شهید محمد رفیعی در بیست و چهارم تیر سال 1344 در بیرجند متولد شد. دوران ابتدایی را در بیرجند با کسب رتبه اول به پایان رساند. پس از آن به همراه خانواده به زاهدان نقل مکان کردند. وی هنوز سن زیادی نداشت که در جریان مبارزه با رژیم پهلوی قرار گرفت. کلاس پنجم دبستان بود که در تمام تظاهرات و راهپیمایی هایی که از طرف اقشار مردم بر ضد رژیم منحوس انجام گرفت فعالانه شرکت می کرد.
در سخنرانی ها و جلسات بحثی که در مساجد انجام می گرفت شرکت جست و همراه هموطنانش بر علیه رژیم اقدام می کرد و سایر افراد را به ماهیت رژیم پهلوی واقف می نمود و علیه رژیم طاغوت آن ها را بسیج می کرد و همچنان پا به پای اقشار مردم در تظاهرات شرکت می جست.
با پیروزی انقلاب اسلامی خود را یک فرد مسئول در برابر جامعه و انقلاب می دانست. در مدرسه راهنمایی جلسات سخنرانی بر پا می نمود و در تمام مراسم نماز جمعه فعالانه شرکت داشت. اوقات فراغت در منزل مشغول خواندن کتب اسلامی بود. وی جهت همکاری و هماهنگی بیش تر در مدرسه به همراه چند تن از افراد که در مدرسه وی بودند انجمن اسلامی مدرسه را تاسیس نمود. او می خواست از این طریق خدمت بیش تری به انقلاب و اسلام نماید. وی که جزء بنیان گذاران انجمن اسلامی مدرسه بود فعالانه و با شور و شوق هر روز در جهت بهتر کردن انجمن و آگاهی دادن همکلاسان و هم دوره های خود تلاش می نمود.
در انجمن کلیه ی فعالیت های مذهبی، سیاسی، فرهنگی را به عهده داشت و از سوی انجمن جلسات سخنرانی مجالس جشن به مناسبت های مختلف انجام می داد.
وی دوران راهنمایی را با موفقیت در مدرسه راهنمایی شهید رجایی زاهدان به پایان رساند و در دبیرستان باهنر زاهدان در رشته تجربی ثبت نام نمود. هنوز چند سالی از عمر پر برکت انقلاب اسلامی نگذشته بود که عراق به کشور عزیزمان حمله نمود. همیشه می گفت جبهه های جنگ احتیاج به نیرو دارند و این انقلاب باید با خون های همین جوان های مملکت آبیاری شود تا دشمنان اسلام و انقلاب نتوانند آن را از بین ببرند.
در فروردین 1360 از سوی بسیج به جبهه های جنگ حق علیه باطل اعزام و در عملیات فتح المبین شرکت جست. در این عملیات از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفت و مدتی در بیمارستان آیت الله کاشانی اصفهان در حالت اغماء بود که پس از ده روز به خانواده اطلاع داده بودند. وی با این که نمی توانست در آن مدت به جبهه برود، در پشت جبهه های جنگ فعالیت خود را مجددا به عنوان مسئول انجمن اسلامی دبیرستان باهنر شروع نمود و برای شاگردان اردوهای مذهبی-سیاسی به شهرهای مختلف بر پا می نمود. همیشه سعی می کرد که فکر سیاسی و مذهبی دانش آموزان را رشد دهد. شعارش هم این بود که این دانش آموزان باید این انقلاب را حفظ کنند و در بسیج هم تلاش فراوانی داشت و شب ها نیز به همراه دیگر بسیجیان این آب و خاک به گشت می رفت و از این طریق انقلاب را تداوم بخشید. او شخصی بود که همه به او اعتماد داشتند و کلیه دانش آموزان دبیرستان در صورت ایجاد مشکل به او مراجعه می نمودند. در واقع باید گفت که او گره گشای همه بود.
دبیرستان را نیز با موفقیت به پایان رساند. همان سال در کنکور شرکت و در رشته زمین شناسی دانشگاه شهید باهنرکرمان قبول شد و برای ادامه تحصیل به کرمان رفت.
وی در دانشگاه هم به انجمن اسلامی پیوست تا بتواند در پیشبرد انقلاب اسلامی سهمی داشته باشد و ایده او این بود و در صحبت هایی که در خانه یا در جمع آشنایان می کرد می گفت: دشمنان اسلام سعی و تلاششان این است که از طریق دانشگاه ها به انقلاب ضربه بزنند و اگر مطالعه کافی نداشته باشند و دشمنان به اهداف خود برسند انقلاب ضربه خواهد خورد.
وی در سال دوم دانشگاه بود که اوضاع جبهه ها شدیدا بحرانی شد و آمریکا مکار بزرگ و جنایت کار وارد جنگ با ایران شد. وی می گفت که اکنون جبهه ها نیاز به نیرو دارد و ماندن در پشت جبهه ها جایز نیست. باید به جبهه ها رفت و به دشمن هجوم آورد و با دشمن جنگید. در نتیجه دو مرتبه در فروردین 1366 از طریق دانشگاه طور داوطلبانه به جبهه عزیمت عزیمت نمود.
او در عملیات رمضان در جزایر مجنون شیمیایی شده و در تمام عملیات آر پی چی زن بوده است. وی در گروهان زید بن حارثه آر پی چی زن و پیش قراول بود و در عملیات کربلای پنج در شلمچه در تاریخ 67/3/4 همراه تعدادی از همرزمانش در گروهان مفقودالاثر شدند.