در گرمای تابستان سال ۱۳۴۵ متولد شد، آن هم در میان دشت و کوه و آن همه بی آلایشی. با چه مشقتی برای درس خواندن تلاش می کرد. مجبور بود دوری خانواده را تحمل کند تا بتواند درس بخواند. چه شب های جمعه ای که با پاهای کوچکش و قلبی که از ترس جانوران وحشی پر بود برای دیدن خانواده قدم برمی داشت.
در عین بی بضاعتی، ورزش کردن را هم خیلی دوست داشت به خصوص فوتبال را. دیپلم خود را گرفت و وارد مرکز تربیت معلم شیراز شد. بیش از یک و نیم سال از وارد شدنش به آن جا نگذشته بود که در سال ۱۳۶۵ با بقیه دوستانش تصمیم گرفتند به جبهه بروند.
بعد از خداحافظی از خانواده با بقیه همرزمانش در تاریخ 23 آذر ۶۵ به مقر صاحب الزمان که در شیراز واقع بود اعزام شدند و دو روز بعد به پادگان حضرت امام (ره) در ۱۵ کیلومتری اهواز عزیمت کردند. در طی مدت کوتاهی آموزش های لازم را فرا گرفتند و در دی ماه ۱۳۶۵ عازم خرمشهر شدند و آماده شرکت در عملیات کربلای 4.
فاصله آن ها تا خط مقدم کم بود و برای همین شهید با بقیه همرزمانش پیاده به طرف آن جا به راه افتادند. به محض رسیدن آن ها به آن جا، درگیری شدیدی بین نیروهای ایران و نیروهای بعثی شروع شد. ایشان به عنوان آرپی جی زن در این عملیات شرکت کرده بودند که متاسفانه ایشان شهید شدن و به مدت هشت سال مفقودالاثر بودند.