شهيد كيومرث (مصطفي) شريف پور در سال 1340 در شهر ماهشهر ديده به جهان گشود از همان دوران كودكي نور ايمان و عشق به محرومين و مستضعفين در قلبش شعله ور بود بطوريكه اگر كودكي در سرما لباس گرم در تن نداشت برايش اشك ميريخت. او همواره در محيط زندگي خود رنج ها و مشقت هاي مردم محروم و مستضعف جامعه اش را كه با آن درگير بودند به خوبي حس ميكرد و سعي فراوان داشت در هر مقطعي كه ميتواند آن رسالت سنگيني را كه بر دوش خويش احساس ميكرد به جامه عمل درآورد و به همين دليل با علاقه و پشتكار فراوان به تحصيلاتش ادامه ميداد بطوريكه همواره از شاگردان ممتاز شناخته ميشد با شروع انقلاب شكوهمند مردم مسلمان كشورمان او نيز گام به گام با امت شهيدپرور در همه راهپيمايي ها و تظاهرات شركت ميجست و از هر گونه كمكي در جهت مبارزه با رژيم ستم شاهي كوتاهي نميكرد پس از پيروزي انقلاب اسلامي در چهلمين روز شهادت پدرش به خدمت مقدس سربازي رفت او با وجودي كه در قسمت سياسي- عقيدتي مركز توپخانه اصفهان فعاليت زيادي داشت و علي رغم اصرار فرماندهان مبني بر ماندن وي در مركز، به سوي جبهه ها شتافت و در عمليات آزادسازي خرمشهر (بيت المقدس) حضور فعال داشت و پس از پايان خدمت سربازي هيچگاه اين احساس را در خود نمي ديد كه ديگر وظيفه اش را انجام داده، او همواره در فكر جبهه ها بود و در هر فرصتي كه پيش ميآمد در جبهه ها حضور مييافت. شهيد در سال 1361 موفق گشت به يكي از اهداف بزرگ خود كه ميتوانست به وسيله آن به محرومين و مستضعفين خدمت نمايد دست يابد و در رشته پزشكي دانشگاه شهيد چمران اهواز پذيرفته شد.
در سال 1365 با كاروان لبيك يا امام به جبهه ها رفت و پس از چندي به دانشگاه برگشت تا خودش را دوباره براي آخرين آزمايش در درگاه خداوند مهيا سازد. مي دانست شرط قبولي اعمالش در درگاه احديت خودسازي و اخلاص است و چه خوب به اين دو حقيقت دست يافته بود او كه از اوان جواني در تهذيب نفس خويش كوشا بود و سعي فراوان داشت كه تمام حركت و سكناتش براي خدا باشد، او كه از هر گونه اسراف و تبذير و تجمل پرستي و خودباختگي بيزاري مي جست و سادگي و ساده زيستن را دوست مي داشت، او كه به تمام علائق و مظاهر مادي پشت پا زد و او كه به خداوند توكل مي نمود و راه رسيدن به معشوق را در سنگر جستجو مي كرد. با تلاوت قرآن مانوس بود و خدايا تو خود ميداني كه هيچگاه ريا و دورنگي را دوست نمي داشت اعمال و عبادات عارفانه اش را در خفا انجام ميداد كه مبادا اجر و پاداشش در هاله اي از ريا ضايع گردد.
پس از اين تهذيب نفس بود كه بار ديگر خودش را به خداوند خيلي نزديك ميديد و عشق الهي در دلش شعله ور گرديد و ديگر خواهان اين جدایي نبود لذا با وجودي كه ميتوانست به عنوان يك پزشك به مداواي رزمندگان مشغول باشد از آنجایی كه ديگر حجاب ها را كنار گذاشته بود به صف رزمندگان شتافت و سرانجام در عمليات كربلاي 5 بر اثر بمباران شيميایي مجروح گرديد و پس از چندي به لقاء الله پیوست.