شهید غلامرضا سحرخیز در هفدهم دی ماه سال ۱۳۳۹ در اهواز به دنیا آمد پس طی تحصیلات اولیه در اهواز در سال ۱۳۵۷ در رشته مهندسی راه و ساختمان(عمران) در دانشگاه صنعتی امیرکبیر پذیرفته شد. از همان آغاز به جمع دانشجویان مسلمان پیرو خط امام پیوست. علاقمند به کتاب های استاد مطهری و دکتر علی شریعتی بود. در هنگام پیروزی انقلاب به همراه دیگر مردم در راه پیروزی انقلاب فعال و تلاشگر بود. پس از پیروزی انقلاب در عرصه دانشگاه به دفاع عقیدتی و تئوریک در مقابل حملات گسترده گروهک های وابسته به شرق و غرب پرداخت. سپس به دفاع از انقلاب فرهنگی که آن را گامی اساسی در جهت حاکمیت اسلام و ایجاد انقلاب فرهنگی در دانشگاه و رهایی از وابستگی می دانست پرداخت و در همین راستا بود که تمامی سعی و تلاش خود را در جهاد دانشگاهی به کار بست. غلامرضا در جهاد دانشگاهی تلاش بی وفقه ای می کرد و هر روز دوستانش نظاره گر تلاش ها و سخاوت او بودند اما او راه خویش را جدا از دیگران به ملکوت می پیمود و آن قدر در این راه پیش رفت تا از همه بند ها و علایق دنیوی خود برید.
او حتی الامکان نماز را به جماعت اقامه می کرد. به مطالعه تاریخ خصوصا زندگی نامه اهل بیت (ع) علاقه ویژه ای داشت. قضاوت های حضرت علی (ع) را بارها مطالعه می نمود و برای دیگران نیز می خواند. در سلام گفتن همیشه تقدم می جست. به هنگام خواب، شهادتین می گفت. به مستحبات پایبند بود و از گناه گریزان. به حفظ قرآن اهمیت خاص می داد. همیشه از عطر استفاده می کرد. در کارهایش نظم و انضباط را رعایت می کرد. معتقد بود اگر کتابی را مطالعه نکنیم باید خمس آن را بدهیم. در مدت کوتاه تحصیل خود قبل از شهادت با وجود امکان مالی خوب خانواده هیچ گاه از امکانات مالی خانواده استفاده نکرد و هزینه های تحصیل خود را از راه آموزش های جانبی تامین می کرد. در خوابگاه ضمن تشویق و هدایت دوستان خود به مسیر اسلام ناب محمدی مقالات زیادی در این مقوله ارائه داد. ایشان مسئول دفتر ارتباط صنعت با دانشگاه نیز بود. به زبان انگلیسی تسلط کامل و به زبان عربی آشنایی داشتند و در حال فراگیری زبان آلمانی تاحد ۶۰٪ بود.
در سال ۶۱ بعد از مدت زمان مستمری که در جبهه بود جهت زیارت آقا امام رضا (ع) عازم مشهد شد و بعد از ۳ روز که مجددا حضرت امام اعلام فرمودند جبهه ها نیاز به نیرو دارند سفر خود را ناتمام گذاشته و به جبهه برگشت( تاریخ 61/9/6 ) و بعد از ۳ روز در تاریخ ( 61/9/9 ) هنگام نماز در اثر اصابت یک فقره خمپاره ۶۰ ترکش هایی به شکم محل آئورت و ران ایشان وارد آمد که به لحاظ زیر آتش بودن منطقه تا ساعاتی امکان جابجایی ایشان توسط آمبولانس نبود و ایشان ضمن تحمل درد زیاد و خونریزی دائم در حال گفتن شهادتین و خواندن آیات قرآن بودند. هنگام انتقال ایشان به بیمارستان صحرایی ایشان از تکان های شدید آمبولانس درد زیادی را متحمل شد تا نهایتا به بیمارستان و اتاق عمل منتقل شد. ایشان قبل از بیهوشی عمل که خون زیادی از بدنشان رفته بود روی دکتر و برادران اتاق عمل را بوسید و ضمن درخواست حلالیت شهادتین را به زبان آورد و بیهوش شد. چند دقیقه ای از بیهوشی و شکافتن شکم ایشان جهت عمل نگذشته بود که دارفانی را وداع و به ملکوت اعلا پیوست و عمل ناتمام با دوختن شکم ایشان به پایان رسید. غلامرضا سحرخیز در آذر ماه ۶۱ و ماه محرم به همراه ۴۰ تن از یاران خود در قطعه شهدای محرم بهشت آباد اهواز به خاک سپرده شد. چه روزی بود کم از روز عاشورا نبود.