شهید فرهاد سربندی در بهمن ماه 1334 در خانواده کارگری در شهر آبادان دیده به جهان گشود و در گرماگرم جنوب زندگی را آغاز کرد. وی از همان کودکی نشان داد که از هوش و استعداد فراوانی برخوردار است، به طوری که به واسطه همین هوش و استعداد زیاد و قدرت فراگیری سریع در میان دیگر دوستان خود از برجستگی خاصی برخوردار بود. بدین منظور که خوب می دانست نباید رنج و زحمت پدری را که زیر آفتاب داغ خوزستان تلاش می کند تا فرزندش را بهتر تربیت کند، بی ثمر بگذارد؛ از این رو از ابتدای ورود به مدرسه تا سال چهارم دانشگاه همیشه جزء بهترین و ممتازترین شاگردان بود و بر این عقیده بود که هر کس مسئولیت می پذیرد، خواه در پشت ميز مدرسه يا در خانه، يا در اجتماع، به هرحال هر جا كه مسئوليت هست بايد به نحو احسن از عهده كار برآيد و در مورد خودش مي گفت: من به حول قوه الهي سعي مي كنم دست به هركاري كه مي زنم نفر اول باشم و الحق که همین هم بود. از همان کودکی هر چه که بزرگتر می شد بیشتر علائم هوش و نبوغ در او نمایان می شد و همزمان با تحصیل خود مطالعات خود را از همان دوران ابتدایی در زمینه های مختلف تاریخی، اجتماعی، هنری، مذهبی و غیره آغاز کرد به طوری که شاید بتوان گفت در طول عمر كوتاه خود قريب به هزار جلد كتاب از مسائل مختلف را مطالعه كرده و در هر زمينه اي شمه ای كسب كرده بخصوص در مسائل اجتماعي و مذهبي و فلسفي و عرفاني كه علاقه بيشتري به اين قبيل مسائل داشت و به واسطه همين علاقمندي سليقه اي خاص در طرح كاريكاتورهاي سياسي، اجتماعي و نقاشي هاي رنگ و روغن و سياه قلم از خود نشان مي داد و با شوق سرشار از هر سوژه اي طرحي مي كشيد. بسیار به حالات روحی خود فکر می کرد و مطلب مي نوشت. گاه ساعت ها در تفكر بود و مقالاتي مي نوشت و گاه آثار نويسندگان را نقادي مي كرد و بسیار در این زمینه ها ذوق از خود نشان می داد، طوري كه به واسطه همين فعاليت ها و طرح كاريكاتورهاي سياسي در زمان دبيرستان چند بار از طرف مسئولين دبيرستان مورد سؤال واقع شد و با آنکه از بهترین شاگردان دبیرستان به حساب می آمد بارها به خاطر همین مسائل حکم اخراجی اش را صادر می کردند که با وساطت دوستان و آشنایان قضایا ختم به خیر می شد.
پس از اخذ ديپلم وارد خدمت سربازي شد و اواخر خدمت سربازي در كنكور سراسري شركت كرد و در رشته روان شناسي در دانشکده علوم تربيتي دانشگاه جندي شاپور اهواز قبول شد و چون خود در زمينه حالات روحي مردم مطالعات قبلي داشت و به اين رشته علاقه مند بود توانست از ممتازترين دانشجويان دانشگاه خود باشد طوري كه گاه از اين همه نبوغ و استعداد و تيزهوشي، اساتيد خود را به تعجب وا مي داشت و به همين ترتیب بود كه مدتي از طرف دانشكده مسئول تعليم و تربيت پرورشگاه آبادان شد تا از نظر رواني به كم و كيف حالات روحي كودكان بي سرپرست بپردازد و مشکلی از مشکلات آن ها حل نماید. پس از آن هم مدتی به عنوان مددكار و كمك پزشك در بيمارستان ابوذر اهواز در بخش هاي توانبخشي و رواني به فعاليت پرداخت. در مورد فعالیت های سیاسی ایشان باید از زمان دانشگاه و درگیری هایی که با گارد دانشگاه داشت یاد کرد. به گفته بعضی دوستانش نام ایشان به جهت مختل کردن نظم دانشگاه در لیست اخلال گران دانشگاه اهواز، به ساواک داده شده بود.
شهيد در سال 56 به استخدام شركت نفت درآمد و در قسمت حفاري چاه هاي نفت شروع به كار كرد اما به واسطه اينكه با كاركنان خارجي در تماس بود، هنوز سال 57 شروع نشده كه به علت تحريك كارگران ايراني عليه كاركنان خارجي و ايجاد جو نامساعد براي خارجيان چپاولگر و درگيري با آن ها از طرف ساواك تحت تعقيب قرار گرفت و به ناچار مجبور شد كه اهواز را براي مدتي ترك كند و از دانشگاه و محيط کار آن دست كشيد و روانه آبادان شد و به علت همين عدم حضور در محيط كار، ايشان را از كار بركنار كردند. اما این مسائل نتوانست هیچ تأثیر سوئی در روحیه مصمم او بگذارد بلکه وی بیشتر بر این بود تا مطالعات و حركات سياسي مذهبي خود را بيشتر كند و آنچه را كه فكر مي كرد صحيح است به دوستان خود منتقل مي كرد و كتاب در اختيار آن ها قرار مي داد. كار به همين منوال بود تا فاجعه آتش سوزي سينما ركس آبادان كه تعداد زيادي كتاب را در خانه آتش زد زيرا مأمورين رژيم جنايت كار پهلوي خانه هاي مردم را شبانه بازرسي مي كردند و به دنبال مسائل جزئی جوانان را تحویل جوقه آتش می دادند. شهید در آن زمان خوب می دانست این رژیم در حال سقوط است. زمان مرگش نزدیک است زیرا بلافاصله به اهواز برگشت تا فعالیت های خود را بهتر انجام دهد و چون در اهواز دوستان بیشتری داشت میدان فعالیت نیز برایش وسیع تر بود و در زمان حکومت نظامی در اهواز بهتر می توانست در مبارزه همه گیر و مردمی ملت با شاه شرکت کند.
بعد از پيروزي انقلاب و گشايش دانشگاه ها به اتفاق عده اي از دوستان خود انجمن اسلامي دانشكده را بوجود آوردند و از همان ابتدای پيروزي انقلاب درگيري اش با گروه هاي منحرف آغاز شد. در همان زمان بود كه به عضويت شوراي آموزشي دانشكده علوم تربيتي درآمد و در صحنه دانشگاه فعالانه با انحرافات عقايد درگير شد. زمان فرمان تاريخي امام مبني بر تعطيلی دانشگاه ها؛ ايشان هم مثل دیگر سربازان امامدر سنگر علم، به اين فرمان لبيك گفته و در مقابل آن هایي كه در دانشگاه دست به تحصن و اعتصاب مي زدند ايستاد. پس از قضاياي درگيري هاي دانشگاه و آن جار و جنجال هاي بني صدري و گروهكي، در زمان تعطيلي دانشگاه در يكي دو شركت خصوصي مشغول به كار شد و ديگر بار فرصتي به دست آورد تا به فعاليت هاي مطالعاتي خود بپردازد و سيري در قرآن و نهج البلاغه و كتب عرفاني و فلسفه هاي شرقي و غربي بكند و اوقات فراغت را به نقاشي و طراحي مشغول بود و باز در همين دوره است كه موفق به اخذ ديپلم طراحي و نقشه كشي شد و به كلاس هاي نقاشي و زبان خارجه راه پيدا كرد و توانست در هر زمينه خود را به نحو احسن تقويت كند. گویی اصلا بی تلاش نمی توانست باشد و این قبیل کارها ادامه داشت تا شروع جنگ تحمیلی که بلافاصله به عضویت سپاه پاسداران درآمد و چون در تيراندازي مهارت داشت و در تخريب و خنثي سازي و عمليات هاي ضد چريكي سر رشته داشت از همان اولين روز عضويتش در سپاه با علاقه شديد به جبهه بستان اعزام شد. بعد از مدتی به اهواز مراجعت کرد تا ترتیب مراسم عقد خود را بدهد اما درست یک هفته قبل از عقد باز هم تقاضای رفتن به جبهه را کرد و علی رغم میل مسئولین سپاه اهواز و با وجود مخالفت های زیاد با ایشان در جهت اینکه وی را در شهر نگه دارند، ایشان با اصرار زیاد می گفت باید قبل از اینکه داماد شوم جبهه ای شوم و یکبار دیگر به جبهه بروم و بدین منظور گروهی تشکیل داد و به آبادان اعزام شد و در تاریخ 29 آبان1359، مطابق با هفتم محرم 1400 هجري همچون سرور خود حضرت ابوالفضل العباس(ع) به هنگام آب آوردن براي همسنگران خود به درجه رفيع شهادت نائل آمد.
در مورد خصوصیات اخلاقی شهید باید گفت با وجود تحرک و فعالیت زیاد از صبر و حوصله زیادی برخوردار بود و در مورد هر کس با دقت زیاد بررسی می کرد. بسیار خونگرم و مهربان بود به طوری که در اولین برخورد صمیمیت خود را نشان می داد و با آنکه از نظر معلومات و دانش و هوش و استعداد از همه دوستان خود بالاتر بود؛ از همه متواضع تر نیز بود و خیلی بی تکبر و ساده با همه برخورد می کرد. بسیار علاقه به بحث پیرامون مسائل مختلف را داشت و در همه کارهایش با اراده و مصمم بود. در زندگی عقیده اش بر این بود که دل بستن راحت است اما دل کندن سخت است و آدمی به هر چه دل ببندد عاقبت روزی برای جدایی می رسد و آن روز برای انسان سخت است. پس عقل سالم حکم می کند که باید به چیزی دل بست که جدایی و هجر نداشته باشد و تا قیام قیامت با انسان باشد و آن نمی تواند چیزی به جز خدا باشد و حقا که خود، دل به خدا بست و از همه چیز و همه کس برید و به معشوق رسید. خداوند رحمتش کند و خون پاکش را در راه اسلام عزیز قبول بفرماید تا در قافله شهیدان کربلا به سالاری سرور شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) جای گیرد و این شهید عزیز و دیگر شهیدان انقلاب و جنگ، در کنار آن عزیزان محشور شوند.