شهید محمود قفلسازان در یکم آبان سال ۱۳۳۹ در تهران متولد شد. هنوز شش بهار را نگذرانده بود که وارد دبستان کاظمیه شد. پدرم معتقد بود که محیط تربیتی بچه ها باید اسلامی و انسان ساز باشد و از انحرافاتی که رژیم می خواست ترویج کند و توسعه بدهد جلوگیری کند، لذا به مدارس دولتی که به تربیت صحیح کودکان و نوجوانان همت نمی گماردند و بعضا مروج فرهنگ طاغوتی و غیر اسلامی بودند مخالف بود و این کار گرچه در آن زمان با بضاعت كم او می ساخت اما اعتقاد و اهتمام او این سختی را هموار می کرد. محمود به عنوان یکی از دانش آموزان ممتاز در مدرسه می درخشید. حافظه او هر چیز آموختنی را در خود جا می داد. او بعد از دوره ابتدایی وارد دوره راهنمایی شد و پس از اتمام آن در همه رشته های تحصیلی که برای دانش آموزان معین کرده بودند با نمرات بالا قبول شد و از میان آن ها رشته نظری را برگزید و برای دوره نظری وارد دبیرستان جعفری اسلامی شد و در آن سال تنها از میان پنجاه و چند نفر دانش آموز رشته نظری، سیزده نفر خرداد و شهریور قبول شدند و او جز قبولی های خرداد بود و جعفری که نمی توانست برای سیزده نفر کلاس دوم نظری را تشکیل دهد (برای این که آن ها اولین دوره نظام جدید بودند) فرستادشان به جاهای دیگر و او لاجرم رفت به دبیرستان قدس.
از کارهای فوق العاده او در این سال ها یکی درس های عربی استاد محمد رضایی هست که او به این درس ها علاقه بسیار نشان داد و پیشرفت شایانی کرد به طوری که به قرآن و زبان عربی تسلط کافی یافت و حتی در دبیرستان قدس حفظ سوره مریم را با ترجمه به مسابقه گذاشته بودند و او تنها برنده کامل این مسابقه بود. دیگر کمک به کارهای پدرم هست که در این زمینه کوتاهی نکرد و تا آن جا که از دستش ساخته بود انجام داد. او دو بار هم به اردوی جامعه اسلامی رفت که برای او بسیار سازنده بود.
محمود رشته نظری (ریاضی فیزیک) را با موفقیت پشت سر گذاشت و در سال ۱۳۵۷ وارد دانشگاه صنعتی شریف رشته مهندسی صنایع شد. از آن سال جریان انقلاب را داریم که تا پیروزی انقلاب توی خیابان ها پرسه زد و فریاد کشید و شعار داد و با گارد پلیس ساعت ها درگیر شد و زخمی ها و تیر خورده ها را به بیمارستان رساند از جمله روز هفده شهریور و سیزده آبان که با دستان خون آلود به خانه بازگشت. در بسیاری مواقع محاصره می شدند که مجبور می شد خیلی دیر به خانه برگردد و همین بارها خانواده را نگران کره بود، به طوری که گمان می کردند که یا دستگیر شده یا مجروح یا کشته اما او از همه این خطرات جان سالم به در برد تا انقلاب به پیروزی رسید. پس از پیروزی انقلاب و گشایش دانشگاه ها مبارزات او دو وجه دارد یکی مبارزات بیرونی که همراه توده میلیونی مسلمان و پشت سر امام بود که تظاهرات تشییع جنازه پر شکوه شهدا، انتخابات، نماز جمعه پاسداری از محل و منطقه آموزش نظامی جهاد سازندگی از آن جمله است. او در رمضان ۵۸ یک ماه در دل کویر به جهاد سازندگی رفت و چندین حمام در روستاهای اطراف خود بیابانک با چند تن از دوستان و برادران بنا نهادند، بطوری که ضعیف و رنجور و مریض برگشت و نزدیک به دو ماه افتاد. دیگر مبارزات دانشجویی که از جهت مبارزاتی بسیار فنی تر و ظریف تر از مبارزات عام توده ای بود نوع بر خورد با انواع و اقسام گروه های چپ و منافق که در آن زمان و در آن شرایط هنوز کاملا مقابل انقلاب نبودند و نقاب های فریبنده هنوز از چهره ها نیفتاده بود خود مسئله مهمی بود. محمود می دانست که نقاب ها در صحنه عمل اجتماعی و سیاسی خواهد افتاد و هرچه زمان بگذرد خطوط روشن تر و واضح تر می شود و آن خطی را که بی نقاب و صادق و صالح و رستگار کننده یافته بود خط امام بود که انقلاب از آن خط امام بود و لذا بجز اندکی درگیری های دانشگاهی که اقتضای خط امام و خط انقلاب را می کرد اوقاتش را به مطالعه در مکتب و تحقیقات قرآنی گذاشت. او در دانشگاه به انجمن قلم پیوست و از این کارش بسیار راضی بود. او می خواست که از لحاظ ایدئولوژیک غنی تر و پر بارتر باشد و معتقد بود که اصالت با مکتب است و سیاست را هم مکتب معین می کند. شناخت درست و صحیح مكتب است که به موضع گیری صحیح سیاسی می انجامد بنا براین کار او در دانشگاه علاوه بر رشته اصلی در یک سری تحقیقات قرآنی و یک سری درگیری های دانشجویی با گروهک ها خلاصه می شد تا انقلاب فرهنگی پیش آمد و دانشگاه ها بسته شد. از انقلاب فرهنگی تا شروع جنگ آمریکایی صدام او علاوه بر کمک به پدر مشغول آموزش نظامی شد و در حدود چهار ماه (یکی دو روز در هفته) توسط برادران دادستانی آموزش دید و همین که جنگ در ۱۳۰م شهریور 59 آغاز شد به سر پل ذهاب اعزام شد و پس از بیست روز حماسه آفرینی که از ایمان و شجاعت او برخاسته بود در نوزدهم مهر ۵۹ به شرف شهادت نائل شد.