شهيد در روستاي خراشا از توابع بخش سنخواست شهرستان جاجرم ديده به جهان گشود. دوران كودكي را در دامان پر از عطوفت خانواده سپري نمو د.او در كنار درد و رنج پدر مصائب زندگي رات چشيد. بعد از طي مراحل طفوليت محسن وارد دبستان .شد او دوران اوليه دانش آموزي را پشت سر گذاشت بعد از اتمام دوره راهنمايي براي ادامه تحصيل وارد شهرستان جاجرم شد. در مناسبت هاي اسلامي و شركت در تجمعات مذهبي علاقه وافري نشان مي داد. او لحظه اي از وظايف دانش آموزي خود غافل نمي ماند. تابستان ها به كارگري مي پرداخت و كمك هزينه تحصيلي اش را فراهم مي نمود و پدر را در تامين هزينه زندگي ياري مي رساند در سال هاي آخر تحصيلات دانشسرا عازم ميادين گشت. بعد از مدت ها نبرد بي امان با دشمنان بعثي يك روز به ديدار همه دوستانش رفته و از همه آن ها حلاليت طلبيد. همرزمانش مي گويند: در آخرين وداع محسن كاملاً نوراني شده بود روحش از خاك و زمين جدا شده بود و نگاه روحاني اش آسماني و جاودان گونه مي نمود. محسن در گير و دار عمليات كربلاي 5 بعد از نشان دادن مردانگي فراوان دچار عارضه شيميايي گشت بطوريكه ريزش اشك فراوان از چشمانش مانع ماشه چکانيش شد و خداوند او را با تمام رنجش حفظ كرد. وي را به پشت خط مقدم انتقال دادند و بعد از چند روز مداوا شد و بهبود يافت بعد از مدتي حضور در جبهه او براي اقامه دعاي كميل به سنگر دوستانش و بعد از توسل و ختم دعا علي رغم اصرار همرزمان براي ماندن نزد آن ها به سنگر خود باز گشت اما برخورد بي امان خمپاره هاي دشمن باعث شد تا شباهنگام سقف سنگر فرود آمده و پيكر پاك آن شهيد زير آوار بماند. جسم مطهرش را به زادگاهش انتقال دادند. پدر شهيد مي گويد: در كار خير پيش قدم بود با تمام سختي هايي كه بود از دنيا شكايت نمي كرد. صبور كار مي كرد من قبل از شهادت او خواب ديدم كه دارد تنها مي گذارد و به پرواز مي آيد.