شهید محمود دهقان سلماسی در تاریخ ۱۲ دی ماه ۱۳۳۶ در خرمشهر به دنیا آمد. چهار ساله بود که به همراه خانواده اش به مشهد مقدس منتقل شدند و چون وضع مالی شان خوب نبود، در یکی از محلات پائین شهر زندگی می کردند. وی چند سال از دوران دبستانش را در یکی از مدارس اسلامی مشهد سپری کرد. در سال های زندگی شان در مشهد، پدرش او و برادرانش را مرتب به هیئت هایی که در خانه این و آن تشکیل می شد، می برد. در خانه خودشان هم، هر چهارشنبه هیئت برقرار بود. پدرشان روی این مساله که فرزندشان حتما باید قرآن خواندن بلد باشد خیلی تکیه داشت این بود که اولین معلم قرآن محمود، پدرش بود.
حدود سال ۵۲ کتابخانه " امام القائم " در محله شان تاسیس می شود. محمود از همان ابتدای تاسیس کتابخانه فعالیت خود را آغاز کرد و به زودی یکی از مسئولین و کتابدارهای کتابخانه شد. او مرتب در کلاس های عقیدتی و قرآن که در کتابخانه دایر می شد شرکت می جست. بعدها خود مسئولین و کتابدارها هم برای بچه های عضو، کلاس دایر می کردند و در جهت جذب سایر بچه های محل به کتاب و کتابخانه بسیار کوشیدند. نمایشنامه های بیدارگرانه ای که محمود و دوستانش در کتابخانه اجرا می کردند باعث جلب بسیاری از بچه ها به کتابخانه شد.
شهید محمود سلماسی قلمی شیوا داشت و در مدرسه نیز با نوشتن داستان ها و انشاهای افشاگرانه در حد توانایی خود به روشنگری همکلاسان و دوستانش پرداخت. با پیروزی انقلاب اسلامی برای حفظ و حراست انقلاب از شر تفاله های رژیم شاهنشاهی در کمیته پاسداری مسجد محله شان ثبت نام کرد و شب های زیادی را همراه دیگر دوستانشان به پاسداری از محله و مسجد می پرداخت و همراه با فعالیت هایی از این قبیل تحصیلش را نیز با موفقیت ادامه داد. در کلاس های انجمن خوشنویسان نیز شرکت جسته و خط زیبایش زینت بخش دیوارهای مساجد بود و در فعالیت های تبلیغی از آن بهره فراوان می جستند. گاهی اوقات پروژکتور را به همراه موتور برقی در اتومبیل گذاشته و راهی روستاها می شد تا با کمک فیلم و اسلاید مردم روستاهای کردنشین را از نظر فکری یاری رساند و مواضع جمهوری اسلامی را با سخنرانی های خود برای آن ها بیان می کرد. در اثر این مجاهدت ها بود که به راستی وعده پروردگار " و من جاهد فينا لنهدینهم سبلنا " در مورد او تفسیری روشن و آشکار یافته و توانسته فطرت پاک خویش را با خود شناسی و خدا شناسی به عشق الله و شناخت اسلامی تعالی بخشد. بعد از خدمات شایانی که در جهاد سازندگی برای محرومین نمود چون روح استوار و ترسان از عذاب آخرت او را لحظه ای آرام نمی گذارشت، برای خدمت بیش تر و بزرگ تر به برادران جانباز سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و در آن جا با جدیت تمام بر یادگیری فنون نظامی پرداخت و خیلی زود در قسمت مهندسی تخریب سپاه از افراد متخصص و ممتاز گشت و به زودی به عنوان بهترین مربی مهندسی تخریب پادگان امام حسین (ع) شناخته شد. تحقیقات و طرح های نظامی او در پادگان، بسیار مورد استفاده قرار گرفت. شهید سلماسی به علت نیاز او به شهر ارومیه به سپاه پاسداران این شهر منتقل شد. در این شهر "ستاد روستایی " جهاد و سپاه با هم فعالیت می کردند. محمود نیز در ستاد روستایی مشغول خدمت شد و در عین حال در روابط عمومی سپاه نیز به کارهای فرهنگی اشتغال داشت و با کادر نظامی سپاه هم همکاری کرد.
از خصوصیات بارز او در دوران دبستان این بوده که همواره شاگردی نمونه بوده و هرگز اجازه نمی داده که حقش پایمال شود. و یا حق دیگران ضایع گردد. چندین سال آخر دبیرستان را در دبیرستان "هدف" درس خواند و چون آن موقع شهریه " هدف " زیاد بوده و پدرش توانایی پرداخت آن را نداشته برای فراهم کردن پول شهریه اش تابستان ها کارگری می کرده است. سال ۱۳۵۵ دیپلمش را گرفت و بلافاصله به دانشگاه تربیت معلم تهران در مقطع کارشناسی راه یافت و در رشته زمین شناسی مشغول به تحصیل شد .
شهید محمود دهقان سلماسی هر چند وقت یک بار نزد خانواده اش به تهران می آمد: در این فرصت های کوتاه او پای صحبت و درد دل خواهران و برادران خود می نشست و با دقت و علاقه به حرف هایشان گوش می داد و آن ها را در حل مشکلاتشان یاری می کرد. هر وقت صدای اذان بلند می شد، صدای محمود هم فضای خانه را پر می کرد. شهید محمود سلماسی خدا را نه در فرمول های خشک ریاضی بلکه در اعماق روح و قلبش یافته بود. صوتی خوش داشت و به هنگام دلتنگی قرآن را با صدای دلنشین قرائت می کرد. شهید روح سرکش و نا آرامی داشت و ناراضی از خود به طوری که هر عمل و هر خدمتی که می کرد، هیچ می انگاشت و ضعف های خود را بزرگ می دید.
شهید محمود سلماسی در مدت خدمتش در سپاه ارومیه چندین بار تقاضای اعزام به جبهه را نمود، ولی هر بار به علت کارایی خاصی که داشت با رفتن او مخالفت می شد و با این که فعالیت او در روابط عمومی سپاه بود، به ایشان اجازه شرکت در عملیات نظامی داده نمی شد با اصرار زیاد حکم ماموریت گرفت و همراه دیگر برادران راهی منطقه جنگ شدند. شهید محمود سلماسی در بیشتر عملیات ها و ماموریت ها در جبهه عمدتا در گروه تخریب فعالیت می کرد و گاهی اوقات هم فرمانده تیم عملیاتی بود.
انگار می دانست چند صباحی بیش در این جهان فانی نخواهد ماند چرا که در نوشته هایش آخرین حرف هایش را زده بود. یک روز قبل از این که تهران را ترک کند مصادف با شهادت سه تن از برادران جان بر کف کمیته در زیر شکنجه های دژخیمان منافق بود. وقتی که تلویزیون فیلم اجساد تکه تکه شده و سوخته آن ها را نشان می داد محمود که اصلا تاب دیدن چنین صحنه هایی را نداشت چشمانش را گرفت تا هیچ چیز را نبیند و اشک از چشمانش جاری شد. تاکید شهید در بسیاری از گفته هایش و از جملاتی در نامه هایش بیش تر بر جنگ و جهاد عليه ظلم و ظالم برای نجات مظلوم و مستضعف بوده است. از سخنانش این که: ما زندگیمان را باید در نبرد دائمی حق و باطل، استکبار و استضعاف و تاریکی و نور بجوییم. اگر ما نجنگیم چگونه باید امیدوار باشیم که بی عدالتی، ستم، وحشیگری، حیوان صفتی و فساد خود به خود از بین برود. مکتب ما و دین ما، مکتب شهادت و جهاد، ایثار، تلاش و مایه گذاشتن است بی تفاوتی و عیاشی و بی حالی را نه عقل می پسندد و نه شرع، آن ها که در پی راحتی اند و سعادت دنیا و آخرت را با صلواتی می خواهند بخرند سخت در اشتباهند که مسلمان مومن، به حق زندگی اش عقیده است یک جنبه این تلاش و جهاد با تفنگ و گلوله و روی دیگرش مبارزه با تمامی آرزوها و امیال و هواهای نفسانی است که جلوی حرکت انسان را می گیرد و او را دعوت به نشستن می کند.
سرانجام در تاریخ 61/6/5 در قصر شیرین به شهادت رسید.