حبیب شریفی راد در تیرماه سال ۱۳۳4 در سوسنگرد در خانواده ای مذهبی و انقلابی متولد شد. از همان دوران کودکی نماز و روزه را به جا می آورد و در دوران نوجوانی و جوانی با مسجد جامع سوسنگرد از نزدیک ارتباط داشت. به لطف ائمه اطهار (ع) در همان دوران کودکی به زیارت عتبات عالیات عراق مشرف شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در سوسنگرد سپری نمود و در دوران تحصیل ممتاز بود. چون به شغل معلمی علاقه زیادی داشت، راهی دانشکده تربیت معلم راهنمایی اهواز شد و بعد از فراغت از تحصیل، در رشته الهیات دانشگاه شهید چمران اهواز به تحصیلات خویش ادامه داد. علاوه بر واجبات بسیاری از مستحبات را نیز رعایت می کرد.
پیرو ائمه معصومین (ع) بود و به آن ها عشق می ورزید. در اخلاق و رفتار و حتی در زندگی خانوادگی سعی می کرد، از زندگانی امامان معصوم الگوبرداری کند. مرتب به زیارت امامان معصوم (ع) می رفت و به آن ها متوسل می شد. از همان دوران جوانی پیرو راستین امام خمینی (ره) بود و کتاب های ایشان را به خصوص در سال های ۵4 تا ۵۷ بین جوانان توزیع می کرد.
به عنوان دبیر به تربیت دانش آموزان در راه شناخت اسلام ناب و مسایل عقیدتی همت گمارد و از بنیان گذاران دروس قرآن و اخلاق اسلامی و مسائل عقیدتی در مسجد جامع سوسنگرد بود. به تدریس و تفسیر قرآن برای جوانان علاقه مند همت گماشت و به ایجاد حلقه های مطالعاتی تفسير قرآن پرداخت. در کنار تعلیم و تربیت دانش آموزان، به تهیه نشریات دیواری در رابطه با شناخت قرآن و معارف اسلامی می پرداخت و از این طریق شناخت عمیق تری از اسلام ناب را به آن ها منتقل نمود. برای ارتقای دانش سیاسی و علوم دینی و آشنایی با مسائل روز انقلاب و مبارزه با رژیم پهلوی، چندین مسافرت به قم و تهران و مشهد داشت و از نظرات علمای انقلابی و مبارز استفاده می نمود از آموخته های این جلسات معنوی و مراودات خویش با علما - که تاثیر مهمی بر تکامل شخصیت وی داشت - در برگزاری کلاس های عقیدتی بهره می برد.
در کوران انقلاب و در سال های 55 تا ۵۷، همزمان با اوج گیری مبارزات اسلامی مردم ایران، سخنرانی های بسیاری در بیان اهمیت دین اسلام و معرفی اسلام به عنوان تنها نجات دهنده بشریت در مسجد جامع سوسنگرد ایراد نمود. به گفته خانواده اش گام برداشتن در خط ولایت فقیه و امام امت، تداوم در این راه و خدمت به محرومان و مستضعفین از مهم ترین اعتقادات و آرمان های وی بودند.
با پیروزی انقلاب اسلامی به همراه عده ای از جوانان انقلابی شهرستان، کمیته ی انقلاب اسلامی سوسنگرد را تشکیل داد و فرماندهی کمیته را بر عهده گرفت و به مبارزه با ضد انقلاب و دشمنان انقلاب اسلامی به خصوص در مرزها همت گماشت.
در دوران اوج گیری و رشد تفکر کمونیستی با گروهک های مادی گرا به خصوص کمونیست ها و منافقین شدیدا مبارزه نمود و مقابل تحرکات آن ها ایستاد. در مسیر این مبارزات از سوی چند گروهک نیز مورد تهدید قرار گرفت، ولی با توکل به خداوند در مقابل آن ها سکوت نکرد و به افشاگری تفکرات التقاطی آن ها ادامه داد. در اعتصابات و تظاهرات قبل از پیروزی انقلاب، زحمات بسیاری کشید و از موسسین فروشگاه اسلامی سوسنگرد بود و از این طریق مایحتاج مردم را در ایام تظاهرات و اعتصاب فراهم می نمود.
برای شناخت بیشتر معارف اسلامی به مکتب قرآن اهواز رفت و از اساتید ارزشمندی - که در آن زمان عمدتا از قم و تهران و مشهد می آمدند - استفاده کرد. در تقوا و حسن خلق و تعهد میان مردم معروف و در امانت داری و پاکدامنی مشهور بود. به افراد خانواده توصیه می کرد همواره نسبت به تکالیف شرعی پای بند باشند. به دنیا دلبستگی نداشت. با همه با احترام متقابل برخورد می کرد و همواره مراقب بود مال حرام وارد زندگی اش نشود. به والدین خود بسیار احترام میگذاشت و نسبت به حرف آن ها تسلیم بود و در مواقع بیماری یا مسائل خاص دائما کنار آن ها بود.
کتابخانه بسیار وسیعی در منزل داشت و به مطالعه کتب مذهبی و اسلامی علاقه زیادی داشت. مجری برنامه های منظم تظاهرات خیابانی و تنظیم کننده در شعارهای اسلامی بود و در انجام این امور از مطالعات وسیع روزانه اش نهایت استفاده را می برد.
علاوه بر حفظ امنیت شهرها از مرزها نیز غافل نبود و مرتبا با مرزها از نزدیک در ارتباط بود. دیری نپایید که مرزهای منطقه توسط افراد فرصت طلب، ضد انقلاب و منافقین مورد تاخت و تاز قرار گرفت و همچنین تحرکات مشکوکی توسط بعثی ها در مرز انجام گرفت. ولی هوشیاری او به همراه تعداد کمی از پاسداران در مقابل دشمنان، باعث ناکامی ضدانقلاب و در سوسنگرد شد.
با آغاز حمله عراق و نیز آغاز توطئه های مسلحانه منافقین در خوزستان و کردستان، دلیل توجه وی به مرزهای کشور بر همگان آشکار شد. چندی بعد در کمتر از یک سال به فرماندهی سپاه سوسنگرد منصوب گردید و در آنجا به سازماندهی نیروها پرداخت. با تلاش بسیار توانست سپاه سوسنگرد را بعد از مدت کمی از نظر تجهیزات و امکانات مستقل کند. در رعایت نظم امور دقت داشت. در جلسات تاخير نداشت و تا آخرین دقایق با دقت به صحبت های دیگران گوش می داد.
با فرماندهی مدبرانه، جوانان غیور سوسنگرد را برای مقابله با دشمن بعثی رهبری کرد، اما وقتی دشمن از مرز گذشت و به نزدیکی سوسنگرد رسید، شهر را ناجوانمردانه مورد حملات سنگین توپخانه قرار داد. رزمندگان اسلام و عده ای از مردم در برابر آن ها مقاومت نمودند و دشمن را برای مدتی در منطقه ی عملیات زمین گیر کردند. حبیب برای فراهم کردن نیروها و تهیه ی اسلحه و تدارکات سخت در تلاش بود و نیروهای بسیجی و پاسدار در برابر دشمن تا دندان مسلح مقاومت کردند و تا آخرین نفس در سوسنگرد باقی ماندند.
سرانجام بعثی های عراق در قسمت شرقی سوسنگرد پل زدند و به طرف جاده اهواز حرکت کردند و پس از بیست و چهار ساعت مبارزه و مقاومت شهر سوسنگرد در تاریخ 8/7/59 سقوط کرد. وی آخرین نفری بود که وسایل و اسلحه های سپاه را حمل نمود تا با نیروهای بعثی در منطقه دیگری بجنگد و به شناسایی اوضاع جدید منطقه بپردازد، اما به هنگام غروب آفتاب اذان مغرب در نزدیک مدخل جاده ی شهر سوسنگرد به اهواز، مورد حمله و شلیک رگبار مسلسل نیروهای عراقی قرار گرفت و به شدت مجروح شد.
با محاصره شهر توسط عراقی ها وی و همسرش در حلقه محاصره گرفتار شدند و وی توسط عوامل مزدور ستون پنجم به عنوان فرماندهی سپاه منطقه شناسایی شد با فهميدن این امر نیروهای بعث وحشت کردند و چندین نفر را به عنوان نگهبان مامور مراقبت از وی نمودند. پس از مدتی برای گرفتن اطلاعات از وي اقدام به شکنجه او کردند، اما حبیب با توکل به خدا و ایمانی راسخ به تلاوت آیاتی از قرآن مجید مشغول شد و علی رغم جراحت بسیار و نیاز به مداوا کوچک ترین نقطه ضعفی از خود نشان نداد.
پس از چند ساعت اسارت در سوسنگرد، به وسیله ی یک آمبولانس از رودخانه ی هوفل عبور داده شد و برای تضعیف روحیه وی را از همسرش جدا کردند و تمام شب او را در نزدیکی تپه های « الله اکبر » نگه داشتتند چندبار از او خواستند که به امام خمینی (ره) توهین کند تا به درمان وی بپردازند، اما او با شجاعت مقاومت کرد. آن ها نیز نه تنها او را پانسمان نکردند؛ بلکه در تمام طول شب از دادن آب نیز به وی دریغ کردند.
هنگام صبح در حالی که حبیب از شدت جراحات و تشنگی بیهوش شده بود او را به زندان شهر العماره ی عراق رساندند و از آن پس دیگر خبری از او به دست نیامد.
اگرچه پس از گذشت یک سال و چند ماه همسر ایشان آزاد شد و به میهن اسلامی باز گشت، اما متاسفانه تا کنون علی رغم کوشش های هیچ گونه خبر و اطلاعی از وی در دسترس نیست و از مفقودالاثرهای جنگ هشت ساله تحمیلی به شمار می رود.