذشتگی را در خود تقویت بخشید و درکنار پرورش روح، به پرورش جسم خویش نیز توجه داشت و علاقه عجیبی به ورزش داشت و برای همین برای انجام هرکاری در هر موقعیت مشتاقانه داوطلب بود.
سال اتمام تحصیلات شهید مصادف با اوج گیری انقلاب خونین اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) بود و او نیز همگام با سایر دانش آموزان به دریای خروشان امت پیوست و مبارزه ای وسیع و گام هایی را در جهت براندازی و نابودی بنیاد ستم شاهی آغاز نمود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، درسال 1358 موفق به اخذ دیپلم شد.
عملیاتی که شهید در آن شرکت داشت عملیات بیت المقدس بود که منجر به آزادی خرمشهر شد و در همین عملیات بود که برای اولین بار مجروح شد و از دو نقطه بدن مورد اصابت گلوله قرارگرفت و در این عملیات یکی از بهترین دوستانش «علی محرابی » را از دست داد و شهادت او عزمش را سخت نمود. پس از بهبودی بار دیگر روانه جبهه جنگ شد و این بار همراه با لشکر 77 خراسان در عملیات پیروزمند رمضان شرکت کرد و در این عملیات برای دومین بار و در عمق 17 کیلومتری خاک عراق از ناحیه گردن مورد اصابت ترکش خمپاره قرارگرفت که تا هنگام شهادت هنوز ترکش در بدنش قرار داشت. و سرانجام پس از دو سال شرکت در جنگ علیه مزدوران بعثی و آموختن کاربرد سلاح های مختلف سبک و سنگین از خدمت ترخیص و به آغوش خانواده اش بازگشت و به یاری پدرش در انجام کارهای کشاورزی پرداخت. اما روح بزرگ او را هیچ چیز آرام نمی کرد مگر صفای روحانی جبهه که او درآنجا به حقیقت توانسته بود خود را آن طور که شایسته بود بسازد و به همین دلیل در بسیج شوش ثبت نام کرد و در لباس مقدس بسیج که آرزو پوشیدنش را داشت به جبهه اعزام شد و در حدود سه ماه در یکی از مشکل ترین مواضع پدافندی و در فاصله بسیار کم با مزدوران عراقی فرماندهی یکی از دسته های گردان شهید دانش شوش را به عهده داشت و در همین موقع بود که برای سومین بار از ناحیه پا زخمی شد و این زخمی شدن ها او را همچون فولاد آبدیده نمود و بعد از آن دوباره به کمک پدرش شتافت و او را درانجام امور مادی خانواده کمک نمود.
شهید دانش به شرکت در دعاها و سایر مراسم مذهبی علاقه وافر داشت و گاه اتفاق می افتاد که همواره با سایر دوستانش به علت نبودن امکانات با تراکتور جهت شرکت در نمازجمعه و دعای کمیل به شوش رود اما دیگر محیط گرم خانواده نمی توانست او را از ادامه راهش باز دارد و دوباره همراه با بسیج شوش به جبهه رفت و پس از مدتی که در جزیره مینو بود به پادگان حمیدیه اعزام و مشغول دیدن دوره مخصوص برای شرکت در عملیات خیبر شد و در این هنگام بود که در امتحانات ورودی مراکز تربیت معلم شرکت و موفق به قبولی در رشته آموزش ابتدایی شد و با اصرار خانواده اش از بسیج مرخصی و برای تحصیل به فردوس مشهد رفت و در انجام دور ازخانواده و با دیدن میدان عمل بیشتر با چند تن از دوستانش به جبهه های کردستان رفت و مدتی در تیپ ویژه مشهد به نبرد علیه مزدوران داخلی امپریالیسم آمریکا پرداخت. سعید با رفتن به کردستان به خانواده و بستگانش فهمانید که او را هیچ چیز از راهی که آغاز کرده باز نمی دارد و به همه گوشزد نمود که او از علایق مادی و دنیوی چشم پوشیده و به قول خودش کسی که عاشق خداست و دیوانه او، زندگی هر دو جهان را برای چه می خواهد؟ با آغاز سال تحصیلی 64-63 به دزفول منتقل و در مرکز تربیت معلم شهید رجایی این شهر به تحصیلات خود ادامه داد. پس از چند ماه تحصیل در این شهر از طرف مرکز تربیت معلم دزفول به جبهه اعزام شد و سرانجام پس از گذراندن سختی ها و مشقت های زیاد در جبهه ها و لمس کردن درد و رنج های بیشمار در عملیات بدر شرکت نمود و در نبردی قهرمانانه درحالی که با وجود مجروح گشتن حاضر به انتقال به پشت جبهه نشده بود به سعادتش که شهادتش بود رسید و هم اکنون پیکرپاکش در زمین های هورالهویزه درجوار مولایش حسین(ع) که آرزوی دیدار قبرش را داشت، رسوا گرفتنه گران و نوکران حلقه به گوشان است. به امید اینکه زندگی پرثمرش برای همه ما عبرت انگیز باشد و ان شالله از دنباله روان راه او باشیم و به جنگ تا رفع فتنه ادامه دهیم.