امير در خانواده مذهبي و از طبقه متوسط در سال 1340 بدنيا آمد. از همان كودكي علاقه زيادي به آموزش قرآن و رفتن به مساجد و نمازهاي جماعت داشت در دوران تحصیل از هوش و حافظه و استعداد سرشاری برخوردار بود و در تمام دوره های ابتدایی و متوسطه در زمره شاگردان ممتاز به شمار می رفت تا این که توانست در رشته الکترونیک شیراز قبول شود.
در دوران انقلاب با پخش اعلامیه و کتب اسلامی و شرکت در تظاهرات و پخش نوارهای امام به مبارزه علیه رژیم طاغوت پرداخت. امیر با شناخت امام به طور جدی وارد جریانات سیاسی شد و به فعالیت های اسلامی خویش شدت بخشید. در آن شب ها که فشار اختناق با حکومت نظامی در هم آمیخته بود همه شب به صفوف متحد جوانان انقلابی می پیوست؛ در جنگ و گریزهای خیابانی شرکت می نمود و در راه آگاه ساختن مردم در این زمان بود.
پس از پیروزی انقلاب از هر طریق که می توانست در جهت تعالی انقلاب تلاش می کرد و از آنجا که انقلاب و سیاست آن را با تمام وجود لمس کرده بود و به منظور حفظ و پاسداری از دستاوردهای انقلاب اسلامی صادقانه و عاشقانه با تمام قدرت در جهت تداوم انقلاب می کوشید و به آرمان های انقلاب کاملا وفادار بود. برای گسترش فعالیت های فرهنگی و بالا بردن سطح آگاهی ها مسافرت های فرهنگی تبلیغاتی خود را به روستاها و نقاط دور افتاده کشور شروع کرد و در راه تعالی بخشیدن به فرهنگ همسالانش خدمات موثری را آغاز نمود. بعد از مدتی در قسمت های تبلیغاتی و تدارکاتی سپاه پاسداران خدمات ارزنده ای کرد همراه عده ای از برادران تصمیم گرفتند جهت ایجاد هماهنگی و تشکیل انجمن های اسلامی دبیرستان های اهواز کانون اتحادیه انجمن های اسلامی را به وجود آوردند و در بدو اوج گیری انقلاب اسلامی خویش در تمامی صحنه ها ازجمله خدمت به اسلام و کمک به مستضعفین حضوری فعال داشت.
گفتار و اخلاقش او را جوانی ممتاز و محبوب ساخته بود و به ولایت فقیه باوری کاملا و اعتقادی راسخ دلش از پیروان صدیق خط ولایت فقیه و رزمنده ای خستگی ناپذیر بود و صحنه های نبرد اسلام علیه کفر بود به امام عشق می ورزید و او را سرلوحه فعالیت های خود قرار داده بود از لحاظ حسن خلق و تقوا در میان دوستان نمونه و در مدرسه پیوسته مورد توجه آموزگاران قرار داشت. او بنده صالحی برای پروردگارش؛ خدمتگزار دلسوزی برای مردمش، فرزندی عزیز برای پدر و مادرش. برادر خوبی برای برادر و خواهرش بود و دوستی نمونه برای دوستانش بود. امیر نمونه مجسمی از پاکی و امانت و پرهیزکاری بود.
همیشه در گفتار و کردارش صداقت و شجاعت و شهامت و جسارت توام با تواضع از صفات بارزش بود. رفتار و اخلاقش پسندیده بود که باعث شده بود که در خانه و در میان دوستان محبوبیت زیادتری کسب کند و تنها یک پاسدار نبود بلکه یک مبتکر صالح یک مشاور قاطع و یک مبارز خستگی ناپذیر و یک معلم فنون نظامی و یک جنگاور دلیر و یک ایثارگر مخلص بود. مسائل دینی را با شور خاص رعایت می کرد و خود را در اجرای فرائض دینی مقید می دانست. شب های جمعه همراه برادران بر مزار شهیدان می رفت و دعای کمیل و نماز شب را به جا می آورد. او عاشقانه با خدا راز و نیاز می کرد نمازش را با خضوع و خشوع به جا می آورد و با حالت خاصی گریه می کرد در سجده های طولانیش همیشه از خدا می خواست که شهادت را نصیبش کند و می گفت « اللهم الرزقنی توفیق الشهادت فی سبیلک » روحیه عبادت و تعبد وی قابل ستایش بود.
از همان کودکی بسیار با اراده و مصمم و باهوش بود روحی آرام داشت و همین باعث می شد تا در یک جا قرار و آرام نگیرد تحرک عجیبی داشت متعهد و مسئول بود افتاده، متواضع، باوقار، پرکار، آرام و در عین حال پر جنب و جوش دلسوز و مهربان. مخلص و بی ریا بود. با محبت و با گذشت، هیچ وقت بدون وضو به بستر نمی رفت و هیچ کاری را بدون نام خدا شروع نمی کرد. همیشه رضای خدا را در نظر داشت و پویندگان راه راستین الله بود. از تجملات بیزار بود و سادگی و تواضع از دیگر خصوصیات بارز او بود.
همانند مردم مستضعف و محروم زیستن برایش یک عقیده پر محتوا و پر فهم بود نه یک شکل بس محتوای تقلیدی. همیشه سعی می کرد کارهای اجرایی و سخت و دشوار که از عهده دیگران بر نمی آمد انجام دهد. با روزه گرفتن مفهوم استقامت و پایداری را به خود آموخت او که آگاهانه به ارزیابی خویش پرداخته بود در شرایط خاص آن زمان به تزکیه نفس و خودسازی مشغول بود. هر چه داشت سعی می کرد در اختیار دیگران بگذارد پس دیگران هم استفاده کنند او می گفت این مسائلی که من دارم مال من تنها نیستند مال الله هستند مال خودش مال خداست پس دیگران هم حق دارند استفاده کنند. فعالیت های مستمری در جهت تشکیل کتابخانه و جلسات مذهبی داشت و جوان ها را با برنامه های منظم و صحیح به سوی آموزش مسائل اسلامی جذب می نمود.
فعالیت ها و کوشش ها هر چند وسیع روح بلند پرواز او را سیراب نمی نمود. امیر اعتقاد داشت که در این برهه از زمان کشور به جوانانی متعهد و متخصص نیازمند است و به خاطر همین امر سعی می کرد تا آنجا که می تواند در خیلی از رشته های تخصص کافی داشته باشد. در تابستان ها بعد از فراغت از درس به حرفه های الکترونیک علاقه زیادی داشت می پرداخت به کارهای لوله کشی، برق کاری، نجاری و مکانیک ماشین کاملا مسلط بود و سعی می کرد از این طریق بتواند برای خانواده های مستضعف و فقیر مفید واقع شود.
امیر به این سخن مولا علی (علیه السلام) باور عجیبی داشت که مومن نباید دو روزش از زندگی مثل هم باشد و طوری زندگی می کرد که انگار فردایی برایش نبود از آنجا که قدرت بیان فوق العاده ای داشت تا پاسی از شب همراه با دوستانش به بحث های ارشادی می نشست و در مقابل افرادی که نظر خوبی به انقلاب نداشتند او در حالی که عمیقا ناراحت و عصبانی می شد اما سعی می کرد خیلی آرام آن ها را قانع و دیدگاهشان را عوض کن در زمانی که سیل در خوزستان و دهات اطراف آن بیداد می کرد، امیر با تمام وجود سعی می کرد تا از هر طریق که بتواند دین خود را نسبت به این مردم ادا نماید. همزمان با شروع جنگ تحمیلی امیر بیشتر اوقاتش را در مساجد و آموزش نظامی و عملیات رزمی و تشکل بچه ها می گذاشت. آموزش نظامی که امیر می داد یک آموزش صرف نبود بلکه همیشه سعی می کرد سخنانش آمیخته به مسائل اسلامی و عقیدتی باشد و به آموزش های نظامی محتوای اصیل مکتبی و ایدئولوژی می داد. در آن شرایط حساس با فعالیتی های زیادی که داشت باز هم قسمتی از وقتش را برای همکاری در برنامه مقاومت جنوب که از رادیو پخش می شد اختصاص داده بود با وجودی که مرتب به او می گفتند تو باید به عنوان مربی آموزش نظامی در شهر باشی ولی باز به جبهه های اطراف اهواز می رفت.
در روزهای اوایل جنگ چون بیم آن می رفت که عراق وارد شهر شود امیر با جمع کردن بچه ها در مسجد و سخنرانی برای آن ها کار می کرد تا از ترس از دل بچه ها بیرون رود و همه را آماده کرد تا با آن وسائل ابتدایی و اولیه مثل کوکتل مولوتف و سه راهی بتواند از شهر محافظت کنید. آن شب اینجور که دوستان امیر تعریف می کنند حتی پیرمردان و مردان مسنی هم که به مسجد آمده بودند تحت تاثیر قرار می گیرند و تا مدت ها برای امیر دعا می کردند که باعث شده که ترس از دل همه بیرون رود.
امیر در روزهای اوایل جنگ یک بار به خرمشهر رفت پس از بازگشت از آنجا که دیگر نتوانست در اهواز بماند همراه یک گروه اعزامی از قم که راهی آبادان بودند به عنوان فرمانده آن ها انتخاب و در تاریخ 3/8/59 به آبادان اعزام شدند. آبادان در آن موقع در محاصره کامل بعثیان کافر بود. امیر و گروهش در این روزها سعی داشتند تا از ورود عراقی ها از طریق ذوالفقاری به آبادان جلوگیری کند و در یکی از روزها در تاریخ 15/8/59 پنجشنبه ساعت 5/8 صبح به شهادت رسید اما جسدش تا مدت ها پیدا نشدن بود و بعد از این که ذوالفقاری پاکسازی شد جسدش همراه برادران قمی به تهران انتقال داده شده بود تا این که در یکی از روزنامه های عصر اسم امیر همراه عده ای که شناسایی نشده بودند یا اگر شناسایی شده بودند، آدرس از آن ها در دسترس نبود چاپ شد و بالاخره در تاریخ 16/9/59 به اهواز منتقل شد و در شهید آباد به خاک سپرده شد. مزدوران بعثی عراق این کفار و این مزدوران امپریالیسم شرق و غرب امیر را از ناحیه سر هدف قرار داده بودند و چون آن روزها جنگ روال درستی نداشت نیروهای ایرانی در حال عقب نشینی بودند تا مدت ها که درباره ایران توانست پیشروی کند. جسد امیر همراه اجساد برادران دیگر در بیابان های ذوالفقاری آبادان باقی مانده و بعد از آن هم مدتی در سردخانه های آبادان و تهران بود تا بعد از شناسایی به اهواز منتقل شد.