محمدعلی در دوازدهم ماه مبارک رمضان زمانی که خوان نعمت پروردگار گسترده بود در میان خانواده ای که با نسیم سحرگاهی به استقبال ضیافت الهی می رفتند در سال ۱۳۴۹ در دارالعباده یزد پا به عرصه گیتی نهاد و زمین از نور و روشنی او جلوه ای ویژه به خود گرفت. فرشتگان به او و خون پاکش که روزی در راه خدا ریخته می شد نگاه حیا می کردند.
محمدعلی دوران تحصیل را با موفقیت در دبستان شهید زرین مقدم و مدرسه راهنمایی طراز طی کرد و آن گاه با سینه ای لبریز از خلوص و عشق و تلاش به دبیرستان شهیدخیز ۱۷ شهریور وارد شد.
در سال سوم رشته ریاضی بود که قاصدهای کربلای عشق او را به سوی میدان های رزم دعوت کردند. مرغ دلش پر و بال می زد و شور رفتن، عقل از سرش ربوده بود. آری این جا دیگر جای ماندن نبود. این جا دنیا بود و آخرت در جبهه و اگر کسی آخرت را می خواست، اگر حال و هوای جبهه و دعای کمیل و دعای ندبه و کشتن و کشته شدن را می خواست و خلاصه اگر شهادت را می خواست باید می رفت این جا.
خاک بود و جبهه افلاک بی قرارانه قبای سبز رنگ اجابت را در پاسخ به خون سرخ شهیدان بر قامت پوشانیده با روحیه ای سرشار از یقین و عشق به جمع یاران حق در جبهه های نبرد حق علیه باطل پیوست.
پس از نبردی عاشقانه و سهمگین و جسورانه در خرداد ماه ۶۷ توسط بعثی ها به اسارت گرفتار آمد.
پس از آن که نام مبارک محمدعلی ۲۷ ماه در طومار مفقودین جاویدالاثر و عاشقان گمنام ثبت بود، با دلی لبریز از عشق و ایمان و با گلخندهایی روییده از گلستان مقاومت و پیروری در شهریور ماه ۶۹ در میان آزادگان به آغوش پاک وطن و کانون پر از معنویت خانواده اش بازگشت و اینک باید رسالتی دیگر را بر دوش می کشید.
او در صحنه جهاد و جنگ بر دشمنان اسلام تاخته و در صحنه اسارت صبر پیشه کرده و اکنون نوبت میدان علم شده بود. او در زادگاهش پس از اخذ دیپلم موفق گردید در سال ۷۱ در رشته مهندسی عمران دانشگاه صنعتی شریف تهران پذیرفته شود. حضور معطر و متبسم محمدعلی در محافل مذهبی و مجالس فرهنگی، شرکت فعالانه اش در پایگاه های بسیج، پایه گذاری جلسات قرآن مجید و در کنار آن پیشرفت شگرف در مراحل تحصیل از نقاط عطف زندگی آن شهید سعید است.
هنوز سال اول دانشجویی بود که آثار شکنجه های دشمن و واکنش های بمب شیمیایی به شکل بیماری ظاهر گشت. اما او با قامتی به بلندای ابدیت و با مقاومتی چون استواری کوه سعی در پوشاندن آن داشت. لیکن عوارض ناشی از آن روز به روز چهره خود را نمایان تر ساخت تا این که آخرالامر این بسیجی وارسته و آزاده از قید رسته و جانباز به خدا پیوسته و عاشق نفس شکن به تاریخ 74/10/25 هم زمان با ایام میلاد مسعود مولایش حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی و فرجه الشریف با شکستن میله های قفس تن به بارگاه محبوب شتافت.
گفته شده که وقتی محمدعلی از اسارت بازگشته بود حالات جبهه را با خودش به کانون خانواده آورده بود. محمدعلی هر وقت که وضو می گرفت اصرار داشت که باید با آب سرد وضو بگیریم چون یکی از مستحبات است. در ایام جشن همیشه تحفه ای می خرید و به بچه ها عیدی می داد تا این که به گفته خودش به خاطر این ها هم که شده این روزها را دوست بدارند.
محمدعلی با یتیمان مهربان بود و در همان کوچه ای که او زندگی می کرد بچه یتیمی بود که او به خانواده اش هم سفارش می کرد که به او محبت داشته باشند. وقتی که مریض بود خیلی کم پیش می آمد که نمازش ترک شود و حتی اگر خیلی ناچار می شد نمازش را خوابیده می خواند.
یکی از افراد خانواده اش می گوید: یک شب خودم شاهد بودم که تا صبح چند بار نماز خواند و همیشه وقتی کسی به دیدن او می آمد و حال او را می پرسید، این حرف بر زبانش بود که خدا را شکر، من که در مقابل بعضی بدتر از خودم بیماری ندارم و همیشه بیماری خود را اندک می شمرد.
در ایام ماه مبارک رمضان تاکید زیادی به رفتن افراد خانواده اش به مسجد داشت. در روزهای شهادت و ایام عزا لباس مشکی می پوشید. خیلی دست و دلباز بود و دیگر این که در آخرین شب زندگی اش تا صبح چندین بار نماز خواند.