جمال در اواخر سال ۱۳۳۸ در شهر اهواز دیده به جهان گشود و در سایه زحمات بی دریغ پدر و مادر بزرگ شد. از شش سالگی به مدرسه رفت و آموختن علم را با شوقی وصف ناپذیر ادامه داد. از اوسط دوره دبیرستان، در خیل یاران امام (ره) قرار گرفت و فعالیت سیاسی خود را علیه رژیم سلطنتی آغاز کرد. درست در همان سال ها بود که توسط ساواک دستگیر شد. پدر تمام نوشته ها و کتاب هایی را که ساواک به آن ها حساس بود، در باغچه مدفون کرد. خوشبختانه، ساواک در بازرسی از منزل چیزی به دست نیاوردند.
جمال در سال ۱۳۵۶ با رتبه دو رقمی به دانشگاه تهران راه یافت و در رشته شیمی مشغول تحصیل شد. وی ضمن فراگیری فنون کنگ فو، در ساعات حکومت نظامی به بخش اعلامیه و شعارنویسی اقدام می کرد. سال ۱۳۵۷ به همراه افراد کمیته استقبال از مردم به فرودگاه مهرآباد رفت تا شاهد بازگشت امام امت به کشور باشد. شادی او به حدی بود که بر روی کاپوت ماشین حامل امام (ره) نشست (هر سال، در ایام الله دهه فجر، تصویر این حرکت از تلویزیون پخش می شود.)
پس از پیروزی انقلاب از شیمی به دارو سازی تغییر رشته داد. او در تسخیر لانه جاسوسی نیز شرکت کرد. با آغاز جنگ تحمیلی، جمال بدون تامل درس را رها کرد، عازم خرمشهر شد و مردانه جنگید. با سقوط خرمشهر به سوسنگرد و هویزه رفت. در این زمان، منزل پدرش مورد اصابت گلوله توپ قرار گرفت و خانواده اش به ناچار به تهران مهاجرت کردند. البته خواهران جمال برای امداد رسانی به مجروحان و رزمندگان، در جبهه حضور فعالی داشتند.
دی ماه سال ۱۳۵۹، جمال به همراه گروه شهید علم الهدی، در هویزه، عملیاتی آغاز کردند. ساعتی بعد، او از ناحیه پا مجروح شد. همان جا نشست و روی زخم را بست. سپس آرپی جی را برداشت، تانک های عراقی را نشانه گرفت و دو تانک دشمن را منهدم کرد. اما کینه بعثی ها او را به خاک انداخت و خونین بال در روز شهادت امام حسن مجتبی (ع) به شهادت رسید. پیکرش چند روزی در صحرا هویزه ماند و سرانجام با اجازه پدر به همراه سه تن از همرزمانش همان جا به خاک سپرده شد. امروز خاک گلزار شهدای هویزه توتیای چشم ایرانیان است.
جمال در بیست و یک سالگی به اوج پرکشید تا ایران اسلامی سرافراز بماند. از این مجاهد شهید دو وصیت نامه موجود است که با مطالعه آن ها انسان به میزان تعالی مجاهدان مکتب اسلام پی می برد و خویشتن را در برابر اوج ایثار این ستارگان آسمان انقلاب حقیر می بیند.